
ضايع نشدن عمل در قيامت
خداوند در سوره بروج درباره عدّهاى مرد و زن جوان كه بعضىهايشان بچه نيز داشتند چه مىفرمايد:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِوَ السَّمَآءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ* وَ الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ* وَ شَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ* قُتِلَ أَصْحبُ الْأُخْدُودِ* النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ* إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ* وَ هُمْ عَلَى مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ»
جمعى كه خدا را خوب درك كرده بودند.
يكى از آيات سوره ابراهيم عليه السلام را براى شما بگويم كه در آنجا خدا، انسان واقعى را به حقيقتى مثال زده است كه اگر كسى آنى شود كه خدا مىگويد، چهار واقعيت از وجود او ظهور مىكند كه يكى از آنها احساس و درك حقايق است. اين حقيقت گمشده را با حسّ پيدا مىكند، البته در چارچوب قرآن و فرهنگ اهلبيت عليهم السلام، نه در جاى ديگر. ممكن است من به هند بروم و زير دست استاد مرتاض قرار بگيرم و واقعاً به دستور و فرهنگ او عمل كنم، بعد مرا به جايى نيز برساند كه بگويد: برو كنار ريل بنشين، قطار كه مىآيد، فقط نگاهش كن، حرف نزن، بلكه از طريق نگاه خود موج بفرست، قطار مىايستد.
خدا در قرآن فرموده است: هر كسى در اين دنيا بكوشد، مىخواهد شخص مثبتى باشد يا منفى، من كوشش او را ضايع نمىكنم، يعنى شخص اصلًا خدا را نمىشناسد و با خدا رابطهاى ندارد، عمرى نان و نمك خدا را مىخورد، رفته و از طريق باطل رياضت كشيده، اما خدا مىگويد: زحمت كشيده، مرا نمىشناسد، يا با من مخالف است، ولى من خدايى نيستم كه زحمت او را ضايع كنم.