وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي اللَّجَإِ إِلَي اللَّهِ تَعَالَي
در التجا به سوى خدا
﴿1﴾
اللَّهُمَّ إِنْ تَشَأْ تَعْفُ عَنَّا فَبِفَضْلِكَ ، وَ إِنْ تَشَأْ تُعَذِّبْنَا فَبِعَدْلِكَ
(1) تويى خالق ز فضلت در كرامت
بپوشد عيبهاى ما ز رحمت
ببخشايد گنه كرده مدارا
وليكن عدل تو مانند آنها
ز قانون معدلت در دادخواهى
به ما در سيئات و در مناهى
گنهكاران سزايش داده كيفر
به وقت عدل تو در روز محشر
خطاها بگذرى نى سختگيرى
ز لغزشهاى ما ناديده گيرى
و بر جرم و جرايم كار و افعال
قلم از عفو كشى بر ما ز اعمال
بر اين فضل و كرم بر ما عنايت
كه از رنج و عذابت سوى رحمت
و بر كردار ما اندر فضايح
فرو كش پره اغماض از فجايع
كنون بر ما روا دارى عذابى
ز عدلت اقتضا باشد حسابى
اگر ما را ببخشايى ز فضلت
عنايت كرده نى دورى ز بذلت
﴿2﴾
فَسَهِّلْ لَنَا عَفْوَكَ بِمَنِّكَ ، وَ أَجِرْنَا مِنْ عَذَابِكَ بِتَجَاوُزِكَ ، فَإِنَّهُ لَا طَاقَةَ لَنَا بِعَدْلِكَ ، وَ لَا نَجَاةَ لِأَحَدٍ مِنَّا دُونَ عَفْوِكَ
(2) به ما منت گذار اين حى دانا
و از آنچه نكوهيده است از ما
روا شد در گذر اى حى رحمان
به ما از رحمتت فرماى احسان
الهى ما به درگاهت دخيليم
كه مشتى خاك و موجود ذليليم
ترحم كن به ما روز حسابت
و ايمن دار ما را از عذابت
تو خود دانى كه ما را زين اطاعت
به عدل تو نباشد هيچ طاقت
كه نتوانيم كيفر را ز كردار
و دريابيم خود را از عمل كار
گناه ما عظيم است و سترگى
ز كيفر در خورش باشد بزرگى
خداوندا به اين درماندگيم
عنايت كن ز رحمت زندگيم
و ما را از جزاى خود ز كردار
ز فضلت بخششى كن رحمتى آر
ببخشايى ز بخشش جز تو كس نيست
و بر ما ايمنى از هيچ كس نيست
نبخشايى نفرمودى عنايت
مسلم هست بر ما اين شقاوت
﴿3﴾
يَا غَنِيَّ الْأَغْنِيَاءِ ، هَا ، نَحْنُ عِبَادُكَ بَيْنَ يَدَيْكَ ، وَ أَنَا أَفْقَرُ الْفُقَرَاءِ إِلَيْكَ ، فَاجْبُرْ فَاقَتَنَا بِوُسْعِكَ ، وَ لَا تَقْطَعْ رَجَاءَنَا بِمَنْعِكَ ، فَتَكُونَ قَدْ أَشْقَيْتَ مَنِ اسْتَسْعَدَ بِكَ ، وَ حَرَمْتَ مَنِ اسْتَرْفَدَ فَضْلَكَ
(3) الهى بىنيازى بىنيازان
به درگاهت نياز خويش خواهان
من اينك بندهات زار و حقيرم
و محتاجم نمايى دستگيرم
كه در بين گدايانى ز كويت
چو من نبود گداتر او به سويت
اگر چه كل خلقانت ذليلند
همه در پيشگاه تو دخيلند
ولى من خويشتن از كل خلقان
ذليلىتر ببينم نزد آنان
همى خواهم كه فقرم را عنايت
به اغنايى كه دارى بىنهايت
ز رحمت روشنى بخشى به چشمان
دل اميدوارم كرده جبران
پناه آرم به تو زين مسئلت را
به دستم كاسهاى از مسكنت را
نگردانى تهى از درگه خود
مكن طردم بياور در ره خود
﴿4﴾
فَإِلَى مَنْ حِينَئِذٍ مُنْقَلَبُنَا عَنْكَ ، وَ إِلَى أَيْنَ مَذْهَبُنَا عَنْ بَابِكَ ، سُبْحَانَكَ نَحْنُ الْمُضْطَرُّونَ الَّذِينَ أَوْجَبْتَ إِجَابَتَهُمْ ، وَ أَهْلُ السُّوءِ الَّذِينَ وَعَدْتَ الْكَشْفَ عَنْهُمْ
(4) در اين وقتى كه دارم عزم كويت
و بر اميد فضلت رو به سويت
اگر محروم سازى از سعادت
فرو افتادهام توى شقاوت
تو برگو اين نوا را چون نوزاد
و اين موجود بيچاره چه سازد
اگر رانى چه كس را بايدش ديد
ز نوميدت چه كس بخشد به اميد
الهى ذكر ما برگفت نامت
ز قرآن ياد كردى در كلامت
توانگر را بدادى امر و فرمان
كند او دست گيرى بر فقيران
﴿5﴾
وَ أَشْبَهُ الْأَشْيَاءِ بِمَشِيَّتِكَ ، وَ أَوْلَى الْأُمُورِ بِكَ فِي عَظَمَتِكَ رَحْمَةُ مَنِ اسْتَرْحَمَكَ ، وَ غَوْثُ مَنِ اسْتَغَاثَ بِكَ ، فَارْحَمْ تَضَرُّعَنَا إِلَيْكَ ، وَ أَغْنِنَا إِذْ طَرَحْنَا أَنْفُسَنَا بَيْنَ يَدَيْكَ
(5) كريميت بر اين باشد سزاوار
به ما اين تيرهبختان رحمتى آر
كه شاهنشاهيت اقدس و اعلاست
و شايسته بر آن باشد كه والاست
به درويشان گرسنه تشنهى آب
ز خوان نعمتت سازى تو سيراب
همى بينى دو دستانم به بالا
براى التماس از تو تمنا
ز استرحام اميد از محبت
به قلب ما ترحم كرده رحمت
و بر حاشا كه اين دستان لرزان
نفرمايى ترحم بهر آنان
كه قلب ما ز نورت آشنايى
به ظلمت يا به سردى بر نشانى
﴿6﴾
اللَّهُمَّ إِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ شَمِتَ بِنَا إِذْ شَايَعْنَاهُ عَلَى مَعْصِيَتِكَ ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ لَا تُشْمِتْهُ بِنَا بَعْدَ تَرْكِنَا إِيَّاهُ لَكَ ، وَ رَغْبَتِنَا عَنْهُ إِلَيْكَ .
(6) و تا آنجا خطا كرديم و عصيان
به ماها سرزنشها شد ز شيطان
شماتتها به ما كرد از شقاوت
كه مستوجب شديم از اين شماتت
خداى مهربان اكنون كه از او
بريديم و به سوى تو كنيم رو
هم اكنون اين جبين شرمسارم
به خاك درگهت اميدوارم
كه توبه كرده بر دردم دوايى
مدار اين را روا طردم نمايى
مدار اين را روا آن دشمن ما
دوباره سرزنشها كرده بر ما
از او زخم زبان ز هر ملامت
چشيم و رنجه خاطر در حقارت
خداوندا تو رحمان و رحيمى
به ما بخشا بزرگى تو كريمى