تواضع و فروتنى
تهران، مسجد حضرت امير عليه السلام رمضان 1384
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
هنگامى كه از اويس قرنى سؤال مى شود شما كه وجود مبارك رسول خدا صلى الله عليه و آله را زيارت نكردى و به محضر ملكوتى ايشان مشرف نشدى، از نبوت و رسالت او چه بهره اى گرفتى؟ پاسخ مى دهد من از اين فرهنگ و دين كه او تبليغ كرده، هشت حقيقت را يافتم. اما حقيقت اول:
«طلبتُ الرفعة فوجدتها فى التواضع» «1» من در جستجوى مقام، م نزلت و شخصيت انسانى بودم، با كمك فرهنگ اسلام اين قلّه، م نزلت و اين درجه عالى را در تواضع يافتم. انسان بايد نسبت به حضرت حق و مردم، به ويژه اهل ايمان متواضع باشد.
ريشه و اصل حقايق براى رسيدن به درجات عالى
حقيقت هم همين است، ريشه و اصل حقايق كه انسان را به درجات عالى در پيشگاه پروردگار مى رساند فروتنى و خاكسارى است. بلاى تكبّر بلاى سنگينى است. تكبّر سخت ترين مانع و حجاب در برابر پذيرفتن و عمل كردن به خواسته هاى حقّ است. همه درجات و مقامات از طريق پاكى باطن و عمل به
______________________________
(1)- مستدرك الوسائل: 12/ 173، حديث 13810؛ متن كامل حديث در جلسه 9 آمده است 0
خواسته هاى پروردگار به دست مى آيد. انسانى كه متكبّر است خودش را از آن پاكى باطن و عمل به دستورهاى حق محروم مى كند، به خاطر نداشتن نردبان تواضع به آن درجات نخواهد رسيد.
امروز يكى از آيات بسيار مهم كتاب خدا را از سوره مباركه مائده كه در بخشى از اين آيه مسأله تواضع مطرح است، براى شما قرائت مى كنم و شايد بتوانم به چهار روايت بسيار مهم و با ارزش در زمينه تواضع اشاره كنم.
شش نشانه براى اهل ايمان
آيه شريفه پنجاه و چهار سوره مائده، براى اهل خدا شش نشانه و علامت ذكر مى كند:
علامت اول: استقامت در ايمان
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ» «1»
خطاب به مسلمانان و مؤمنان زمان رسول خدا است، اى اهل ايمان! اگر روزى برسد كه شما از دينان دست برداريد و بى دين شويد، در برابر امواج فتنه ها، شهوات و جاذبه هاى مال و مقام قرار بگيريد و استقامت نورزيد و گوهر دينتان غارت شود و بى دين شويد.
علامت دوّم: محبت پروردگار به بندگان
«فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ»
يقيناً و قطعاً من ملّت و جامعه اى را پديد مى آورم و قومى را ظهور مى دهم كه من عاشق آن جامعه و ملت هستم.
______________________________
(1)- مائده (5): 54؛ «اى اهل ايمان! هر كس از شما از دينش برگردد [زيانى به خدا نمى رساند] خدا به زودى گروهى را مى آورد كه آنان را دوست دارد، و آنان هم خدا را دوست دارند.»
عشق خدا به يك ملت و جامعه بى سبب نمى باشد. رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
«ان الله لاينظر الى صوركم ولا الى اموالكم»
خدا نگاهى به ظاهر و مال شما ندارد:
«ولكن ينظر الى قلوبكم» «1» نگاه خدا به باطن شما است، وقتى باطن الهى باشد، پاك باشد و از رذائل پيراسته باشد، اين پاكى، سبب مى شود كه پروردگار عالم به پاكان عشق بورزد و محبت كند. قومى را كه من مى آورم و اين ملتى را كه آشكار مى كنم، من عاشق آن قوم بعد از شما هستم.
