فارسی
جمعه 25 آبان 1403 - الجمعة 12 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

اخلاق خوبان، ص: 130

پيامبر را می ديد به چشم يك يتيم می نگريست.

ختم كرده قهر حق بر ديده ها

كه نبيند ماه را بيند سَها «1»

اما سلمان، از ايران، از يكی از دهات های شيراز، با عشق و شوق، خود را به مدينه می رساند، و پيامبر را می بيند، اما نه آنگونه كه ابوجهل می ديد. از اين رو دلبرده او می شود. و چندان نمی پايد كه اهل مدينه با ساكنان مكه دست به گريبان می شوند و هركدام او را از آنِ خود می دانند. اما پيامبر همه را به مسجد فرامی خواند، و بر بالای منبر رفته و همه را مخاطب قرار می دهد كه سلمان از هيچ قوم و طايفه ای نيست، بلكه از تبار ما اهل بيت است.

البته اين تنها ماجرای پيامبر نيست كه در پيش چشم ها گونه گون است بلكه اين حكايت احوال تمامی صالحان و پاكان است.

و سرآمد صالحان مولانا علی بن ابيطالب است، كه او را نيز پاره ای به چشم سلمان، و جمعی نيز با چشمان آلوده و ابوجهل وار ديدند.

تو به تاريكی علی را ديده ای

زان سبب غيری بر آن بگزيده ای

اينكه ديگران علی را چگونه می ديدند ارزش نقل و بيان ندارد، ولی ببينيد دخت رسول باكرامت اسلام وی را چگونه می نگريست:

وقتی كه آن دو تن دست به دست يكديگر داده، و درب خانه را به آتش كشيدند، و سپس پهلوی آن بانو را شكسته، و طفل شش ماه وی را كشتند، و در پی چشمانش حمله ور شده، و طناب بر بازوی امام بستند، و او را كشيده و بردند تا با ظالمان دون، دست بيعت دهد، از شدت رنج، بر بستر افتاد.

روزی پس از آن ماجرا، آن دو تن، امام را در راه ديدند و گفتند: قصد

______________________________
(1) مثنوی معنوی، دفتر سوم، بيت 2012.







گزارش خطا  

^