ارزش عمر و راه هزینه آن -جلسه سوم(متن کامل +عناوین)
- تاریخ انتشار: 24 بهمن 1389
- تعداد بازدید: 853
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
وجود مبارك رسول خدا صلى الله عليه و آله مىفرمايد: در قيامت، كسى در پيشگاه مقدس حق اجازه حركت و قدم برداشتن ندارد، مگر اين كه به چهار سؤال پاسخ داده و چهار برنامه در رابطه با او حسابرسى شود.
اگر اين چهار برنامه، مثبت است، پاداش اين چهار برنامه را به او بدهند و اگر منفى است، بايد جريمه شود.
سؤال از عمر
اولين برنامهاى كه حسابرسى مىشود، عمر است كه در كجا و در چه راهى هزينه و مصرف شده است. چون عمر عظيمترين و مفيدترين سرمايهاى است كه خداوند به انسان عنايت كرده است. هيچ لحظهاى توقف نمىكند. از زمانى كه اين سرمايه به انسان عنايت مىشود، در حال گذر، عبور، تمام شدن و به پايان رسيدن است. اين سرمايه گذرا و اين فرصت متحرك و از دست رفتنى، فقط يك بار به انسان عنايت مىشود. چه در دنيا، چه در هنگام مرگ و چه در عالم آخرت، درخواست كسى را براى دوباره عنايت كردن عمر نمىپذيرند. چون اراده حضرت حق به اين تعلّق گرفته است كه اين فرصتِ عبورى و گذرا را يك بار عنايت كند، البته براى دوباره گرفتن اين نعمت الهى، به پروردگار خيلى اصرار مىشود، ولى نمىپذيرند. ما خبر نداريم، شايد خوبانى كه از دنيا عبور كردند و وارد عالم آخرت شدند، اين درخواست را داشتند، ولى حتى از آنان نيز نپذيرفتند. اين درخواست از خوبان را خبر نداريم، ولى از طريق آيات قرآن، ضايع كنندگان اين سرمايه را خبر داريم كه شش بار در قرآن مجيد آمده است كه از خدا درخواست دريافت دوبارهاش را مىكنند.
احتضار و درخواست عمر دوباره
يك بار آن، در حالت احتضار است؛ يعنى آن وقتى كه نه كاملًا چشم انسان را از دنيا بستند و نه كاملًا چشم او را به دنياى بعد باز كردند. چراغ عمر در حال خاموشى است و جهان بعد نيز رخ نشان مىدهد.
اين حالت را اسلام حالت احتضار مىگويد؛ يعنى حالتى كه به انسان ندا مىدهند كه براى ورود به عالم بعد حاضر شود. اينجاست كه ضايع كنندگان عمر از خدا درخواست دريافت دوباره عمر را مىكنند.
كلام خدا در قرآن، در رابطه با خوبان ساكت است، ولى درباره اين طايفه در سوره مؤمنون مىفرمايد: ناله و التماس مىكنند كه «رَبّ ارْجِعُونِ»
خدايا! ما را برگردان. به كجا برگرداند؟ به اول جاده تكليف؛ يعنى تمام عمر تكليفى خود را دوباره درخواست برگرداندن مىكنند. براى چه درخواست مىكنند؟ از اين دنيا، با اين شلوغى، ناامنى، فساد، تنگنا، بن بست، گرانى و نامردمىها خيلى خوششان مىآيد؟ نه. خود پروردگار مىگويد كه براى چه درخواست برگشت مىكنند. علت درخواست آنها اين است كه: در آنجا مىبينند كه تمام سرمايه عمر، از دست رفته و به جاى آن هيچ سودى برنگشته است؛ يعنى فرصت عمر او حرام و تباه شده است. چون عمر اگر در همان خط سير حيوانى تمام شود، سودى در آن نمىماند. بلكه سرمايهاى بوده كه بر باد رفته است.
در قرآن مجيد همين مسأله را مىبينيد كه پروردگار عالم در آيات متعدد سى جزء قرآن، نسبت به عمرهاى تباه شده، تعبيرهاى لطيفى دارد. علت درخواست، روشن است. لحظاتى است كه آگاهى انسان بسيار قوى مىشود و تمام گذشته خودش را ملاحظه مىكند كه بر باد رفته است. عظيمترين سرمايه را خرج كرده، ولى سودى بر نگردانده و فقط خرج شده است. شخص عاقل و بيدار، با تكيه بر پروردگار، چه اين كه خود را هزينه كار ظاهرى مثبت كند، چه هزينه كار معنوى، اميد دارد كه اين سرمايه عظيم براى او سودآور است. اين اميد درست و مثبت است، چون اين سرمايه، با تمام آنچه كه به اين سرمايه گره خورده است؛ بدن، چشم، گوش، قلب، پول، نعمتها، مجموعه اينها، زير مجموعه عمر است.
