جهل و غفلت به نفس
تهران، حسينيه هدايت رمضان 1374
الحمدلله رب العالمين و صلّى اللّه على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
كسانى كه به خاطر جهل و غفلت و بى توجهى به خودشان و به عالم هستى و به صاحب عالم، اسير بدن مى شوند و از تغذيه عقل و قلب و نفس و روح الهى خودشان در حد قدرت و توانشان باز مى مانند، تبديل به يك موجود ظلمانى و تاريك مى شوند، و به تعبير قرآن مجيد كلاف سر در گم و بافندگان پنبه اى كه آخر كار، پنبه بافته خودشان را رشته مى كنند. چيزى از آنها باقى نمى ماند، معشوقشان كه بدن است در قبر مى پوسد، روان الهى بدون معشوق در برزخ مى ماند و همان جا هم آن ظلمت و تاريكى به شكل وحشتناكى ظهور مى كند و تنهايى آنها را در يك عذاب سخت مى برد و قيامتشان هم سخت تر از برزخشان است!
در سوره مؤمن مى فرمايد: در برزخ، روز و شب به آنها آتش دميده مى شود:
« النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُواْ ءَالَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ »[1]
آل فرعون يعنى كسانى كه مثل فرعون هستند، اخلاق فرعون را دارند، كسانى كه روش و راه فرعون را دارند! قرآن مجيد مى فرمايد: يك محروميت سنگين از رحمت خدا در قيامت كه فشار آن خيلى سنگين است، زير بار اين فشار هم مرگى براى آنها وجود ندارد. غير از دنياست كه آدم تحت فشار قرار بگيرد، حادثه ناگهانى ببيند، قلبش از كار بايستد، آنجا نظام حيات، نظام منهاى مرگ است:
« لاَ يَمُوتُ فِيهَا »[2]
نمى ميرند. اين آخرت را با آنهمه فيوضاتش، برزخ را با آن همه شيرينى، دنيا را با اين همه زيبايى، خداوند متعال مى فرمايد: ما فقط براى اهل تقوا قرار داديم، انسانى كه اسير بدن نيست! تمام جوانب وجودش را تغذيه مى كند، بدن را، با حلال طيب تغذيه مى كند.
« كُلُواْ مِمَّا فِى الْأَرْضِ حَلَـلاً طَيِّبًا »
حلال يعنى آن غذايى كه از طريق مقررات الهى به دست آمده، طيب هم يعنى آن غذايى كه ظاهرش پاك و پاكيزه و نفس انسان از آن غذا مشمئز نيست! مى فرمايد:
« وَ لاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَ تِ الشَّيْطَـنِ »[3]
پايتان را جاى پاى شيطان نگذاريد! حالا اين شيطان يا هواى نفس يا شهوت يا رفيق بد يا قوم خويش بد يا يك جامعه بد است. آن كسى كه شما را دعوت به خلاف مى كند، حالا اين دعوت كننده در باطن خودتان باشد يا در ظاهر، اين شيطان است!
بدن را تغذيه مى كند با حلال طيب، عقل را تغذيه مى كند با معلومات! دنبال فهم است!
روزى نمى گذارد بر او بگذرد كه به معلوماتش و به فهمش اضافه نشود! حتى زمانى كه برايشان روشن بود كه پنج دقيقه ديگر مى ميرند، همين پنج دقيقه را خرج خواندن يا پرسيدن يا فهميدن كردند و مردند! يا اگر پيغمبر بوده و نيازى نداشته كه بپرسد، خرج تعليم دادن كرده است.
آخرين نفس، هيچ پيغمبرى از بدن و كام و دهانش در نيامد مگر اينكه افراد بالاى سر خود را، دعوت به بندگى خدا كرد!
سفارش پيامبر قبل از مرگ
از اميرالمؤمنين عليه السلام سؤال كردند كه سر پيغمبر وقت مرگ به دامن شما بود، چه گفت، سكوت كرد و مرد؟ فرمود: نه! چند تا سفارش كرد و بعد جان مباركش از بدن جدا شد.
