فارسی
سه شنبه 28 فروردين 1403 - الثلاثاء 6 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

حكايتى از وفاى به عهد

               

هنگامى كه يعقوب ليث به نيشابور رسيد حاكم آنجا محمدطاهر با يعقوب به مخالفت برخاست و از تسليم شدن به او امتناع كرد.
يعقوب نيشابور را به محاصره گرفت، اركان دولت محمدطاهر پنهانى به يعقوب نامه نوشتند و آمادگى خود را براى اطاعت از يعقوب اعلام نمودند مگر ابراهيم حاحب وزير دربار محمدطاهر كه بر وفادارى خويش و صدق پيمانش با رئيس خود ثابت قدم بود.
چون نيشابور به تصرف يعقوب درآمد ابراهيم وزير دربار را خواست و به او گفت چرا همه بزرگان و سرداران نامه براى من نوشتند و اعلام اطاعت كردند ولى تو با آنان هماهنگ نشدى؟ ابراهيم گفت: مرا با شما سابقه دوستى و محبت نبود تا به وسيله نامه عهد گذشته را تجديد كنم و از محمدطاهر هم گله و شكايت نداشتم تا با او مخالفت كنم، جوانمردى نيز به من اجازه نداد كه ناسپاسى ورزم و با شكستن پيمان حق الطاف او را تباه كنم!
يعقوب به او گفت تو شايسته اى كه مورد توجه و تربيت واقع شوى و به منزلت و مقام ارجمندى برسى، او را به درجه اى بالا مفتخر نمود، و كسانى كه به ولى نعمت خود خيانت ورزيده، و نسبت به وى ناسپاسى كرده بودن به انواع عقوبت ها كيفر داد. «1»

0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

نظر چاره ساز
داستان توبه یک زن نمونه‏
فرار مادر از فرزند
حکایت چهل روز نماز
نصيحت شيطان به نوح
لطيفه‏اى در مرگ مؤمنان‏
تا چند ياراى شنا كردن دارد ؟
اگر بتوانی نمیری، مگر آن‌که اذان بگویی!
پس گناهانم کجا رفت
داستانى عجيب از صبر براى خدا

بیشترین بازدید این مجموعه

پس گناهانم کجا رفت
فرار مادر از فرزند
نصيحت شيطان به نوح
نظر چاره ساز
تا چند ياراى شنا كردن دارد ؟
داستان توبه یک زن نمونه‏
حکایت چهل روز نماز
حکایت خدمت به پدر و مادر
لطيفه‏اى در مرگ مؤمنان‏
اگر بتوانی نمیری، مگر آن‌که اذان بگویی!

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^