خسته، تنها، غریب و زخمی، در برزخی از رفتن و ماندن، و در جادهای تاریک و ظلمانی، بی روشنای فانوسی در سکوتی مرگبار ره گم کرده بودیم. صدایمان همچون در چاه افتادگان و غرقشدگان در دریا به هیچ کس نمیرسید. زیر خروارها خاک فرو رفته بودیم و هیچ امیدی ...
تيغ دربين دو ابروش به هم برگشته
آن که ابروش چنان تيغ دو دم برگشته
بس که موزون و تراز است به چشمم انگار
پيش بالاش بلنداي علم برگشته
رد پايش طرف آب چرا اين گونه ست؟
يک قدم رفته به پيش و دو قدم برگشته
خوب دقت کني از طرز قدم ها پيداشت
که به کرات سرش ...
گرچه هرکس از تو مىگوید زخمهایى شعلهور دارد
از تو و درد دلت اما مادرم بهتر خبر دارد
با حضور آسمان باید حرفى از خورشید و باران زد
هرچه باشد او به جاى دل، آسمانى مختصر دارد
اینکه گفتم مىتوان گاهى از حقوق عاشقى دم زد
هرکه سرسبز از بهار توست او ...
سبو افتاد، او افتاد، ما ماندیم، واماندیم روان شد خون او بر ریگ صحرا، رفت، جا ماندیم فرو رفتیم تا گردن به سودای سرابی دور به بوی گندم ری، در تنور کربلا ماندیم رها بر نیزهی تنهایمان، بیهوده پوسیدیم به مرگی این چنین از کاروان نیزهها ماندیم سبو او ...
باز عاشوراییان پیدا شدند
باز هم سوداییان شیدا شدند
وقت آن شد عشق خونینتر شود
لالههای غصه رنگینتر شود
بلبل اینجا نالهها سر میکند
لاله اینجا چشمهاتر میکند
اربعین غصههای گل کجاست
اربعین ناله بلبل کجاست
اربعین عشق، عباست چه شد ...
بسوز ای دل که امروز اربعین است
عزای پور ختم المرسلین است
قیام کربلایش تا قیامت
سراسر درسْ بهر مسلمین است
دلا کوی حسین عرش زمین است
مطاف و کعبه دلها همین است
اگر خیل شهیدان حلقه باشند
حسین بن علی، آن را نگین است
دل ما در پی آن کاروان است
که ...
چه شده این همه تو خونجگر و گریانی
که چنین با تن رنجور مرا می خوانی
بارها از نوک نی، سوختنت را دیدم
چه شده قلب مرا این همه می سوزانی
آمدم پیش تو ای دخترک معصومم
خنده ات کو؟ چرا بی رمق و بی جانی؟
خواستم تا که تو را در بغل آرام کنم
چه کنم نیست تنی تا ...
آیم به قتلگاه که پیدا کنم تو را امشب وداع هجرت فردا کنم تو را
جویم تو را قدم به قدم بین کشتگان با شوق و اضطراب تمنّا کنم تو را
در حیرتم که از چه بجویم نشان ...
صحرای تشنه آتش محشر گرفته بود
دنیا دوباره عطر پیمبر گرفته بود
الله اکبر اینکه اذان محمد است
گویا خدا به حنجر اکبر گرفته بود
در خلسه های ناب حضوری دوباره عشق
قامت برای دفعه ی آخر گرفته بود
تکبیر او گلوی زمان را نشانه رفت
وقتی که داغ سرخ زمین سر ...
حنجرت لبهای قرآن سیر می بوسد چرا ؟دیده گریان با لب تکبیر می بوسد چرا ؟کفر تو بر ناخدایان زمین بود و زمانخون پاکت، جوهر تکفیر می بوسد چرا ؟چشم آب افتاده بر مه، جرم، جرم آب بودچشم زیبای مهی را تیر می بوسد چرا ؟از سپیدیی گلویت سرخ جاری می شودجای ...
کاروانی با سپه سالار، می آید به شامدر رکابش لشگری احرار، می آید به شامتا که شام تیره گردد روز با خرشید عشقهم گشاید عقده ی اسرار، می آید به شامآیت قرآن به رحل نیزه های مشرکینمبطلی بر مکتب اشرار، می آید به شاممسند اسلام، کافر زاده ایی گیرد مقامتا ...
تا نبرم سوی حرم مشـک آب لب نگذارم به آبدرس وفــا داده مــرا بـوتــراب لب نگذارم به آبمن پســر شیـر خـدا حیـدرم خوانده حسین ساقی و آب آورمهم پســر فاطـمه را چـاکـرم تــا نــدهــد ...
کربلا قربانگه گل های سرخ بی سر است
تاج عشق است و حقیقت پیشگان را افسر است
واژه ی پیروزی و آزادگی را در بر است
سرخی کرب و بلا از لاله های پرپر است
******
لاله زار کربلا دارد بسی گلهای سرخ
در درون جام عاشورا بُود صهبای سرخ
خون نموده این زمین پر ...
بهار آسمان چارمینیغریب امّا، امامت را نگینیهمه از کربلا تا شام گفتند:امام عشق ـ زینالعابدینی*همیشه چشم گریانی است با تومگر یاد شهیدانی است با توهوای گریه دارم مثل این است:غم شام غریبانی است با تو*نگاهت ابر گریانی است در شامعجب آیینه بارانی است در ...
وقت آن رسیده تا که خاک را طلا کنم
سینه را به داغ عشق دوست مبتلا کنم
دل به شانه میکشد غم شهادت تو را
راز غربت تو را دوباره برمَلا کنم
میروم که از گلوی روشن منارهها
قصّهی قشنگ آفتاب را صلا کنم
من که سالها به تربت تو دل سپردهام
در هوای ...
دست او درامتداد آب بودتیغ دراندیشه ی مهتاب بودماه نازل شد به جان علقمه خون شتک زد بردهان علقمه نیزه ها بیرون شدند ازآستین آفتاب افتاد برنعش زمین علقمه یعنی دل خون حسین قسمتی ازداغ گلگون حسین علقمه یعنی توعباس منی ؟از تو نه دستی ، نه چشمی نه تنی این ...
کیست عاشق آن که تا پروانه سان پروا کند
جاى در آتش ز شوق شمع، بى پروا کند
کیست عاشق در جهان چون سرور آزادگان
کو به خون پاک خود اسلام را احیا کند
کیست عاشق آن که با ایثار اکبر چون خلیل
راز عشق بى نشان را در جهان افشا کند
کیست عاشق آن که از دریا ...