لطفا منتظر باشید

تقوا؛ احسن اعمال


« وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِّمَّن دَعَآ إِلَى اللَّهِ »

چه گفتارى در اين عالم نيكوتر و بهتر از گفتار كسى است كه مردم را به خدا دعوت مى‏كند؟ اين گفتار، گفتار حسن نيست، أحسن است.

عظيم، افعل تفضيلش أعظم است. صغير: أصغر و كبير: أكبر، ولى لغت خير در عرب أخير ندارد، خود كلمه به جاى افعل تفضيل استعمال مى‏شود.

من شما را به بهتر از كل اين برنامه‏هاى گذشته آگاه نكنم؟ هر مؤمنى دلش مى‏خواهد كه آگاه بشود كه اين خير چيست؟

فقط يك حقيقت است كه وزن آن از نظر خدا، از آن مجموعه‏اى كه شنيديد، سنگين‏تر است. تمام وزن سنگين پرونده مردم هم در قيامت به خاطر همين يك حقيقت است. منافعى هم كه در قرآن مجيد براى اين يك حقيقت بيان مى‏كند، اعجاب‏انگيز است، يعنى جاى ديگر نمى‏شود پيدا كرد، و فقط در اين نقطه قابل كسب است. اين حقيقت، تقوا است.

تقوا چيست؟ من مراتبش را كارى ندارم، چون اگر بخواهيم سراغ مراتبش برويم، اين قدر بحث معنوى مى‏شود كه براى ما اثر روانى منفى خواهد داشت، كه آن وقت ممكن است به خودمان بگوييم: ما هزار سال هم عمر كنيم، به اين مرتبه از تقوا نخواهيم رسيد. گرچه قابل رسيدن مى‏باشد.

اما فرق بين ما و گذشتگان باتقوا اين است كه تقواداران گذشته در مقابل يك چنين دنيايى كه قرار داريم، قرار نداشتند. نه اين همه راحت زنان بدحجاب و بى‏حجاب را مى‏ديدند. نه اين همه راحت اين فروشگاه‏ها و پاساژها و مراكز رفت و آمد جاذبه دار را مى‏ديدند. نه راديو داشتند، نه تلويزيون، نه عكاسى، نه ماهواره، نه ويدئو، نه روابط بين زن و مرد نه لباس‏هاى آنچنانى كه الان هست داشتند.

آنها از صد جاذبه امروز، شايد ـ اگر در زندگى آنها پيدا كنيم ـ دو تايش را داشتند. حد نهايى مناظر تماشايى مردم، باغ‏هاى اطراف شهر و دهات‏ها بود، محرم و صفر يك تعزيه‏اى بود، اصلاً هيچ چيز ديگرى براى تماشا نداشتند. تعزيه و باغ‏هاى اطراف هم كسى را بى‏دين نمى‏كرد.

اگر در يك محل كسى جرأت گناهى را به خودش مى‏داد، اين بود كه شب عروسى پسر يا دخترش يك دست مطرب دعوت كند كه اين مطرب‏ها تمبك و شيپور بزنند و مطرب هم پسرش را لباس دخترانه بپوشاند و در مجلس مردانه بياورد و برقصاند. اين نهايت گناه در ميان آنها بود.

تازه اين مطرب‏ها وقتى مى‏آمدند، اول به صاحبخانه مى‏گفتند: ما در كدام اتاق بايد لباس عوض كنيم، مى‏گفت: فلان اتاق، مطرب‏ها مى‏گفتند: قرآن و مفاتيح آنجا نيست؟ خجالت مى‏كشيدند. بعد مى‏گفتند: چه زمانى ما بايد روى صحنه بياييم؟ مثلاً مى‏گفت: هشت شب، مى‏گفتند: حالا خيلى وقت داريم، حالا نمازمان را بخوانيم و تسبيحات حضرت زهرا عليهاالسلام را هم بگوييم. اين مطرب‏ها اين گونه بودند. محرم و صفر و ايام شهادت ائمه عليهم‏السلام كه مطلقا دعوت كسى را قبول نمى‏كردند.

كل جاذبه‏هاى مردم تا اوائل انقراض قاجاريه در تهران كه پايتخت ايران بود، همين باغهاى اطراف بود و يك عروسى كه يك دسته مطرب بيايند و مطربى كنند.

منبع :
نظرات کاربران (0)
ارسال دیدگاه