فارسی
پنجشنبه 24 آبان 1403 - الخميس 11 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

اخلاق خوبان، ص: 121

رودِ وجودش، كه سرچشمه اش از خدا بود، هيچ خاشاك و خسی نگرفت.

او نود سال تمام بر اين خاك دنيا ساكن بود، بی آنكه ذره ای شهوت حرام و يا نگاه آلوده ای، و يا لقمه حرامی، او را آلوده سازد. با آنكه شكنجه ها ديد و تازيانه ها خورد.

در سنين نورد سالگی نيز در جنگ صفين، در ركاب امام، همانند جوانی با نشاط و پر صلابت، شمشير می زد، تا آنكه به خاك و خون نشست.

وقتی امام را خبر كردند كه عمار پركشيد و به لقاء حق باريافت، به سوی اندام غرقه به خون وی رفت و او را به آغوش گرفت، و آنگاه سر به سوی آسمان برد، و در حالی كه مثل ابر بهار می گريست، ملك الموت را خطاب داشت: ای ملك الموت! تو كه جان عمار را گرفت، چرا جان علی را نگرفتی؟ بدون عمار بودن چه حاصل؟ و چه سود؟

آری، چنين كسی و چنين كسانی در مسجد قبا بر پيامبر اقتدا می نمودند.

كسانی كه تنها طالب و طامع طهارت بودند، و چيزی جز طهارت دوست نمی داشتند. و جز آن چيزی را لايق دوستی نمی دانستند. همچنانكه خداوند نيز جز دوستدار ايشان نيست.

«وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهّرِينَ» «1»

و در حقيقت اين دوستی دو سويه است، هم بندگان پاك او را دوست دارند، و هم خداوند دوستدار ايشان است.

كسی امام باقر عليه السلام را گفت: چون موسی نيستم كه با خداوند تكلم كنم و آنچه در خاطر من است از وی جويا شوم، از اين رو نمی دانم كه آيا او مرا دوست می دارد و يا نه؟

حضرت فرمود: ميانه تو با خداوند چگونه است؟ آيا او را دوست

______________________________
(1) توبه/ 108.







گزارش خطا  

^