«وَ يُحِبُّونَهُ»
آن ملت عاشق من هستند، به من محبت دارند، اين عشق دو طرفه است. چون عشق يك طرفه باعث زحمت است. اگر كسى عاشق باشد ولى معشوق او را دوست نداشته باشد، فضاى زندگى براى او تاريك مى شود، اما وقتى عاشق بداند و ببيند كه معشوق هم به او عشق مى ورزد، زندگى، فضا، خوراك، خواب و رفت و آمد يك معناى ديگر براى عاشق دارد؛ يعنى هنگامى كه عاشق مشاهده مى كند معشوق به او ارادت دارد، همه چيز را زيبا مى بيند.
چه خوش بى مهربانى هر دو سر بى |
كه يك سر مهربانى دردسر بى |
|
اگر مجنون دل شوريده اى داشت |
دل ليلى از او شوريده تر بى «2» |
|
علامت سوم: تواضع
در آن ملت و جامعه تواضع وجود دارد.
«أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ» «3»
______________________________
(1)- مستدرك الوسائل: 11/ 264، حديث 12951؛ «وَ قَالَ صلى الله عليه و آله يَا أَبَا ذَرٍّ مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَكُونَ أَكْرَمَ النَّاسِ فَلْيَتَّقِ اللَّهَ يَا أَبَا ذَرٍّ أَحَبُّكُمْ إِلَى اللَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ أَكْثَرُكُمْ ذِكْراً لَهُ وَ أَكْرَمُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ لَهُ وَ أَنْجَاكُمْ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ أَشَدُّكُمْ خَوْفاً لَهُ يَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّ الْمُتَّقِينَ الَّذِينَ يَتَّقُونَ اللَّهَ مِنَ الشَّيْ ءِ لَايُتَّقَى مِنْهُ خَوْفاً مِنَ الدُّخُولِ فِي الشُّبْهَةِ إِلَى أَنْ قَالَ يَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّ اللَّهَ لَايَنْظُرُ إِلَى صُوَرِكُمْ وَ لَاإِلَى أَمْوَالِكُمْ وَ لَكِنْ يَنْظُرُ إِلَى قُلُوبِكُمْ وَ أَعْمَالِكُمْ يَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّ التَّقْوَى هَاهُنَا وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ الْخَبَرَ.»
و نيز در بحار الأنوار: 67/ 248، باب 54؛ «وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله إِنَّ اللَّهَ لَايَنْظُرُ إِلَى صُوَرِكُمْ وَ أَعْمَالِكُمْ وَ إِنَّمَا يَنْظُرُ إِلَى قُلُوبِكُم.»
(2)- بابا طاهر عريان.
(3)- مائده (5): 54؛ «در برابر مؤمنانْ فروتن اند، و در برابر كافرانْ سرسخت و قدرتمندند.»
اين قوم، ملت و جامعه نسبت به اهل ايمان كه برادران و خواهران دينى مى باشند، متواضع، فروتن و خاكسار هستند، تلخ و خشن نيستند.
علامت چهارم: عزت و شجاعت در برابر دشمنان خدا
«أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ» در مقابل دشمنان خدا و دشمنان خودشان نيرومند و پرقدرت هستند، درِ شكست بر روى آنها باز نيست. اگر شهيد شوند و يا دشمن را نابود كنند، برنده هستند.
«فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ» «1»
اينكه مى شنويد درِ شكست به روى اين ملت و اين جامعه بسته است، از لغت «عزيز» استفاده شده است.
«أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» «2»
يعنى خدا تواناى شكست ناپذير است. «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ» «3» پروردگار، پيغمبر صلى الله عليه و آله و اهل ايمان واقعى تواناى شكست ناپذير هستند.
علامت پنجم: مجاهدت در راه خدا
«يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» «4» اينجا آيه مطلق است، قيدى ندارد، نمى فرمايد: «يجاهدون باموالهم»، اين ملت با جان، بدن، زبان، آبرو و با حكومت در راه خدا زحمت مى كشند. اين نوع مؤمنين اگر روى صندلى حكومت قرار بگيرند فقط در راه خدا مى كوشند، در راه نفس، اقوام، حزب و اطرافيان خود كوشش نمى كنند.
