بيان از اين روشنتر که ضرارة بن ضمره دربارة اميرالمؤمنين (علیه السلام) ميگويد كه:
«يتململ تململ السليم»
کنار علي بودم كه مثل مارگزيده روي خاک به خودش ميپيچيد و ناله ميکرد و ميفرمود:
«آه آه من قلة الزاد و بعد السفر»
خدايا! علي دارد با توشة کم ميآيد، ميخواهي با علي چه کني؟ آن علي که در عباداتش به خدا گفت:
«ما عبدتک خوفاً من نارک»
خدايا! من اگر تو را عبادت کردم، از ترس دوزخ نبوده است؛ دوزخ چيست؟! اگر ارادة تو تعلق ميگيرد كه علي را جهنم ببري، ميتواني. من در آتش جهنم:
«صبرت علي عذابک»
ناله نميکنم. ميگويم محبوبم خواسته؛ چه گلهاي دارم؟! جهنم تو براي علي درد ندارد. آن چيزي که براي من دردناك است:
«فکيف اصبر علي فراقک»
اگر جدايي بين من و تو حاصل شود، چه كنم؟ بگويي علي! نه تو بندة مني و نه من خداي تو؛ با اين درد چه کنم؟
آيا ما تاکنون حتی اندکی از اين درد را حس کردهايم؟!
ز هـر چـه غيــر يـار استغفر الله ز بــود مستعــار استغفـــر الله
زبان کان تـر به ذکر اوسـت نبود ز شـرّش الحــذار استغفـر الله
سر آمد عمر و يک ساعت زغفلت نگشتــم هوشيــار استغفــر الله
جـواني رفت و پيـري هم سر آمد نکـردم هيـچ کــار استغفــر الله
نکـردم يک سجودي در همه عمـر کـه آيـد آن بـه کـار استغفر الله
ز کــردار بــدم صـد بــار توبـه ز گفتـــارم هــزار استغفــر الله
شدم دور از ديار دوست اي فيض مــن مهجـــور زار استغفـر الله
منبع : پایگاه عرفان