هنگامى كه يعقوب ليث به نيشابور رسيد حاكم آنجا محمدطاهر با يعقوب به مخالفت برخاست و از تسليم شدن به او امتناع كرد.
يعقوب نيشابور را به محاصره گرفت، اركان دولت محمدطاهر پنهانى به يعقوب نامه نوشتند و آمادگى خود را براى اطاعت از يعقوب اعلام نمودند مگر ابراهيم حاحب وزير دربار محمدطاهر كه بر وفادارى خويش و صدق پيمانش با رئيس خود ثابت قدم بود.
چون نيشابور به تصرف يعقوب درآمد ابراهيم وزير دربار را خواست و به او گفت چرا همه بزرگان و سرداران نامه براى من نوشتند و اعلام اطاعت كردند ولى تو با آنان هماهنگ نشدى؟ ابراهيم گفت: مرا با شما سابقه دوستى و محبت نبود تا به وسيله نامه عهد گذشته را تجديد كنم و از محمدطاهر هم گله و شكايت نداشتم تا با او مخالفت كنم، جوانمردى نيز به من اجازه نداد كه ناسپاسى ورزم و با شكستن پيمان حق الطاف او را تباه كنم!
يعقوب به او گفت تو شايسته اى كه مورد توجه و تربيت واقع شوى و به منزلت و مقام ارجمندى برسى، او را به درجه اى بالا مفتخر نمود، و كسانى كه به ولى نعمت خود خيانت ورزيده، و نسبت به وى ناسپاسى كرده بودن به انواع عقوبت ها كيفر داد. «1»