اخلاق خوبان، ص: 113
صد چنين سگ اندراين تن خفته اند |
چون شكاری نيست شان بنهفته اند «1» |
|
باری؛ تا پای محك در ميان باشد هركسی لاف پاكی و زلالی و طهارت می زند.
گر نبودی امتحان هر بدی |
هر مخنث «2» در وَغا «3» رستم بدی «4» |
|
چون محك پنهان شده ست از مرد و زن |
در صف آ ای قلب و اكنون لاف زن |
|
وقت لاف است محك چون غايب است |
می برندت از عزيزی دست دست |
|
قلب می گويد ز نخوت هر دَمَمْ |
ای زر خالص من ازتو كی كَمَم |
|
زر همی گويد بلی ای خواجه تاش |
ليك می آيد محك آماده باش «5» |
|
از اين رو خداوند عابد را امتحان نموده، ويك دو روز مائده را فرو نفرستاد. و عابد به جای تحمل و تامل راهِ خانه گبری را پيش گرفت و از او چيزی خواست، و او نيز چند قطعه ای نان به او داد، در بازگشت سگی كه بر خانه گبر پاسبانی می كرد پيوسته به دنبال عابد می رفت و پارس می نمود، و عابد از هولِ جان نان ها را پيش روی سگ فرو ريخت، و سگ همه را خورد، اما باز به
______________________________ (1) مثنوی معنوی، دفتر پنجم، بيت 634.
(2) مخنث: نامرد.
(3) وَغا: جنگ.
(4) مثنوی معنوی، دفتر سوم، بيت 686.
(5) مثنوی معنوی، دفتر چهارم، بيت 1678 تا 1681.