پاداش چند برابر
وقتى شما عمر خود را برابر با طرح خدا، چه در امور ظاهر و چه در امور باطن هزينه مىكنيد، پروردگار عالم نيز در مقابل هزينه كردن شما، ولو يك لحظه باشد، پاداشى بالاتر از مايه هزينه شده را به شما مرحمت مىكند. ما اصلًا پاداش برابر نداريم. پنجاه سال هزينه مىكنيم و بعد مايه عمر و سرمايه تمام مىشود و مىميريم، ولى پروردگار عالم وقتى مىخواهد بهره اين سرمايه مصرف شده را به شما بدهد، مىفرمايد:
«جَنتٌ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهرُ خلِدِينَ فِيهَا» و به اين پاداش نيز قناعت نمىكند و مىفرمايد:
«وَرِضْوَ نٌ مّنَ اللَّهِ أَكْبَرُ» و در بعضى از آيات نيز مىفرمايد: آن «وَيَزِيدُهُم مّن فَضْلِهِ»
آن اضافه چيست؟ يعنى آن بهشت، به تناسب هر كدام از ما براى ما كافى نيست؟ خدا در قرآن مىفرمايد: نه، كافى نيست، بلكه كم است. همچنين در سوره توبه مىفرمايد:«وَرِضْوَ نٌ مّنَ اللَّهِ أَكْبَرُ» باز مىفرمايد: كافى نيست. در سوره نور مىفرمايد: «وَ يَزِيدَهُم مّن فَضْلِهِ» براى اين كه شما اين سرمايهاى كه مطابق طرح من در امر ظاهر و باطن هزينه كرديد، قيمتش بيش از بهشت است.
اگر انسان قرآن را بفهمد، لذت مىبرد، كه با خدا و انبيا زندگى كند، چون سند تجارتى كه در اين طرف براى افراد مقرّر شده است، فقط هزينه شدن است. برگشتى ندارد؛ يعنى به تدريج نابود كردن، فنا كردن، از بين بردن، به باد دادن، دود كردن و آتش زدن است، ديگر در آن هيچ چيزى نمىماند. افراد در حال احتضار كه دنياى بعد را مىبيند، مىبيند كه هفت طبقه جهنم رو به روى او است، هيچ چيزى ديگر نيست؛ شفاعتى رو به روى او نيست:«فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفعَةُ الشفِعِينَ» هر چه صدا مىزند، جوابى از خدا نمىآيد:«لَا يُكَلّمُهُمُ اللَّهُ»
خدا نگاه محبتآميزى نمىكند: «وَلَا يَنظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيمَةِ» تسويه حساب نيز به آنها نمىدهند. مىگويد: پروندهات بر روى گردنت بماند، هيچ چيزش را كم و پاك نمىكنم «وَلَا يُزَكّيهِمْ» كسانى كه خوب زندگى مىكنند، يا قرآن را فهميدند، يا از طريق اين مساجد و مجالس قرآن را مىفهمند و قبول مىكنند و با قرآن زندگى مىكنند، هم دنياى آباد و هم آخرت آبادى دارند. اين ضايع كنندگان عمر، از خدا درخواست عمر دوباره مىكنند و مىگويند: «رَبّ ارْجِعُونِ»
براى چه؟ فلسفهاش را مىگويد؛ اينها در آن حال كه همه سرمايهاى كه خودم به آنها دادم و راه كاسبى اين سرمايه را نيز با صد و بيست و چهار هزار پيامبر و صد و چهارده كتاب و دوازده امام به آنها ياد دادم، يا آمدند گوش دادند و قبول نكردند و يا از اصل نيامدند كه گوش بدهند. اين ديگر به خدا ربطى ندارد. پروردگار عالم، حق خودش مىدانست كه بندگانش را راهنمايى كند، تا چند روزى كه در دنيا هستيد، عمر و متعلّقاتش را چگونه هزينه كنيد. چيز ديگرى بر عهده او نيست.