سفارش اولش اين بود كه نماز را سبك نگيريد![4] ارزش و بها و قيمت و قدر نماز را رعايت كنيد. آنهايى كه به نماز سبك نگاه كنند، ارزش نماز را رعايت نكنند، على جان! به آنها بگو كه اميد شفاعت به من نداشته باشند، من كارى به آنها ندارم![5] اين يك سفارش.
سفارش ديگرى كه رسول خدا فرمودند: به امت من بگو: امانت مردم را به مردم برگردانيد گرچه به اندازه نخ ته سوزن باشد![6]
تغذيه عقل خود و ديگران
يا عقل را در كنار بدن تغذيه مى كنند، يا اگر عقل كامل هستند ديگران را تغذيه مى كنند. آنچه را كه گرفته اند به ديگران بر مى گردانند كه ديگران هم عقلشان كامل بشود. نفس را تغذيه مى كنند، حداقل آيات اخلاقى قرآن مجيد را نگاهى مى كنند و در خودشان عملا ظهور مى دهند. خدا مى گويد: من گذشت را دوست دارم، ايشان هم در برخوردهاى نامناسبى كه با آنها مى شود، تمرين گذشت مى كنند. خدا مى گويد: من احسان را دوست دارم، اينها احسان مى كنند. خدا مى گويد: من ترك غيبت را دوست دارم، اينها ترك غيبت مى كنند! اين تغذيه نفس است. و روح الهى شان را هم با حال، با اخلاص تغذيه مى كنند:
« إِنَّ صَلاَتِى وَنُسُكِى وَمَحْيَاىَ وَمَمَاتِى لِلَّهِ رَبِّ الْعَــلَمِينَ »[7]
آخرت آباد و برزخ شيرين و دنياى با امنيت، مال چنين افرادى است كه تمام وجودشان گيرنده فيض است.
حيوانيت انسان
اگر بخواهند به بدن تنها قناعت كنند، يك حيوان شده اند! حيوان از خدا چقدر فيض مى گيرد؟ فيض او در محدوده بدن است، بالاترين فيضى كه به حيوانات مى رسد يك هواست براى نفس كشيدن، يك آب است، هر جا مى خواهد باشد، در چاله باشد، گل باشد، پر از لجن باشد، چشمشان را مى بندند، دهانشان را مى گذارند و مى خورند تا تشنگى شان برطرف شود. نهايت غذايشان هم يا كاه خشك يا يونجه سبز است يا يونجه خشك بسته بندى شده يا جو است، يا نانهايى كه مردم ديگر نمى خورند و دور مى اندازند؛ اين نهايت فيضى است كه يك حيوان زنده از خدا دارد. كسى هم كه اسير بدن است، نهايت فيضى كه از اين عالم مى تواند بگيرد فقط مواد خوراكى براى بدن است! البته كسانى كه اسير بدن هستند، خبائث را هم مى خورند، دود سيگار مى خورند، دود ترياك مى خورند، دود هروئين مى خورند، دود حشيش مى خورند، شراب مى خورند، گوشت خوك مى خورند، حرام مى خورند، مال يتيم مى خورند، مال غصبى مى خورند، حق مردم را مى خورند، از بيت المال مى دزدند، آنها اسير بدن هستند، اسير قوانين خاص مربوط به خوراكى ها نيستند! به همين خاطر پروردگار آنها را گمراه تر از چهارپايان معرفى كرده است.
اولياى الهى و بدن آزاد
اولياى الهى ما فقط داستان زندگى شان را مى شنويم، ما هم آن پر پرواز را نداريم كه به آنها برسيم. اينقدر از بدن آزادند. گاهى غذاى خوب براى اميرالمؤمنين مى آوردند، خيلى هم خوشش مى آمد و تشكر هم مى كرد و هديه را هم قبول مى كرد و بعد كه شخص مى رفت، امام به يك مستحق مى بخشيدند، عرض مى كردند: آقاجان! ميل مى كرديد، براى شما آورده بودند؟! مى فرمودند: من سى سالى كه با پيغمبر بودم نديدم كه چنين غذايى را پيغمبر در خانه بپزد يا برايش بياورند، چون او نخورده من هم نمى خورم تا از حبيبم عقب نمانم! آزاد! ولى ما پرش را نداريم كه به آنها برسيم. خودشان هم فرموده اند: شما يك چنين پرى نداريد و از ديگران هم توقع نداشته باشيد كه مثل من زندگى كنند:
«أَلاَ وَ إِنَّكُمْ لاَ تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ»[8]
امام على عليه السلام فرموده: كسى مثل من نمى تواند زندگى كند! خودش فرموده: مبادا شما به مردم مؤمن بدبين شويد! مى گويد: چنين قدرتى را خدا به ديگران نداده است، ما خاص هستيم، به ماداده، و داريم خرج مى كنيم.
