مانده بودم، غیرت حیدر به فریادم رسیددر وداعی تلخ، پیغمبر به فریادم رسیدطاقتم را خواهش اکبر ، در آن ظهر عطشبرده بود از دست، انگشتر به فریادم رسیدانتخابی سخت ، حالم را پریشان کرده بودشور میدانداری اکبر به فریادم رسیدتا بکوبم پرچم فریاد را بر بام ...
چو در سر داشت شور خالق اکبر علی اکبر
به میدان شهادت گشت روی آور علی اکبر
چو دشمن دید سرو قامت و بدر جمالش را
گواهی داد باشد شبه بیغمبر علی اکبر
بود برج ...
گاه ابر و گاه باران مي شوم گاه از يک چشمه جوشان مي شوم
گاه از يک کوه مي آيم فرود آبشار پر غرورم، گاه رود
گاه قطره، گاه دريا مي شوم گاه در يک کاسه پيدا مي شوم
روز و شب هر گوشه کاري مي کنم باغ ها را آبياري مي کنم
نيست چيزي برتر از من در جهانزندگي از آب مي ...
قافله عشق حق جانب دشت بلاستقافلهسالار آن بنده و خون خداستهمدم زینب کنون اشک بصرها شدهجایگه اطهرش عرش معلا شدهمیرود و رفتنش خون به دل میکندعشق بر این قافله در دل جا میکنداکبر سیمین بدن فکر شهادت بودقاسم شیرین سخن روح شهامت بودساقی طفلان او ...
ساربانا ز اشتران بگشای بار لحظهای ما را به حال خود گذار
اینکه بینی سرزمین کربلاست خاک او آغشته با خون خداست
در حریم قدسی صحرای دوست بشنو این گلبانگ، این آوای اوست
نی نوا، در نینوای راستین مویهها دارد ز نای خود چنین
ناله آتش بال در پرواز بین ...
سنگین تـــــر از همیشه غمــی روی سینه ام
خـــیلی دلـم برای دو خـــــط روضــــه لَـــک زده
انــــگار وقـــت روضــــــه مـــــادر رســیده بـــــاز
دردی که زخــــــم هـای دلـــــم را نمـــــک زده
حـــالا رســــیده لحــــظه در هـــــم ...
با قلب بشر، مونس و دمساز حسین است
در خلوت دل محرم و همراز، حسین است
زهرا و على هر دو چو دریاى گهربار
خلقت صدف است و گهر راز، حسین است
آن عاشق فرزانه و معشوق دو عالم
بر طاق فلک غلغله انداز، حسین است
هر آیتى از جانب حق معجزه اى بود
آن آیه که هر دم کند ...
باز شد ماه محرّم، کربلا را بنگرید حجّ عاشورای خون، سعی و صفا را بنگرید وعدهگاه وصل جانان، قبلهگاه اهل دل کوی هفتادودو قربانی، منا را بنگرید در عبور کاروانِ پیشگامان عروج جنب و جوش هجرت از خود تا خدا را بنگرید آمده خون حسینی باز در رگها به جوش ...
زمانه داشت به دل اضطراب عاشورا
شکست خواب زمین در شتاب عاشورا
شفق دمید و گریبان صبحدم زد چاک
شکفت در دل خون آفتاب عاشورا
غبار حادثه پیچید در هوای خطر
گرفت دامن پر پیچ و تاب عاشورا
در آن دیار که توفان فتنه بر میخاست
به خون نشست گل ...
ساقیا پیمانه را لبریز کن
آتش عشق و جنون را تیز کن
تا ز رب الناس گویم ناس را
گرچه نتوان وصف کرد عباس ر
روز عاشورا چو آن هنگامه دید
نعرهای از پردهی دل برکشید
کاین چو آشوبست و غوغا کردنست
دفع این رو به خصالان با منست
شیر حق از ...
مرد عاشق بیسر و سودا و سامان بایدا
در طریق سهل و سختی هر دو یکسان بایدا
عزت از خواری و گنج از رنج و هست از نیستی
منت از پستی و فخر از فقر و خذلان بایدا
هر کجا باریست، یا خاریست، یا ناری ز غم
آنش در تن، اینش در دل، آنش در جان، بایدا
توسن ...
چون ز زین افتاد آن میر سپاه
بود شاه دین کنار خیمهگاه
دید آهنگ برادر شد خموش
بانگ تکبیرش نمیآید به گوش
بلکه تکبیر برادر، بر ملا
شد بدل بر بانگ: ادرکنی اخا
آن صدا آمد چو بر گوش حسین
پر زد از سر طایر هوش حسین
باد پای تیزتک را ...
مدد از فیض سحر خواهم و از لطف نسیم
رسدم از گل رویت مگر ای دوست شمیم
گر که فیض سحری هم نشود یار مرا
یا شمیمت ز لطافت ندهد ره به نسیم
دل شب تا به سحر یاد رخ چون قمرت
در دل خویش کنم عکس جمالت ترسیم
لب لعل تو که سرچشمهی نوشین ...
بیدست من ز دست حسینم گسسته دست
ای دست حق بگیر تو دست برادرم
ای دست راست رو بسلامت که تا ابد
این خاطره ودیعه سپارم بخاطرم
ای دست چپ زیاری من بر مدار دست
من در هوای آب بشوق تو میپرم
آبی که آبروی من و اعتبار تست
بر تشنهگان اگر ...
قحط آبست و، صدف، از رنگ گوهر شد خجل
هم ز مادر، طفل و، هم از طفل، مادر شد خجل
کافری، از بسکه زان مسلم نمایان دید، دین
سر به پیش افکند و، در پیش پیمبر شد خجل
هاجری، زمزم پدید آورد و طفلش تشنه بود
سعی، بیحاصل شد و زمزم، ز هاجر شد ...
عرش بود خیره در جلال اباالفضل
ماه شود تیره از جمال اباالفضل
بود به حق اتصال او به حقیقت
چون به علی بود اتصال اباالفضل
عقل نخستین که بد مکمل آدم
بود کمال وی از کمال اباالفضل
ماه بنیهاشم است و از شرف و قدر
ماه برد سجده بر هلال ...
ماهی از برج هاشم آمده رخشان
همچو مه چارده به چارم شعبان
مطلع آن ذیل پاک امبنین است
مبدأ آن صلب شیر بیشهی یزدان
حضرت عباس شیر بیشهی صولت
حضرت عباس میر کشور امکان
زادهی حیدر علی عالی اعلا
یار برادر حسین، مظهر ...