خانواده ها! دختر دارها! زن دارها! خانواده دار باشيد. آنهايى كه بايد بشنوند كه نيستند بشنوند، كه يزيد سر مبارك ابى عبدالله عليه السلام را مى خواست با چوب خيزران مورد حمله قرار بدهد، يك چوب كنار تختش بود و گاهى برمى داشت و براى سرگرمى مى چرخاند و مى گرداند، بعد هوسش گرفت كه با نوك اين چوب لب و دندانى كه بوسه گاه پيغمبر و فاطمه و اميرالمؤمنين عليهم السلام بود، مورد حمله قرار بدهد.
يكى از كنيزهاى يزيدِ شراب خورِ سگ بازِ ميمون بازِ قمار باز، پدرش معاويه و مادرش مسيحى بود. زن معاويه، يك دختر جوان مسيحى از مسيحى هاى شام و سوريه بود، چون آن منطقه مسيحى نشين بود، در بيابان چشمش به اين دختر افتاد، او را خواست، پدرش گفت: من مسيحى هستم، گفت: من به دين او كارى ندارم، دختر را مى خواهم، دختر را به او فروخت و يزيد از اين ازدواج به وجود آمد.
يزيدِ مسيحى زاده بى دينِ ميمون بازِ سگ بازِ كافرِ قاتل سيدالشهداء عليه السلام وقتى كه با چوب مى خواست حمله كند، كنيزش در خواب ديد كه فاطمه زهرا عليهاالسلام دارد فرياد مى كشد، كه مگر جگر گوشه من چكار كرده كه با چوب مى خواهد به او حمله كند؟ كنيز از هولش، چادر سر نكرده به قسمت مردها دويد و صدا زد: يزيد! نزن! جگر زهرا دارد مى سوزد.
يزيد نگفت: مى زنم يا نمى زنم، فقط بلند شد و آن لباس و عباى عربى اش كه رسم قديم بود و همه داشتند، برداشت و روى سر كنيز انداخت و گفت: اى پست لا مذهب، چرا با موى برهنه در مجلس مردان آمدى؟
آنهايى كه بايد بشنوند، نيستند كه بشنوند. اقلاً از يزيد ياد بگيريد، به حرف خدا و پيغمبر صلى الله عليه و آله و امام حسين عليه السلام كه گوش نمى دهيد، از فاطمه زهرا عليهاالسلام كه قبول نمى كنيد، پس اى بدحجاب ها! آرايش كرده ها! شما مردهايتان بيايند از يزيد ناموس دارى را ياد بگيرند، آن هم نه زن و دخترش، كنيزش.
منبع : پایگاه عرفان