اين ملت اگر پول به دست آنها بيايد با مال جهاد مى كنند، آبروى فوق العاده اى داشته باشند با آبرو جهاد مى كنند، زبان گويايى داشته باشند با زبان جهاد مى كنند، قلم داشته باشند، با قلم جهاد مى كنند، علم داشته باشند با علم جهاد مى كنند.
______________________________
(1)- توبه (9): 111؛ «پس [دشمن را] مى كشند و [خود در راه خدا] كشته مى شوند.»
(2)- بقره (2): 209؛ «كه خدا [در انتقام از شما] تواناى شكست ناپذير و حكيم است.»
(3)- منافقون (63): 8؛ «در حالى كه عزت و اقتدار براى خدا و پيامبر او و مؤمنان است.»
(4)- مائده (5): 54؛ «همواره در راه خدا جهاد مى كنند، و از سرزنش هيچ سرزنش كننده اى نمى ترسند.»
علامت ششم: نداشتن ترس از سرزنش بيگانه
«وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ» البته اين ملت از همه طرف مورد سرزنش قرار مى گيرند، آشنا و غريبه آنها را سرزنش مى كند، ولى آن قوم و ملت هيچ ترسى از سرزنش خودى و بيگانه ندارد، هر كس هر چه مى خواهد بگويد، مى گويند: ما راه روشنى داريم كه قرآن و اهل بيت عليهم السلام است، مسير را حركت مى كنيم، پايان اين مسير هم پروردگار است.
«إِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى » «1» «ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ» «2»
اين شش برنامه احسان من به آن ملت است.
نور ايمان در مردم ايران
«واسِعٌ» در اينجا به معناى عطاى بسيار است، من به آن ملت عطاى بسيار مى كنم. اولين لحظه اى است كه آيه نازل شده و پيامبر صلى الله عليه و آله آيه را قرائت كرد، مردم به پيغمبر صلى الله عليه و آله گفتند: اين كه خدا مى گويد: اگر شما بى دين شويد من يك ملتى را مى آورم، آيا منظور خدا فرزندان ما اعراب است؟ فرمودند: نه، از اين آيه شريفه، خداوند متعال نسبت به نسل آينده شما هيچ قصد و اراده و نظرى ندارد. كدام ملت هستند؟ دست مبارك خود را روى شانه سلمان گذاشتند، سه جمله فرمودند، فرمودند: منظور آيه سلمان، ياران و هموطنان سلمان است و بعد اين جمله را فرمودند: كه اين جمله در كتب متعددى آمده است. «مجمع البيان»، «نور الثقلين»، «الميزان»، جلد دوم «الاستيعاب» كه از مهمترين كتاب برادران و علماى اهل سنت است، البته مدارك ديگر هم دارد.
______________________________
(1)- نجم (53): 42؛ «و اينكه پايان [همه امور] به سوى پروردگارتوست.»
(2)- مائده (5): 54؛ «اين فضل خداست كه به هر كس بخواهد مى دهد؛ و خدا بسيار عطاكننده و داناست.»
بعد از اينكه دست روى شانه سلمان گذاشتند: فرمودند: منظور خدا از اين آيه، ياران و هموطنان او است. اين جمله را فرمودند: «لَوْ كَانَ الدِّينُ فَي الثُّرَيَّا لَنَالَتْهُ رِجَالٌ مِنْ هَؤُلَاء» «1» خيلى روايت فوق العاده اى است، اين روايت شامل حال بى دين ها، مجرمين حرفه اى، عاصيان، سركشان، بدحجاب، رباخور، شراب خور، قمارباز، ستمگر، ظالم و اختلاس كننده كه در اين وطن زندگى مى كنند، نمى باشد.