عذاب، بعد از اتمام حجت
خدا در قرآن مجيد فرموده است: راحت باشيد! كسى را به جهنم نمىبرم، مگر اين كه پيام خودم را به او برسانم. چون و چرا نكنيد كه آيا تمام ملتها پيغمبر داشتهاند؟ خدا در قرآن مىفرمايد: «إِن مّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌ» اين سند الهى است كه در كره زمين، جمعيتى بىپيغمبر نداشتيم. فرض كنيد كسى متولد شد كه اصلًا صداى هيچ پيغمبرى را نشنيد، حجت به او تمام نيست؟ چرا حجت تمام است. با عقل، نداى فطرت و فرياد وجدان، كسى از زير اين خيمه نمىتواند در برود كه بگويد نشد و نمىشد و نشنيدم و نفهميدم.
الهامات درونى، حجت الهى
حداقل صداى عقل خود را كه شنيدى. خدا در قرآن مىفرمايد: حداقل، الهامى از طريق نفس، ولو ضعيف، به تو شده است. خيلى از ماها تا كنون در معرض نسيم ملكوتى الهام نفسى بوديم، شايد در ياد ما نباشد.
يكى از علماى بزرگ نجف مىفرمود: پشت درب خانه ما در نجف، كلونى بود. كلون چيست؟ نجارها از خود چوب، پشت درب چوبى، چيزى دندانه دار مىساختند كه كليد آهنى بزرگى داشت، وقتى كه از سوراخ بيرون درب، كليد را به داخل مىدادند، دندانه كليد بر دندانههاى كلون مىافتاد، وقتى كليد را مىچرخاندند، كلون به عقب مىرفت و درب باز مىشد، اگر از اين طرف مىچرخاندند، در قفل مىشد. ايشان مىگويد: من از جوانى اين خانه را تهيه كردم، تا چهل سال نيز در اين خانه بودم، نمىشد كه خانهام را عوض كنم، زير چارچوب درب گودالى بود، غير از من و خانوادهام كسى از آن خبر نداشت. با هم قرار داشتيم كه هر كدام از خانه بيرون رفتيم و ديگرى نبود، اين كليد را در آن چاله بياندازد، بعد كه آمديم، بدانيم كه كليد كجاست. وقتى من مىآمدم و خانوادهام نبودند، فوراً دست مىانداختم و كليد را از آن سوراخ درمىآوردم و درب را باز مىكردم. آنها نيز وقتى مىآمدند كه من نبودم، دست مىكردند و كليد را درمىآوردند. چهل سال كار ما همين بود.
ايشان فرمودند: شبى خانوادهام نبودند، و هوا تاريك بود، مانند سالهاى گذشته كه مىنشستم و كليد را در مىآوردم، اين كار را نكردم، نشستم، به دلم گذشت كه كبريت بزنم و داخل سوراخ را نگاه كنم، بعد كليد را در آورم. كبريت زدم، ديدم عقرب سياهى به اندازه كف دست روى كليد خوابيده است. اين الهام است. همين حجت خدا براى نجات است. تا خدا به هر شكلى راه بهشت را به روى مردم باز نكند و تا مردم را نسبت به عاقبت به شرّى هشدار ندهد، در قيامت آنها را عذاب نمىكند.
عاقبت صرف عمر در حيوانيت
اول مرگ مىبيند كه عمرش كاملًا تباه شده است، يعنى اين همه سال در جاده انسانيّت نبوده، بلكه در جاده حيوانات رفته است: «الَّذِينَ كَفَرُواْ يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الْأَنْعمُ»
عمرى را هزينه شكم و خوشگذرانىها كرده است و مانند حيوانات و چهارپايان بوده. حالا مىفهمد كه عجب بلايى بر سر خودش آورده است؛ سرمايهاش نابود شده است. درخواستش چيست؟ اين كه دوباره اين سرمايه عمر را به او بدهند، تا با آن تجارت جديد را شروع كند، تجارتش چيست؟
«لَعَلّى أَعْمَلُ صلِحًا فِيَما تَرَكْتُ» خدايا! مرا در اول جاده تكليف بگذار تا در همه چيز خوب عمل كنم و كم كم به سمت تو بيايم، بعد ملك الموت را بفرست كه ما را ببرد. خدا جواب مىدهد. اين جواب خيلى عجيب و وحشتناك است؛ «كَلَّآ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَاءِلُهَا» اين سرمايه را دوباره به تو دادن كه اصلًا امكان ندارد. ما اراده كرديم كه اين سرمايه را يكبار به هر كسى بدهيم. اين قولى كه به من مىدهيد كه يك بار ديگر به من سرمايه بده، من همه را صحيح هزينه كنم، اين قول تو دروغ است. چرا؟ چون در اين همه سال عمر، بافت تو بافت حيوانها شده و با حيوانيت اتّحاد پيدا كردهاى. اگر تو را برگردانم، باز هم آدم نمىشوى.
