فارسی
چهارشنبه 13 تير 1403 - الاربعاء 25 ذي الحجة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

روش هاى اخلاقى در برابر دیگران

روش هاى اخلاقى در برابر دیگران

در كلام امام عليه السلام همنشين ، تنها به دوستى اطلاق نمى شود كه سابقه معاشرت طولانى با انسان داشته باشد و از گذشته با او دوست بوده و بخواهد در آينده نيز با او دوست بماند؛ بلكه همنشين ، به دوست موقت انسان نيز اطلاق مى شود. به تعبير ديگر، هر كسى كه با انسان ارتباطى ابتدايى پيدا مى كند، همنشين او است و بر انسان حقوقى دارد و انسان نيز در مقابل او داراى تكاليفى است . آن طور كه از كلام امام عليه السلام استفاده مى شود انسان متخلق به اخلاق ، مكلف است كه هشت حق را درباره همنشين خود مراعات كند:
1 - نرم خويى و برخورد نيكو
حضرت مى فرمايند:
فاءَن تُلِينَ له كَنَفَكَ و تُطِيبَ له جانبَكَ.
((او را به خوبى بپذيرى و به او خوش آمد بگويى )).
اين نرم خويى و برخورد خوش ، چيزى است كه خداوند متعال منت گذاشته و آن را به پيامبر خود عطا كرد. در قرآن آمده است :
فبِمَا رحمَة مِّنَ الله لِنتَ لهم و لو كُنتَ فَظّا غليظَ القلبِ لانفَضُّوا من حَولِك (57).
((به خاطر رحمت و دوستى كه نسبت به تو داشتيم - به تو منت گذاشتيم و - تو را نرم خو و خوش خلق قرار داديم كه با مردم با نرمى معاشرت كنى و اگر انسانى تندمزاج و عصبانى بودى ، نمى توانستى كسى را جذب كنى )).
بنابراين ، حق اول نرم خويى است كه رعايت آن رمز موفقيت برخى انسان ها به شمار مى آيد. انسان هايى كه در ملاقات هاى اوليه داراى برخوردهاى لطيف و جذابى اند، انسان هاى موفقى هستند و خداوند نيز، رمز موفقيت پيغمبر صلى الله عليه وآله و سلم را در نرم خويى بيان مى فرمايد. جالب اين است كه خداوند، وقتى موسى و هارون را مامور مى كند كه به سراغ فرعون بروند به ايشان مى فرمايد:
اذهَبَا الى فرعونَ اءِنَّه طَغى # فقولا له قولا لَّيِّنا لَّعلَّه يتذَكَّرُ اءَو يخشى (58).
((به سوى فرعون برويد؛ كه طغيان كرده است ، اما به نرم خويى با او سخن بگوييد، شايد متذكر شود يا از خدا بترسد)).
با اين بيان ، رمز موفقيت انبياى الهى در برخورد با دشمنان خدا، نرمى در گفتار و طماءنينه ، وقار و سنگينى در رفتار با طرف مقابل بود.
اميرالمؤ منين عليه السلام در نامه هاى متعدد چه به امام مجتبى عليه السلام ، چه به محمد بن ابى بكر و چه در نامه اى كه به يكى از فرمانداران خود مرقوم فرموده اند، در صدر همه توصيه هاى خود، به نرم خويى اشاره مى كنند؛ مثلا به امام مجتبى عليه السلام مى فرمايند:
لِن لِمَن غَالَظَكَ فاءِنَّه يُوشِكُ اءَن يَلِينَ لك (59).
((با كسى كه با تو درشتى مى كند، نرمى كن ، باشد كه به زودى نرم شود)).
حضرت توصيه مى كنند با كسى كه با تو به تندى و غلظت برخورد مى كند، نرم خو باش ، چون اگر تو تندى كردى ، اين خاطره سوء براى هر دوى شما باقى مى ماند و اگر روزى او پشيمان شد و به نرمى با تو برخورد كرد، شرمنده و خجلت زده خواهى ماند.