زهد اميرالمؤمنين عليه السلام
زمانى كه حاكم است، شب است و هوا هم بسيار سرد مى باشد، دو تا پارچه كهنه روى شانه اش انداخته، هارون بن عنتره، يكى از يارانش مى گويد: از بس كه سوز مى آمد، بدن اميرالمؤمنين آن سوز را تحمل نكرد، رفت پشت يك سنگ بزرگى در جهت مخالف سوز، سنگر گرفت. دسترسى به خانه هم نبود. من آمدم جلو و گفتم: مولا جان! خوب يك لباس بيشترى بپوشيد، آخر شب خيلى سرد است! فرمود: ندارم، خيلى راحت! گفتم: مگر شما حاكم اين مملكت نيستيد؟ فرمود: چرا! گفتم: بيت المال كه دست شماست، و پارچه هم كه در بيت المال زياد هست، اندازه بدنت مگر چقدر پارچه مى خواهد؟ از كل كشور دو متر پارچه به شما نمى رسد؟ حضرت فرمود: هارون! اين دو تا پارچه اى كه مى بينى روى دوش من است، قبل از اينكه حاكم بشوم، با پول كشاورزى در مدينه خريدم، و الان دو سال و نيم است كه من حاكم مملكت شما هستم، به خدا قسم! يك درهم از بيت المال شما من پول برنداشتم.
در مدينه، من چند تا درخت خرما داشتم، سپرده ام خرمايش كه رسيد، يا خرما يا پولش را بفرستيد. پولش را برايم مى فرستند، نگاهى به اين پول مى كنم و تا سال بعد زندگى ام را براى تهيه خوراك و لباس تنظيم مى كنم![9]
ما كه نمى توانيم، مراجع ما هم نمى توانند. بزرگان مملكت هم در هر حدى از ايمان باشند نمى توانند.
در نماز جمعه اميرالمؤمنين موقع سخنرانى، گاهى آستين مباركش را باد مى داد! بچه اى به بابايش گفت: چرا مولا روى منبر آرام نيست و دستش را تكان مى دهد؟ پدر زار زار گريه كرد و گفت: بابا! خطبه را گوش بده، اين مولاى ما همين يك پيراهن را دارد، شسته و چون هنوز خيس است باد مى دهد كه خشك شود![10]
مى فرمود: اين قدر پيراهنم را وصله زده ام كه اين عباى روى دوشم را روى آن مى اندازم كه كسى نبيند. ديگر خودم خجالت مى كشم كه به اهل خانه بدهم تا وصله بزنند! يواشكى پارگى هاى بعدى آن را خودم وصله مى زنم، خانمش ام البنين است، مأموم اميرالمؤمنين و فدايى على است، ولى مى گويد: اين پيراهن را خجالت مى كشم به ام البنين بدهم![11] حالا موج معنويت او كل عالم را پر كرده است. همه او را در علم و عبادت و زهد و تقوا و دانش و بصيرت و بينش بعد از رسول خدا، مرد اول عالم مى دانند! واقعاً اين عمر ارزش اين جاذبه هاى دنيوى را ندارد.
