قسمت اول:
عبادت و مناجات امام سجاد علیه السلام
1. طاووس یمانی می گوید: حضرت علی بن الحسین علیه السلام را دیدم كه از وقت عشا تا سحر به دور خانه خدا طواف می كرد و به عبادت مشغول بود. چون خلوت شد و كسی را ندید، به آسمان نگریست و گفت:
«خدایا! ستارگان در افق ناپدید شدند و چشمان مردم به خواب رفت و درهای تو بر روی درخواست كنندگان گشوده است.»
طاووس جمله های زیادی در این زمینه از مناجاتهای خاضعانه و عابدانه آن حضرت نقل می كند. می گوید: امام چند بار در خلال مناجات خویش گریست. می گوید: سپس به خاك افتاد و بر زمین سجده كرد، من نزدیك رفتم... برخاست و نشست و گفت: كیست كه مرا از یاد پروردگارم مشغول ساخت. عرض كردم: من طاووس هستم ای پسر پیامبر! این زاری و بی تابی چیست؟ ما باید چنین كنیم كه گناهكار و خطا پیشه ایم... شما چرا با این نسب شریف و پیوند عالی در وحشت و هراس هستید؟ به من نگریست و فرمود:
«نه، نه، ای طاووس! سخن نسب را كنار بگذار، خدا بهشت را برای كسی آفریده است كه مطیع و نیكوكار باشد هرچند غلامی سیاه چهره باشد; و آتش را آفریده است برای كسی كه نافرمانی كند ولو آقازاده ای از قریش باشد. مگر نشنیده ای سخن خدای تعالی را: «وقتی كه در صور دمیده شود، نسبت ها منتفی است و از یكدیگر پرسش نمی كنند» به خدا قسم! فردا تو را سود نمی دهد مگر عمل صالحی كه امروز پیش می فرستی.» (1)
2. فرزند خردسال زین العابدین علیه السلام در حالی كه آن حضرت مستغرق عبادت است، از بلندی سقوط می كند و دستش می شكند. فریاد بچه، و زنهای خانه غوغا می كند و بالاخره شكسته بند می آید و دست بچه را می بندد. زین العابدین علیه السلام پس از فراغ از نماز - یعنی پس از بازگشت از این سفر آسمانی - چشمش به دست بچه می افتد و با تعجب می پرسد: مگر چه شده است كه دست بچه را بسته اید؟! معلوم می شود این فریاد و غوغا نتوانسته است امام را از استغراق خارج كند. (2)
3. شما می بینید آن پاك ترین پاكان لذتشان در این بوده كه بیایند با خدای خودشان سخن بگویند، همه اش از تقصیر خودشان، از كوتاهی خودشان، از گناه - كه گناه به نسبت ما ترك اولی است، از ترك اولی هم یك درجه بالاتر است - سخن بگویند. حسنات الابرار سیئات المقربین. دعای ابوحمزه را بخوانید، ببینید علی بن الحسین علیه السلام با خدای خودش چگونه حرف می زند؟ چه جور ناله می كند؟ انین المذنبین احب الی من تسبیح المسبحین، این دعای ابوحمزه، ناله علی بن الحسین است، یك خورده با این ناله آشنا بشویم، ناله این بنده پاك خدا، اینها لذتشان در این بود كه با خدای خودشان كه حرف می زنند، همه اش از نیستی خودشان، از فقر خودشان، از احتیاج و نیاز خودشان، از كوتاهی كردنهای خودشان، بگویند. همه اش می گویند خدایا! آنچه از من است، كوتاهی است و آنچه از توست، رحمت و لطف است. «مولای مولای اذ رایت ذنوبی فزعت و اذ رایت كرمك فنعت » از علی بن الحسین است، خدای من، مولای من، آقای من! چشمم كه به گناهان خودم می افتد، خوف و فزع و ترس مرا فرامی گیرد، اما یك نظر كه به تو می كنم، رحمت تو را كه می بینم، رجأ و امید در دل من پیدا می شود. من همیشه در میان خوف و رجأ هستم، به یك چشم به خودم نگاه می كنم، خوف مرا می گیرد، به چشم دیگر به تو نگاه می كنم، رجأ بر من غالب می شود... بله آنها چنین بودند. (3)
مقصود رنجبر
پي نوشتها:
1. مجموعه آثار، ج 1، ص 333، به نقل از بحارالانوار، ج 11، ص 25، باب مكارم اخلاق حضرت سجاد (ع).
2. مجموعه آثار، ج 3، ص 301.
3. گفتارهای معنوی، انتشارات صدرا، ص 125.