حضرت در جاى ديگر به كسى كه بخواهد خدمت يا ماموريتى را انجام بدهد، يا يك وظيفه سنگين اجتماعى را عهده دار شود، حكم مى كند كه در ارتباطهايش ، نرم خو و خوش برخورد باشد؛ به خصوص اگر اين فرد بخواهد مسووليتى را عهده دار شود. حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در نامه به محمد بن ابى بكر مى فرمايند:
فاخفِض لهم جناحَكَ، و اءَلِن لهم حانبَكَ(60).
((وقتى با مردم برخورد مى كنى ، متواضع و نرم خو باش )).
در نامه چهل و ششم به فرماندارشان مى فرمايند:
و اءَلِن لهم جانبَكَ(61).
((در برابر آنان - رعيت - نرم خو باش )).
و يا در مجموعه كلمات قصار در اوصاف مومن چنين فرموده اند:
المؤ منُ بِشرُهُ فى وجهه ، و حُزنُهُ فى قلبه ... سَهلُ الخَليقَةِ، لَيِّنُ العريكةِ(62).
((شادمانى مومن در رخسار او است و اندوه وى در دلش ، خوى آرام دارد، و راه نرمى پويد)).
انسان مومن ، همواره طراوت و بشاشيت چهره را حفظ مى كند و اگر اندوه و غمى دارد، آن را در دل نگه مى دارد و به ديگران منتقل نمى كند و ديگران را افسرده نمى سازد.
چنان كه ملاحظه مى شود، هم در آموزه هاى وحى و هم در سخنان اميرالمؤ منين عليه السلام به فرزندشان امام مجتبى عليه السلام به عنوان پدرى كه بهترين ها را براى فرزندش انتخاب كرده و در توصيه به والى شهرى كه از ناحيه حضرت ماموريت پيدا كرده ، نرم خويى توصيه شده است . حضرت خطاب به مومن ، به عنوان يك انسان كامل ، جامع و نيز انسانى كه همه خصلت هاى لازم انسانى را توانسته در خود به وجود آورد، مى فرمايند:
عَوِّد لسانَك حُسنَ الكلامِ تاءمَنِ المَلامَ(63).
((زبانت را عادت بده كه هميشه در گفتار نرم و ملايم باشد تا از سرزنش ها در امان باشى )).
در اوصاف و سيره رسول الله صلى الله عليه وآله و سلم نقل شده است كه :
اءصدقُ الناسِ لهجة ، و اءوفادهم ذمّة ، و اءلينهم عريكة (64).
((پيامبر صلى الله عليه وآله و سلم از همه مردم راست گفتارتر، و در وعده باوفاتر، و در برخورد و اخلاق نرم خوتر بودند)).
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
مَن تَلِن حاشتُهُ يَستدم مِن قومه المَحَبَّةَ(65).
((كسى كه نرم خو باشد دوستى او با ديگران هميشگى است )).
نرم خويى با همنشين علاوه بر اين كه يك تكليف است ، ثمره اش دوام محبت و دوستى بين فرد و ديگران است ؛ و اگر كسى در همان برخورد اول ، خشونت و غلظت پيشه كند، نه تنها دوستى ، محبت و صميميتى را به وجود نمى آورد، بلكه باعث نوعى عداوت و دشمنى مى شود.
بنابراين ، نرم خويى اولين حقى است كه در فرمايش امام سجاد عليه السلام به عنوان حقى ضرورى براى همنشين ذكر شده است . به طور كلى مؤ منان بايد نرم خو باشند كه اين ازهمان روح رافت و رحمت ايمانى سرچشمه مى گيرد. قرآن اين صفت را در ميان اصحاب پيامبر صلى الله عليه وآله و سلم ضرورى دانسته و درباه آنها مى فرمايد:
محمَّد رسول الله والَّذينَ معَهُ اءَشِدَّاءُ على الكُفَّار رُحَمَاء بينهم (66).
((محمد صلى الله عليه وآله و سلم فرستاده خدا است و كسانى كه با او هستند در برابر كفار سرسخت و شديد و در ميان خود مهربانند)).