گر جمله كائنات كافر گردند
بر دامن كبرياش ننشيند گردى[12]
داستان برخورد اميرالمؤمنين عليه السلام با قصاب
نماز عشا را اميرالمؤمنين در كوفه با جماعت خوانده بود، قصاب او را صدا زد: على جان سه كيلو گوشت مانده، مى خواهم در مغازه را ببندم، مردم هم همه رفته اند، خوب گوشتى است! فرمود: چكارش كنم؟ گفت: آن را ببر! فرمود: پول ندارم! گفت: پول سه كيلو گوشت ندارى؟! فرمود: نه! گفت: نسيه ببر و پولش را هم هر وقت داشتى بده، فرمود: ما بين دو تا نسيه بر الان ايستاده ايم، يكى شكممان و يكى تو هستى! اگر گوشت تو را ببرم، بعد از هفت هشت ده روز كه تو با من كارى ندارى، مى گويى على تا ده روز ديگر پولم را مى دهد، بعد كه بيايم رد شوم نگاهت، نگاه خوبى نيست، يك نسيه بر هم شكممان است كه به شكم بگويم فعلا گوشت نداريم به تو بدهيم، صبر كن تا هر وقت داشتيم! شكم من با من خيلى رفيق است، وقتى به او مى گويم: گوشت نداريم، مى گويد: باشد، قصاب هم از پشت سر او را نگاه كرد و اشك ريخت، گفت: كى مثل تو است![13]
والسلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته
[1] ـ غافر 40 : 46؛ «[ عذابشان ] آتش است كه صبح و شام بر آن عرضه مى شوند ، و روزى كه
قيامت برپا شود [ ندا رسد : ] فرعونيان را در سخت ترين عذاب در آوريد .»
[2] ـ طه 20 : 74؛ «در آن نه مى ميرد.»
[3] ـ بقره 2 : 168؛ «اى مردم ! از آنچه [ از انواع ميوه ها و خوردنى ها ] در زمين حلال و پاكيزه
است، بخوريد و از گام هاى شيطان پيروى نكنيد.»
[4] ـ الكافى: 3/269، باب من حافظ على صلاته أو ضيعها، حديث 7؛ وسائل الشيعه: 4/23، باب 6، حديث 4413؛ «عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ قَالَ لاَ تَتَهَاوَنْ بِصَلاَتِكَ فَإِنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله قَالَ عِنْدَ مَوْتِهِ لَيْسَ مِنِّي مَنِ اسْتَخَفَّ بِصَلاَتِهِ لَيْسَ مِنِّي مَنْ شَرِبَ مُسْكِراً لاَ يَرِدُ عَلَيَّ الْحَوْضَ لاَ وَ اللَّهِ.»
[5] ـ الكافى: 6/400، باب شارب الخمر، حديث 19؛ وسائل الشيعه: 25/327، باب 15،
حديث 32035؛ «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله لاَ يَنَالُ شَفَاعَتِي مَنِ اسْتَخَفَّ بِصَلاَتِهِ وَ لاَ يَرِدُ عَلَيَّ الْحَوْضَ لاَ وَ اللَّهِ لاَ يَنَالُ شَفَاعَتِي مَنْ شَرِبَ الْمُسْكِرَ وَ لاَ يَرِدُ عَلَيَّ الْحَوْضَ لاَ وَ اللَّهِ.»
[6] ـ الكافى: 2/636، باب ما يجب من المعاشرة، حديث 5؛ وسائل الشيعه: 12/5، باب 1،
حديث 15496؛ «عَنْ أَبِي أُسَامَةَ زَيْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام اقْرَأْ عَلَى مَنْ تَرَى أَنَّهُ يُطِيعُنِي مِنْهُمْ وَ يَأْخُذُ بِقَوْلِيَ السَّلاَمَ وَ أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ عز و جل وَ الْوَرَعِ فِي دِينِكُمْ وَ الاِجْتِهَادِ لِلَّهِ وَ صِدْقِ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ وَ طُولِ السُّجُودِ وَ حُسْنِ الْجِوَارِ فَبِهَذَا جَاءَ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله أَدُّوا الْأَمَانَةَ إِلَى مَنِ ائْتَمَنَكُمْ عَلَيْهَا بَرّاً أَوْ فَاجِراً فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله كَانَ يَأْمُرُ بِأَدَاءِ الْخَيْطِ وَ الْمِخْيَطِ صِلُوا عَشَائِرَكُمْ وَ اشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْكُمْ إِذَا وَرِعَ فِي دِينِهِ وَ صَدَقَ الْحَدِيثَ وَ أَدَّى الْأَمَانَةَ وَ حَسُنَ خُلُقُهُ مَعَ النَّاسِ.»