بيزارى پيامبر صلى الله عليه و آله از مردم آخر الزمان
پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: من از چنين مردمى در آخرالزمان بيزار هستم، آنها هم از من بيزار هستند، اينها با شما بيگانه هستند، يار و ياور شما هم نيستند. يار و هموطن شما هم نيستند. پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: سلمان، ياران و هموطنان او. آن كسى كه از اسلام بريده و به فرهنگ شيطان پيوسته، دشمن شما و خدا است. غربى است ولى در اينجا زندگى مى كند، فرهنگ
«غَيْرِ الْمَغْضُوبِ» «2»
است، اسرائيل است كه در اينجا زندگى مى كند.
«وَ لَا الضَّالِّينَ»
فرهنگ آمريكا، فرانسه، و انگليس و ساير مناطق اروپا، از آنها است، قرآن مى فرمايد: هموطن شما نيست، جزو دشمنان است.
بعد فرمودند:
«لوكان الدين فى الثريا»
فرض كنيد اگر دين و فرهنگ خدا به ستاره ثريا گره خورده باشد،
______________________________
(1)- بحار الأنوار: 16/ 310، باب 11؛ «وَ رُوِيَ أَنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله قَرَأَ هَذِهِ الآْيَةَ «وَ آخَرينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيم» «جمعه 3» فَقِيلَ لَهُ مَنْ هَؤُلَاءِ فَوَضَعَ يَدَهُ عَلَى كَتِفِ سَلْمَانَ وَ قَالَ لَوْ كَانَ الدِّينُ فَي الثُّرَيَّا لَنَالَتْهُ رِجَالٌ مِنْ هَؤُلَاء.»
شرح نهج البلاغة: 18/ 36؛ «قال أبو عمر و قد روي عن رسول الله صلى الله عليه و آله من وجوه أنه قال لو كان الدين في الثريا لناله سلمان و في رواية أخرى لناله رجل من فارس.»
(2)- فاتحه (1): 7؛ «هم آنان كه نه مورد خشم تواند و نه گمراه اند.»
«لنالته رجال من هؤلاء»
مردم ايران آن دين را از آن منطقه دور، به دست خواهند آورد و به اين دين پايبند خواهند شد.
يك بار ديگر فرمايش نورانى پيامبر صلى الله عليه و آله را دقت كنيد. فرزندان ايران، اگر دين به ستاره ثريا گره خورده باشد، آن دين را به دست مى آورند؛ يعنى حالت صعود و رفتن به سوى ارزش ها، به قدرى عاشق فضائل و درستى ها و كمالات هستند كه سختى راه را براى خودشان هموار كرده و اين سربالايى را مى روند و دين را از ثريا مى گيرند و به آن عمل مى كنند.
كسى كه متواضع است طبق آيه، دين دارد. كسى كه در برابر خدا و مردم مؤمن فروتن است، ايمان دارد و مورد محبّت خدا است و خدا او را دوست دارد.
تواضع اميرالمؤمنين عليه السلام در برابر خداوند
و اما روايت: من نمى دانم ارزش تواضع تا چه حدّى است و كاربرد فروتنى در برابر پروردگار تا چه اندازه است كه:
«قال اميرالمؤمنين عند موته»
وقتى اميرالمؤمنين عليه السلام عرق مرگ بر پيشانى او نشسته بود؛ يعنى تمام آثار مرگ آشكار بود،
«عليك بالتواضع فانّه من أعظم العبادة» «1» اى مردم مؤمن! بر شما باد به فروتنى و تواضع، زيرا تواضع بالاترين عبادت است.
آن وقت در پيشگاه پروردگار، حدّ تواضع اميرالمؤمنين عليه السلام را مشاهده مى كنيد، كه هر شب جمعه تا آخر عمر، در دعاى كميل اعلان صادقانه مى كرد،
______________________________
(1)- مستدرك الوسائل: 11/ 296، حديث 3079؛ نَهْجُ الْبَلَاغَةِ؛ «قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام فِي وَصِيَّتِهِ عِنْدَ مَوْتِهِ عَلَيْكَ بِالتَّوَاضُعِ فَإِنَّهُ مِنْ أَعْظَمِ الْعِبَادَة.»