عمر تباه شده برابر با آتش برزخ
پس تكليف چيست؟ «وَ مِن وَرَاءِهِم بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ»
تو را به جهانى بين دنيا و آخرت مىبرم كه اسمش جهان برزخ است. در آنجا زندگىاى دارى كه نه دنياى كامل است و نه آخرت كامل، چون زندگى تو برپايه ضايع كردن عمر است. من سرمايه را به تو دادم، طرح دادم كه با آن چگونه تجارت كنى، اما به من پشت كردى و در مقابل انبيا و ائمه عليهم السلام كبر ورزيدى، شاخ و شانه كشيدى، اكنون كه هيچ چيزى ندارى، در عالم برزخ، تمام عمر ضايع شدهات را به صورت آتش به تو برمىگردانم؛ يعنى تو عمر خود را هيزم آتش كردى. خدا اين را در كجاى قرآن مىفرمايد كه در برزخ، عمر ضايع و تباه شده به صورت آتش برمىگردد؟ «النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَ عَشِيًّا»
برزخ آثارى از دنيا دارد. يكى از آثارش روز و شب است كه هم روز دارد و هم شب. به همين خاطر خدا روز و شبِ برزخ را نام مىبرد. اين برزخ آنان است. «وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ»
بعد از اين كه قيامت برپا شد، آن وقت بايد با راهنمايان خود كه اينها را به تباه كردن عمر راهنمايى كردند، دست به دست هم بدهند و به جهنم بروند. نمىروند؟ خدا در قرآن مىفرمايد: «أَدْخِلُواْ»
وارد شويد! مگر بايد دلشان بخواهد كه به جهنم بروند؟ عمر ضايع شده، هيزم جهنم است كه در قرآن نيز همين تعبير آمده است: «فَكَانُواْ لِجَهَنَّمَ حَطَبًا» اينها هيزم جهنم هستند. اين عمر، ضايع شده است.
حسابرسى از عمر
پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله مىفرمايند: حساب اول شما، حساب از عمر است. در حسابرسى عمر شما، به دو مسأله برمىخورند. شما كه اهل خدا و مسجد و پيغمبر صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام هستيد، شما كه خوب هستيد، اين كلمه خوب در قرآن «نِعْمَ الْعَبْدُ» بنده خوب است. وقتى به عمر شما رسيدگى مىكنند، مىبينند عمر شما در حدّى است شما را نجات مىدهد. عمر ما نيز تا حدّى در دو جا هزينه شده است؛
اول: همين منبرها و نمازهايى كه با جماعت خوانديد كه پيغمبر صلى الله عليه و آله مىفرمايد:
تعداد آن از ده نفر بگذرد، هيچ كسى غير خدا نمىتواند ثوابش را بنويسد. اين برگشت هزينه شدن عمرتان است. «1» دوم: اين كه در كنار مجلس علم نشستيد، كه پيغمبر صلى الله عليه و آله مىفرمايد: اگر كسى از خانه براى شركت در مجلس علم راه مىافتد، يا كسى كه به نيّت ياد گرفتن دارد مىرود، مانند ما كه آمديم، اگر به جلسه يادگيرى نرسد و در راه بميرد، «مات شهيداً». بخش ديگر از عمر شما را حساب مىرسند و مىبينند كه هزينه عبادت پروردگار شده است. نماز و روزهها و حج و ذكر و گريههاى شما يك طرف، من عمل مستحبى را بگويم كه بيشتر شما اهل آن هستيد، خدا در قرآن اعلام كرده است:«وَ مِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ»
اگر مىخواهى انجام بده، نمىخواهى انجام نده. اگر خوابيدى و بلند نشدى كه انجام بدهى، ما در قيامت نمىگوييم كه چرا انجام ندادى، چون خدا رفيق ماست و بهترين رفيق نيز اوست. در دعاها آمده است: «يا خير رفيق» اى بهترين رفيق. كار اين رفيق اين است كه جيب ما را پر از ثواب كند. هيچ چيزى براى خودش از ما نمىخواهد. سند مىدهد؛ اين يازده ركعت نمازى كه هنوز اذان صبح نشده است، نشسته، ايستاده يا حتى در رختخواب خوانديد و مهر را به دست گرفتيد و روى پيشانى گذاشتيد، خدا در قرآن مىفرمايد:
«فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّآ أُخْفِىَ لَهُم مّن قُرَّةِ أَعْيُنٍ»
يك نفر در اين عالم خبر ندارد كه آن مايه دلشادى و سرورى كه براى اين افراد گذاشتم، چيست؟ فقط خودم مىدانم. اين براى انجام اعمال مستحب است، تا چه رسد به واجبات؛ نماز و روزه و...
