در طبيعت، هر موجودى، با توجه به ذات و هويت و حيثيت آن، ميلى دارد كه آن موجود بر اساس همان ميل حركت مى كند. در اين جا بايد چند واقعيت را توضيح داد تا جايگاه زليخا در سقوط نفس و يوسف در صعود نفس روشن شود. در آيه اى از قرآن ميل به صعود و رفعت و در آيه اى ديگر، ميل به پستى مطرح شده است.
در سوره فاطر مى فرمايد :
« مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً »
كلمه «مَن» يعنى هر كس كه در اين دنيا علاقه مند و خواستار عزت است. كلمه «عزت» به معناى قدرت شكست ناپذير است. كسى كه علاقه دارد خود را به نقطه اى برساند كه عوامل شكست نتوانند او را از بين ببرند، كسى كه علاقه دارد به استحكامى برسد كه در برابر همه خطرها مصونيت ابدى پيدا كند، همه اين عزت، فقط براى خداوند است:
« إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ »
خداوند در جايگاهى قرار دارد كه هيچ عامل شكستى، قدرت شكست دادن او را ندارد. هر كس چنين استوارى اى مى خواهد، اين استوارى نزد خدا است ؛ يعنى بايد حركت معنوى به سوى او كنيد تا به اين استوارى كه نزد او است، برسيد. نبايد شهوت و مقام و چهره و رياست، شما را بشكند. هر كس چنين پايدارى اى مى خواهد، اين نوع استحكام، از آن خدا است. حقيقتى را بيان مى كند كه طبيعت آن، ميل به سوى بالا دارد و اصلاً ميل به سوى سقوط ندارد. ميل به ارزش ها و كرامت ها دارد. طبيعت آن اين ميل را دارد و طبيعت هم ساخت خداوند است. مى خواهد خود را از لابه لاى هر خطر و فتنه اى رد كند و به خدا برساند. مى خواهد خود را از زندگى پر فتنه و فساد به خدا برساند :
« إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ ... »
يعنى حقايق باطنى، باور داشتن قيامت و جزا و زنده شدن پس از مرگ و قرآن و انبيا، اين ها باور پاك هستند ؛ اما بايد به او مركب داد تا خود را به پروردگار برساند و اين ظرف را به خدا وصل كند و شكست ناپذير شود. آتش ابراهيم را نسوزاند، چاه به يوسف آسيبى نرساند و كاخ عزيز نتوانست يوسف را به زانو بياورد. او از لابه لاى همه اين فتنه ها گذشت و عزيز مصر شد. خداوند هم او را عزيز ملك وجود كرد.
منبع : پایگاه عرفان