«وأنا عبدك الضعيف الذليل الحقير الفقير المسكين المستكين» «1» حدّ فروتنى اميرالمؤمنين در پيشگاه وجود مقدس حق اين گونه مى باشد.
حدّ فروتنى را در مناجات مسجد كوفه ببينيد.
«مولاى يا مولاى أنت المالك وأنا المملوك و هل يرحم المملوك الا المالك، أنت الحىّ و أنا الميّت وهل يرحم الميّت الّا الحىّ، أنت الكبير و أنا الصغير و هل يرحم الصغير الا الكبير، أنت العزيز و أنا الذليل و هل يرحم الذليل الا العزيز» «2» اين حد تواضع اميرالمؤمنين است.
تواضع امير المؤمنين عليه السلام در برابر مردم
و اما تواضع در برابر مردم، فكر نكنيد اميرالمؤمنين عليه السلام فقط در خانه پروردگار متواضع بودند، ايشان در اخلاق و عمل، فروتن و خاكسار بودند، نسبت به مردم متواضع بودند. در كتاب با عظمت صلى الله عليه و سلم ا صلي الله عليه و آله و سلم الله اكبر ج الحمد لله عيد مبارك رحمهما الله طبرسى، امام عسگرى عليه السلام مى فرمايد:
«أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ» «3»
پدر و پسر مؤمنى، ميهمان اميرالمؤمنين عليه السلام شدند، حضرت فرمودند: غذا بياوريد. سفره انداختند و غذا را آماده كردند، پدر و پسر در محضر اميرالمؤمنين عليه السلام غذا خوردند، امام عسگرى عليه السلام مى فرمايند: اين پدر و پسر وقتى از در اتاق وارد شدند، جدم اميرالمؤمنين عليه السلام تمام قد براى آنها بلند شد و اكرام كرد و بالاى اتاق نشاند و خودش كمى آن طرف تر و روبه روى آنها نشست، اين گونه نبود كه حضرت به ديوار و پشتى تكيه بدهد، تا اين پدر و پسر هر وقت بخواهند با حضرت صحبت بكنند، مجبور شوند سر برگردانند.
يعنى تكيه دادن در كنار ميهمان، خارج از ادب و ميهمان دارى مى باشد. من
______________________________
(1)- دعاى كميل.
(2)- مفاتيح الجنان: مناجات امام على عليه السلام در مسجد كوفه.
(3)- مائده (5): 54؛ «در برابر مؤمنانْ فروتن اند، و در برابر كافرانْ سرسخت و قدرتمندند.»
سعى مى كنم عين فرمايش امام عسگرى عليه السلام را بى كم و زياد بگويم، گاهى گويندگان به مطالب شاخ و برگ مى دهند كه مطلب زيباتر شود، مانعى هم ندارد، من عين متن روايت را براى شما مى گويم. غذا خوردن پدر و پسر تمام شد. به قنبر اشاره كردند، قنبر رفت و يك آفتابه و تشت و حوله آورد. جلوى پدر آمد، معلوم مى شود با دست غذا خورده بود. امام عسگرى عليه السلام مى فرمايد: جدم اميرالمؤمنين عليه السلام از جا بلند شد، آفتابه، تشت و حوله را از دست قنبر گرفت و روبه روى آن پدر آمد، فرمود: دستت را در تشت بگير، من آب مى ريزم، دستت را بشوى و بعد حوله را از روى دستم بردار و دستت را خشك كن. پدر از شدت حيا و خجالت كه نمى توانست باور كند، على عليه السلام مى خواهد دست مرا بشويد. امام عسگرى مى فرمايد: پدر به دست و پاى امير