خدا در سورۀ بقره طالوت را مطرح کرده است:
(وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ)[3]
او با جالوت درگير ميشود و شرّ را از سر راه برميدارد، جادّه باز ميشود و اهل توحيد بيمزاحم ميشوند.[4] اما يک وقت اهل توحيد، نيروي لازم را براي دفع شرّ ندارند و دچار شرّ ميشوند. و اغلب هم دشمن اهل توحيد وارد معامله با شرّ شده است. در تاريخ ثبت نشده که اهل توحيدي با اهل شرّ معامله کرده باشد، به اين نحو که بيايد دست از ايمان و دين بردارند، که کاري با آنان نداشته باشند. سخن آنان این بود که ما را دعوت به حرام و حلال نكنيد و زندگيتان را بکنيد تا بميريد. ولي اين خريد و فروش مطلقاً از طرف اهل توحيد انجام نگرفت؛ پس اهل شرّ شرارت را شروع ميکردند؛ البته شرّ بدني يا مالي بوده است. چون راهي براي زيان زدن به عقل، فطرت، قلب و روح، اخلاق، عمل و تقوا نداشتند.
نهايت دردي که اهل توحيد ميکشيدند، در زيان بدني بوده است؛ يا در تبعيد و زندان بودند، يا شکنجه و شهيد ميشدند؛ ولي توحيد را معامله نکردند. چون به آثار اين ارتباط با حق آگاهي کامل داشتند و ميدانستند شرّ از جانب خدا نيست، او عاشق بندۀ خود است و بندهاش عاشق اوست. در فضاي عشق که شرّي تحقق پيدا نميکند.
حضرت به ما آمادگي ميدهد، ممکن است شرّ پيش نيايد، اما اگر پيش آمد گذشتگان اهل توحيد اينگونه برخورد داشتند.
«قد کان قومٌ قبلکم يقتلون»
موحدان اهل معرفتي قبل از شما بودند كه كشته شدند، بعضيها را زنده زنده در آتش سوزاندند، بعضي را با ارّه قطعه قطعهشان کردند عجيب اين است که عواطف و محبت آنها نسبت به خانواده و مالشان مانع از شهادت در راه محبوب نشد. خيلي شجاعت ميخواهد که آدم برای محبوب از ديگر محبوبان که محبتشان طبيعي است دست بردارد.
بعد پروردگار ميفرمايد:
(إِذا ضاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَت)[5]
بلايي سر اینها در آوردم که زمين با اين گستردگي براي آنها بسيار تنگ شد. يعني چه؟
يعني آنان را در يک مضيقه بسيار سنگين روحي قرار دادم، ولي توحيد را با دشمن معامله نکردم. جملۀ بعد ميفرمايد:
«فما يردّهم عمّا هم عليه شيءٌ»[6]
تمام اين بلاهايي که به سرشان آمد، آنان يک قدم از خدا عقبنشيني نکردند.
در موردي که اهل توحيد را زنده زنده آتش زدند، خود قرآن ميفرمايد: آنان تافتۀ جدا بافته در اين عالم خلقت نبودند.
منبع : پایگاه عرفان