
توبه حرّ
آيا گناهان دوره عمر ما سنگينتر است يا گناه حرّ بن يزيد رياحى؟ يقينا گناه حر، گناه حر اين بود كه جلوى ابى عبدالله را گرفت؛ گفت: نمىگذارم بروى، نه مكه
بروى و نه يمن بروى، نه مدينه بروى و نه كوفه بروى.
امام عليهالسلام را اينقدر نگه داشت تا سى هزار نفر گرگ امام عليهالسلام را محاصره كردند و با يارانش كشتند، ولى صبح عاشورا يك مقدار فكر كرد، ديد عجب گناه عظيمى را مرتكب شده، يك گناه بى نمونه، بار اين گناه كمر آسمانها و زمين را مىشكست، چنانچه در زيارت عاشوراست، كه مىگوييم يا اباعبدالله مصيبت تو بر همه آسمانها و زمين گران آمد. چه مصيبتى، بعد از جلوگيرى حر، چه اتفاق عجيبى افتاد كه حضرت زين العابدين عليهالسلام روى منبر مسجد شام زار زار گريه كرد و گفت: مردم كسى را كشتيد كه ماهيان دريا برايش گريه كردند، پرندگان هوا برايش گريه كردند، ملائكه گريه كردند، جن گريه كرد و اين كار حر بود.
اما حرّ اول طلوع آفتاب پسرش على را صدا كرد كه هيجده سالش بود، گفت: بابا بيا طرف ابى عبدالله برويم، گفت پدر، خجالت نمىكشى، تو هشت روز جلوى پسر پيامبر را گرفتى، با زن و بچهاش، به اين مردم قاتل تحويل دادى، فكر مىكنى بروى پيش امام حسين راهت مىدهد، گفت: پسرم تو حسين را نمىشناسى، من چكمههايم را پر خاك مىكنم و مىاندازم گردنم، اين گردنم را كج مىكنم، تو دست مرا بگير، مرا طرف پسر فاطمه برسان.
چند قدمى خيمهها ابى عبدالله بيرون آمد، قمر بنى هاشم بيرون آمد، تا چشمش به ابى عبدالله افتاد گفت اول بپرسم و بقيه قدمها را بردارم، صدا زد من مىتوانم از اين حيوانيتى كه دچارش بودم به انسانيت برگردم.
امام حسين عليهالسلام فرمود: چرا سرت را پايين انداختى؟ ابى عبدالله آغوشش را باز كرد.[31]
به خدا قسم، الان آغوش رحمت خدا براى همه شما باز است.
غرق گنه نااميد مشو زدربار ما
كه عفو كردن بود در همه دم كار ما