اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: دست من در دست پيامبر عليهاالسلام بود، انگشت دست چپ من در بين انگشتهاى دست راست پيامبر صلى الله عليه و آله بود، با هم مى رفتيم، يك جنازه روى دوش چهار نفر بود، داشتند مى بردند. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: مى رويم جلو، يك طرف تابوت را تو روى دوش بگذار، يك طرف را من، كمى رفتيم،
بعد فرمودند: برويم عقب جنازه را بگيريم. به بقيع آمديم، پيامبر به اين چهار نفر فرمود: كنار برويد، على آب مى ريزد و من غسل مى دهم. بعد هم فرمودند: كفن نمى خواهد، من با پيراهن خودم كفنش مى كنم.
وقتى ميت را در قبر نهادند، صورت ميت را بوسيد و بيرون آمد، فرمود: در قبر را ببنديد. رو به من كرد و فرمود: على جان! دلت نمى خواهد بپرسى من چرا اين معامله را با اين مرده داشتم؟ گفتم: بله، يا رسول اللّه! فرمودند: جنازه اش كه در تابوت بود، نگاه كردم، ديدم غرق محبت تو است و آلودگى ندارد، به اين خاطر اين مرده ارزش داشت.
منبع : پایگاه عرفان