[7] ـ انعام 6 : 162؛ «مسلماً نماز و عبادتم و زندگى كردن و مرگم براى خدا پروردگار جهانيان
است.»
[8] ـ نهج البلاغه: نامه45؛ «أَلاَ وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً يَقْتَدِي بِهِ وَ يَسْتَضِيءُ بِنُورِ عِلْمِهِ أَلاَ وَ إِنَّ
إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ أَلاَ وَ إِنَّكُمْ لاَ تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ.»
[9] ـ بحار الأنوار: 40/334، باب 98، ذيل حديث 15؛ كشف الغمه: 1/173؛ «و قال هارون بن
عنترة حدثني أبي قال دخلت على علي بن أبي طالب عليه السلام بالخورنق و هو يرعد تحت سمل قطيفة فقلت يا أميرالمؤنين إن اللّه تعالى قد جعل لك و لأهل بيتك في هذا المال ما يعم و أنت تصنع بنفسك ما تصنع فقال و اللّه ما أرزأكم من أموالكم شيئا و إن هذا لقطيفتي التي خرجت بها من منزلي من المدينة ما عندي غيرها و خرج عليه السلام يوما و عليه إزار مرقوع فعوتب عليه فقال يخشع القلب بلبسه و يقتدي به المؤن إذا رآه علي و اشترى يوما ثوبين غليظين فخير قنبرا فيهما فأخذ واحدا و لبس هو الآخر و رأى في كمه طولا عن أصابعه فقطعه و خرج يوما إلى السوق و معه سيفه ليبيعه فقال من يشتري مني هذا السيف فو الذي فلق الحبة لطال ما كشفت به الكرب عن وجه رسول اللّه صلى الله عليه و آله و لو كان عندي من إزار لما بعته و كان عليه السلام قد ولى على عكبرا رجلا من ثقيف قال قال له على عليه السلام إذا صليت الظهر غدا فعد إلي فعدت إليه في الوقت المعين فلم أجد عنده حاجبا يحبسني دونه فوجدته جالسا و عنده قدح و كوز ماء فدعا بوعاء مشدود مختوم فقلت في نفسي لقد أمنني حتى يخرج إلي جوهرا فكسر الختم و حله فإذا فيه سويق فأخرج منه فصبه في القدح و صب عليه ماء فشرب و سقاني فلم أصبر فقلت يا أمير المؤنين أ تصنع هذا في العراق و طعامه كما ترى في كثرته فقال أما و اللّه ما أختم عليه بخلا به و لكني أبتاع قدر ما يكفيني فأخاف أن ينقص فيوضع فيه من غيره و أنا أكره أن أدخل بطني إلا طيبا فلذلك أحترز عليه كما ترى فإياك و تناول ما لا تعلم حله.»
[10] ـ بحار الأنوار: 34/352، باب 35؛ الغارات: 1/62؛ «عن أبي إسحاق السبيعي قال كنت على
عنق أبي يوم الجمعة و أمير المؤنين علي بن أبي طالب عليه السلام يخطب و هو يتروّح بكمّه فقلت يا أبة أمير المؤنين يجد الحرّ فقال لا يجد حرا و لا بردا، و لكنّه غسل قميصه و هو رطب و لا له غيره فهو يتروّح به.»
[11] ـ نهج البلاغه: خطبه 159؛ «وَ اللَّهِ لَقَدْ رَقَّعْتُ مِدْرَعَتِي هَذِهِ حَتَّى اسْتَحْيَيْتُ مِنْ رَاقِعِهَا وَ لَقَدْ قَالَ لِي قَائِلٌ أَ لاَ تَنْبِذُهَا عَنْكَ فَقُلْتُ اغْرُبْ عَنِّي فَعِنْدَ الصَّبَاحِ يَحْمَدُ الْقَوْمُ السُّرَى.»
[12] ـ بابا افضل كاشانى.
[13] ـ إرشاد القلوب: 1/119، باب 34؛ «و روي أن عليا عليه السلام اجتاز بقصاب و عنده لحم سمين
فقال يا أمير المؤنين هذا اللحم سمين اشتر منه فقال له ليس الثمن حاضرا فقال أنا أصبر يا أمير المؤنين فقال له أنا أصبر عن اللحم.»
منبع : پایگاه عرفان