المؤمنين افتاد، گفت: على جان! چگونه شما بر دست منِ بى قابل آب مى ريزى، من چطور تحمل كنم. حضرت فرمودند: بلند شو، بنشين، برادر دينى در بشر بودن هيچ امتيازى به تو ندارد مثل خودت هستم، مى خواهم آب بريزم روى دستت و با اين كارى كه دارم مى كنم ده ها برابر تعداد مردم كره زمين و خدمت كاران كره زمين، در بهشت خدا خدمتگزار براى على عليه السلام قرار مى دهد. من يك نگاه ديگر دارم، اين تواضع، على را به بهشت و خادمان بهشت مى رساند، على را به مزد چند برابر تعداد مردم دنيا مى رساند. تو را به خدا قسم مى دهم كه دستت را بگير و بشوى. پدر دستش را دراز كرد، على آب ريخت، به او فرمود: با اطمينان بشوى، فكر كن دست خود را در خانه خودت مى شويى، با همان آرامش و اطمينان دستت را بشوى. دستش را شست و حوله را نزديك او برد، برداشت و دستش را خشك كرد. بعد به محمد حنفيه پسرش فرمود: عزيز دلم! اگر پسر اين پدر، تنها ميهمان من بود، من دستش را مى شستم، اما خدا مجلس ما را مى بيند و بايد براى پدر ويژگى قائل شد و بين پدر و پسر نبايد در اين كار مساوات برقرار كنم، من باباى تو هستم، دست پدر را من شستم، تو جگر گوشه
من و پسر من هستى، تو بلند شو و دست پسر را بشوى. «1» اين تواضع اميرالمؤمنين است.
رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
«من تواضع لله رفعه الله» «2» به نظر من روايت دو پهلو است، شايد هم درست نفهميده باشم، كسى كه براى شخص خدا فروتنى كند، يا كسى كه به خاطر خدا، براى مردم فروتنى كند، مانند اين است كه براى خدا فروتنى و خاكسارى مى كند، «رفعه الله» پروردگار عالم درجه او را بالا مى برد.
رومى نشد از سرّ على كس آگاه |
آرى نشد آگاه كس از سرّ اله |
|
يك ممكن و اين همه صفات واجب |
لاحول و لا قوّة الا بالله «3» |
|
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
______________________________
(1)- الإحتجاج على أهل اللجاج: 2/ 461؛ «وَ بِالْإِسْنَادِ الْمُتَكَرِّرِ ذِكْرُهُ عَنِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِيِّ عليه السلام أَنَّهُ قَالَ: أَعْرَفُ النَّاسِ بِحُقُوقِ إِخْوَانِهِ وَ أَشَدُّهُمْ قَضَاءً لَهَا أَعْظَمُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ شَأْناً وَ مَنْ تَوَاضَعَ فِي الدُّنْيَا لِإِخْوَانِهِ فَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الصِّدِّيقِينَ وَ مِنْ شِيعَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام حَقّاً وَ لَقَدْ وَرَدَ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام أَخَوَانِ لَهُ مُؤْمِنَانِ أَبٌ وَ ابْنٌ فَقَامَ إِلَيْهِمَا وَ أَكْرَمَهُمَا وَ أَجْلَسَهُمَا فِي صَدْرِ مَجْلِسِهِ وَ جَلَسَ بَيْنَ أَيْدِيهِمَا ثُمَّ أَمَرَ بِطَعَامٍ فَأُحْضِرَ فَأَكَلَا مِنْهُ ثُمَّ جَاءَ قَنْبَرٌ بِطَسْتٍ وَ إِبْرِيقِ خَشَبٍ وَ مِنْدِيلٍ لِيُيْبَسَ وَ جَاءَ لِيَصُبَّ عَلَى يَدِ الرَّجُلِ مَاءً فَوَثَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام فَأَخَذَ الْإِبْرِيقَ لِيَصُبَّ عَلَى يَدِ الرَّجُلِ فَتَمَرَّغَ الرَّجُلُ فِي التُّرَابِ وَ قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ اللَّهُ يَرَانِي وَ أَنْتَ تَصُبُّ عَلَى يَدِي؟ قَالَ اقْعُدْ وَ اغْسِلْ يَدَكَ فَإِنَّ اللَّهَ عز و جل يَرَاكَ وَ أَخُوكَ الَّذِي لَايَتَمَيَّزُ مِنْكَ وَ لَايَتَفَضَّلُ عَلَيْكَ يَخْدُمُكَ يُرِيدُ بِذَلِكَ خِدْمَةً فِي الْجَنَّةِ مِثْلَ عَشَرَةِ أَضْعَافِ عَدَدِ أَهْلِ الدُّنْيَا وَ عَلَى حَسَبِ ذَلِكَ فِي مَمَالِكِهِ فِيهَا فَقَعَدَ الرَّجُلُ فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ عليه السلام أَقْسَمْتُ عَلَيْكَ بِعَظِيمِ حَقِّي الَّذِي عَرَفْتَهُ وَ بَجَّلْتَهُ وَ تَوَاضُعِكَ لِلَّهِ بِأَنْ نَدَبَنِي لِمَا شَرَّفَكَ بِهِ مِنْ خِدْمَتِي لَكَ لَمَّا غَسَلْتَ مُطْمَئِنّاً كَمَا كُنْتَ تَغْسِلُ لَوْ كَانَ الصَّابُّ عَلَيْكَ قَنْبَراً فَفَعَلَ الرَّجُلُ-/ فَلَمَّا فَرَغَ نَاوَلَ الْإِبْرِيقَ مُحَمَّدَ بْنَ الْحَنَفِيَّةِ وَ قَالَ يَا بُنَيَّ لَوْ كَانَ هَذَا الِابْنُ حَضَرَنِي دُونَ أَبِيهِ-/ لَصَبَبْتُ عَلَى يَدِهِ وَ لَكِنَّ اللَّهَ يَأْبَى أَنْ يُسَوَّى بَيْنَ ابْنٍ وَ أَبِيهِ إِذَا جَمَعَهُمَا مَكَانٌ لَكِنْ قَدْ صَبَّ الْأَبُ عَلَى الْأَبِ فَلْيَصُبَّ الِابْنُ عَلَى الِابْنِ فَصَبَّ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَنَفِيَّةِ عَلَى الِابْنِ ثُمَّ قَالَ الْحَسَنُ الْعَسْكَرِيُّ عليه السلام فَمَنِ اتَّبَعَ عَلِيّاً عليه السلام عَلَى ذَلِكَ فَهُوَ الشِّيعِيُّ حَقا.»
(2)- الكافى: 2/ 122، باب التواضع، حديث 3؛ «ابْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ أَفْطَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله عَشِيَّةَ خَمِيسٍ فِي مَسْجِدِ قُبَا فَقَالَ هَلْ مِنْ شَرَابٍ فَأَتَاهُ أَوْسُ بْنُ خَوَلِيٍّ الْأَنْصَارِيُّ بِعُسِّ مَخِيضٍ بِعَسَلٍ فَلَمَّا وَضَعَهُ عَلَى فِيهِ نَحَّاهُ ثُمَّ قَالَ شَرَابَانِ يُكْتَفَى بِأَحَدِهِمَا مِنْ صَاحِبِهِ لَاأَشْرَبُهُ وَ لَاأُحَرِّمُهُ وَ لَكِنْ أَتَوَاضَعُ لِلَّهِ فَإِنَّ مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَهُ اللَّهُ وَ مَنْ تَكَبَّرَ خَفَضَهُ اللَّهُ وَ مَنِ اقْتَصَدَ فِي مَعِيشَتِهِ رَزَقَهُ اللَّهُ وَ مَنْ بَذَّرَ حَرَمَهُ اللَّهُ وَ مَنْ أَكْثَرَ ذِكْرَ الْمَوْتِ أَحَبَّهُ اللَّهُ.»
(3)- مولوى.
منبع : پایگاه عرفان