كَرم خدا در حسابرسى
اين روايت را مرحوم فيض، در جلد دوم كتاب «علم اليقين» نقل كرده است. به پروردگار مىفرمايند: اين پرونده بايد مختومه شود و صاحب آن را در جهنم بياندازيم. هيچ دستگيره نجاتى ندارد. خطاب مىرسد: با او صحبت كنيد، ببينيد با عالمى رفيق بوده است؟ عالم، يعنى عالم واجد شرايط، آن اهل حالها و نماز شب خوانها، آنهايى كه واقعاً خيرخواه مردم هستند و شمع وار مىسوزند تا زندگى دنيا و آخرت مردم را روشن كنند. «1» اى ملائكه! ببينيد او با عالِم رفيق بوده است؟ به خاطر همين رفاقت با عالم او را به جهنم نبريد. مىگويند: تو اهل كجايى؟ آيا با عالمى رفيق بودى؟ مىگويد: نه، به اينها فحش نيز مىداديم. پروردگار مىفرمايد: بپرسيد، در محلى كه خانه داشت، خانه عالمى نبوده كه به خاطر همسايگى، او را به جهنم نبريم؟ مىگويد: نه، اتفاقاً من به دنبال ملك و خانهاى بودم كه نزديك مسجد و حسينيه و اينها نباشد. خطاب مىرسد، بپرسيد: اسم او همنام عالمى هست؟ ابراهيم، اسماعيل، تقى، حسن، حسين؟ مىگويد: نه، اسم من نيز اسم بيگانه از اسلام است. خدا مىخواهد به بهانهاى او را به بهشت ببرد، ولى راه بسته است. مىگويد: فرشتگان من! ببينيد نسبت به بنده من، كار مثبتى كرده است؟ هزينه مالى، وقتى، فكرى؟ مىگويد: آرى، روزى كسى مىخواست وضو بگيرد تا نماز بخواند، آب نداشت، من آب خوردنم را به او دادم، وضو گرفت و نماز خواند. خطاب مىرسد: او را ببخشيد. حال ببينيد، شما كه عمر خود را در عبادت و كمك به خلق خدا هزينه كردهايد، با شما چه خواهند كرد؟ خرج خدمت به خلق، عيادت مريض، آزاد كردن زندانى، ساختن پل، مدرسه، رسيدگى به يتيم، ادا كردن قرض مستحق، تهيه جهيزيه، عبادت رب و خدمت به خلق، آن وقت چقدر طول مىكشد كه در قيامت شما را نگهدارند، تا به حساب شما را برسند و به بهشت ببرند؟ اين ديگر بستگى به كيفيت هزينه دارد. نهايت طول كشيدن آن، مانند رعد و برق ابر بهارى است. در روايت ديگرى پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمودند: زمان رسيدگى به پرونده شما، خيلى كه نگه دارند، از اندازه خواندن دو ركعت نماز واجب كمتر است. اين نيز براى شماست. پنج آيه ديگر نيز درباره درخواست عمر دوباره هست كه مجال بحث نمىباشد.
قدردانى نعمت دين
خدا چه نعمتهايى به شما داده است كه خود و پيغمبرش را به شما شناسانده است! دل شما را به خودش، پيغمبر و اهلبيت عليهم السلام، قرآن، نماز، عبادت و خدمت به خلق خود گره داده است، همان چيزى را مىگويم كه خودش در قرآن فرموده است: «طُوبَى لَهُمْ»
خوش به حال شما، خدا اين را مىگويد.
ز دام طبيعت پريدن خوش است گل از باغ لاهوت چيدن خوش است
مى عشق نوشيدن از دست دوست از آن باده جان پروريدن خوش است
نسيمى وزد گر ز باغ وصال چو گل جامه بر تن دريدن خوش است
همه شب به اميد صبح وصال چو نى ناله از دل كشيدن خوش است
از اين شهر و اين خانه تا كوى دوست چو آهوى وحشى دويدن خوش است
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
كرج، مسجد جامع رجايى شهر دهه سوم محرم 1384