فارسی
سه شنبه 11 ارديبهشت 1403 - الثلاثاء 20 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

دنباله داستان يوسف عليه ‏السلام

 

 « وَ شَرَوْهُ بِثَمَنِ بَخْسٍ دَرَ هِمَ مَعْدُودَةٍ »

 كارگرهاى كاخ عزيز مصر آمدند او را خريدند و او را به كاخ بردند. هفت سال اين زن جوان و زيبا از او تقاضاى هم خوابگى كرد، هر وقت كه او را دعوت كرد، برگشت به آن زن گفت، قرآن مى گويد:

 « مَعَاذَ اللَّهِ »

 من در پناه خدا هستم و از آنجا هم بيرون نمى آيم. من در آغوش شيطان نمى آيم!

يك روز در يك اتاق خصوصى جلوى او را گرفت، قبل از اينكه با او حرف بزند، رفت روى يك مجسمه پرده انداخت، يوسف به او گفت: براى چه روى اين مجسمه پرده انداختى؟ گفت: اين بت من است، من از تو تقاضاى نامشروع دارم، زن شوهردار هستم، از بتم خجالت مى كشم! گفت: تو از اين موجودى كه نمى بيند و نمى شنود خجالت مى كشى و من در محضر پروردگار عالم بى حيايى كنم و خدا را با شهوتم معامله كنم؟[13] مگر چنين چيزى امكان دارد؟

بعد از هفت سال ديد نمى شود، گفت: تو را به زندان مى اندازم! گفت: هر كارى كه مى خواهى بكن. افتاد زندان. همه اين بلاها دنباله آن بلاى برادران است، آنها او را آورند و به چاه انداختند.

قرآن مى گويد: منطقه كم آبى شد، چاهها ديگر آب نداشت، چشمه ها ديگر خشك شد، محصول اصلا نبود، مسافرها گفتند: يك آدم كريم در مملكت مصر نخست وزير شده و انبارهايش پر از گندم و خرما و جو است و اينها را به قيمت خيلى كم به ملت مصر مى فروشد. به پدرشان گفتند: به مصر برويم؟ گفت: برويد. چون ما همه گرسنه ايم. حالا اين ده تا قلدر پهلوان، گردنهاى كج، با دست خالى به مصر آمدند. گفتند: ما مى خواهيم با عزيز ملاقات كنيم. آمدند به يوسف گفتند:  ده نفر از كنعان آمده و مى خواهند شما را ببينند! گفت: بگوييد بيايند داخل! آمدند داخل، ديد ده تا برادارنش هستند، آنها او را نشناختند ولى او آنها را شناخت، بيست سال است كه گذشته، قيافه عوض شده، شكل عوض شده، ملكوتى تر شده، زمينى آسمانى شده. پرسيد: اهل كجاييد؟ كنعان! مال چه خانواده اى هستيد؟ يعقوب! چه مى خواهيد؟ ما هيچ نداريم. به كارگرها گفت: كل بارهايشان را پر كنيد، بعد بارها كه آماده شد آمدند گفتند: بارها را پر كرديم. گفت: به سلامت. فرمود: بدون اينكه بفهمند پولهايشان را درون بارشان برگردانيد.

اين نرم خويى و گذشت و عفو است. هم جنس مى دهد و هم پول جنسها را بر مى گرداند. اين اخلاق بندگان خداست.

سفر دوم آمدند، سفر سوم آمدند. در سفر سوم كه باز بارها را پر كرد، برادر بزرگتر در فكر فرو رفت و برگشت و گفت:

 « أَءِنَّكَ لَأَنتَ يُوسُفُ »

 خيلى آرام گفت:

 « أَنَا يُوسُفُ وَ هَـذَآ أَخِى قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَآ إِنَّهُ مَن يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الُْمحْسِنِينَ »]

 آمدند ده نفرى گريه كنند، چون كارهاى گذشته، كتك ها، چوب زدن ها، سنگ زدن ها، در چاه انداختن، جدا شدن از خانواده به يادشان آمد.

قرآن مى گويد: با محبت برگشت به ده نفرشان گفت:

  « لاَ تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ »[15]

 خودتان را ناراحت نكنيد، از طرف من هيچ مسأله اى نيست، فقط يك خواهش از شما ده نفر دارم و آن هم اين است كه سريع برويد كنعان پدر پير و مادرم را بياوريد!

شما بوديد، شما مرا در چاه انداختيد، شما به من سنگ زديد، چوب زديد، حالا من مى توانم انتقام بگيرم، ولى كارى با شما ندارم! اين ديگر عفو نمى شود!

پدر و مادر را آوردند، يك مقدار كه مسائل اجتماعى و عاطفى و اجتماعى فروكش كرد، يعقوب گفت: يوسفم، مى خواهم يك جا تو را تنها ببينم! گفت: پدر هر جا و هر وقت كه شما دلتان بخواهد! گفت: الان برويم يك اتاق تنها! عزيز دلم آن روز كه تو را از من جدا كردند با تو چه كردند؟ گفت: زمينه چيدند من آمدم مصر نخست وزير شدم! خيلى اخلاق است!

 « عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ »

 خدا از آنها گذشته است.

اميرالمؤمنين مى فرمايد: طبع بشر يك طورى است كه گول مى خورد، مغرور مى شود، به خصوص در برابر امور مادى! وقتى مغرور شد عقلش خواب مى رود، خواب كه رفت خيالاتى مى شود، خيال مى كند كه به آنچه كه بايد برسد، رسيده، پس مادى و مقام پرست و شهوت پرست مى شود. اين روز اول امور مادى است. روز دوم امور مادى ضررش را مى زند. ايجاد حرص و بخل و كبر و منيَّت مى كند، سفره هاى عجيب گناه را پهن مى كند. و از مسجد و محراب و منبر  دور مى شود.

قيامت و حق و نبوت را منكر مى شود، اما اميرالمؤمنين در جمله هفتم از آن نه جمله مى فرمايد:

 «وَهِىَ الْحُجَّةُ عَلى كُلِّ جاحِدٍ»

 آنهايى كه محل طلوع زيبايى هاى انسانيت هستند، حجت خدا بر هر منكرى هستند، حركات اينها، قيافه اينها، اشك اينها، شكل اينها، عملشان، اخلاقشان، خيلى اتفاق افتاده كه منكر را از انكار برگردانده و بيدار كرده است.


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

بيا بهشتت دهم نرو تو در نار ما
صبر، مايه درونى و نفسانى‏
کلمات الهی
دستور قرآن به ترك مداهنه با كفار و مشركان‏
لياقت جنات عدن الهى
ارزشها و لغزشهای نفس - جلسه دوازدهم
شیراز/ شاه‌چراغ/ دههٔ سوم ذی‌القعده/ ...
برخورد پيامبر با اسير كافر
عنايت عام و عنايت خاص پروردگار
آثار و برکات روزه داری

بیشترین بازدید این مجموعه

پاداش عمل صالح دشمنان‏
صبر، مايه درونى و نفسانى‏
لياقت جنات عدن الهى
برخورد پيامبر با اسير كافر
ياد خدا در فقر و ثروت
داستان توبه شعوانه
تهران_ حسینیه همدانیها رمضان94 سخنرانی نهم
دهه اول محرم 94 مسجد حضرت امیر سخنرانی اول
شیراز/ شاه‌چراغ/ دههٔ سوم ذی‌القعده/ ...
غذای ویژۀ پروردگار برای عناصر وجودی انسان

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^