مؤ منان وقتى با همديگر برخورد مى كنند، مهربان و رحيم اند و اين نشات گرفته از همان روح لطافت و رحمت انسانى است . يا در آيه شريفه ديگرى مى فرمايد:
يا اءَيُّها الَّذين آمنوا مَن يَرتَدَّ منكم عن دِينِهِ فسَوفَ يَاءتِى الله بقوم يُحِبُّهم و يُحِبُّونَه اءَذِلّة على المؤ منين اءَعِزَّة على الكافرين (67).
((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هر كس از شما، از آيين خود بازگردد - به خدا زيانى نمى رساند - خداوند جمعيتى را مى آورد كه آنها را دوست دارد و آنها نيز او را دوست دارند و اينان در برابر مؤ منان متواضع و در برابر كافران سرسخت و نيرومندند)).
در كتاب مكارم الاخلاق روايتى به نقل از امام مجتبى عليه السلام ذكر شده است كه مى فرمايند:
ساءلتُ خالى هندَ بنَ اءبى هالة التميمىِّ و كان وصّافا عن حليةِ النبىِّ صلى الله عليه وآله و سلم و اءنا اءشتهى اءن يَصِفَ لى منها شيئا اءتعلق به ،... قال : قلتُ: كيف كانت سيرته مع جُلَسائِهِ؟ قال : كان رسول الله صلى الله عليه وآله و سلم دائمَ البِشرِ، سَهلَ الخُلُق ، لَيِّنَ الجانب ، ليس بفظّ و لا غليظ(68).
((- برادر اُمّى حضرت زهرا عليها السلام ، كه فرزند خديجه عليها السلام بود، همه خصوصيات پيامبر صلى الله عليه وآله و سلم را درك كرده بود و در وصف زيبايى هاى ظاهرى و اخلاقى حضرت بيان خوبى داشت . امام مجتبى عليه السلام مى فرمايند: - من از او سؤ ال مى كردم ؛ چون دوست داشتم اوصاف جدم را آن گونه كه بوده كاملا بيان كند. از جمله سوالاتى كه حضرت از هند مى فرمايند اين است كه : سيره و منش حضرت ، كيفيت و سلوك حضرت با همنشينانشان چگونه بود؟ هند مى گويد: رسول الله صلى الله عليه وآله و سلم هميشه خندان ، نرم خو و خوش برخورد بودند و تندمزاج و عصبانى نبودند)).
اين نكته بسيار مهمى است كه حضرت هميشه نرم خو بودند. اين همان خصوصيتى است كه باعث جذب انسان ها مى شد و از قرآن شريف نيز نقل كرديم كه قرآن خطاب به رسول الله صلى الله عليه وآله و سلم مى فرمايد:
فبِمَا رحمَة مِّنَ الله لِنتَ لهم و لو كُنت فظّا غليظ القلبِ لانفَضُّا من حولك (69).
((به خاطر رحمت و دوستى كه نسبت به تو داشتيم - به تو منت گذاشتيم - تو را نرم خو و خوش خلق قرار داديم كه با مردم با نرمى معاشرت كنى و اگر انسانى تندمزاج و عصبانى بودى - نمى توانستى كسى را جذب كنى و - از اطراف تو پراكنده مى شدند)).
معلوم مى شود كه اين نرم خويى در مقابل تندمزاجى و درشت خويى است .
اين آيه كاملا تصريح دارد كه اگر پيامبر صلى الله عليه وآله و سلم تندخو و درشت خو بود، از گرد او پراكنده مى شدند چون نرم خو بود، مردم به او گرويدند. و در ((غررالحكم )) از اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده است كه مى فرمايند:
سوءُ الخُلقِ يوحِشُ القريبَ و يُنَفِّرُ البعيدَ(70).
((تندخويى و بداخلاقى موجب متفرق شدن دوستان و نزديكان ، و متنفر شدن افراد دورتر مى شود)).
بنابراين گفتار، افراد دور از انسان نيز وقتى مى بينند كسى بداخلاق است ، حاضر نمى شوند به او نزديك شوند و دورتر مى شوند. تعبير اميرالمؤ منين عليه السلام تعبير شيوايى است . اين از جمله آثار اجتماعى خوش خلقى است و علت تشويق به حسن خلق در مرتبه بالاتر از كرامت هاى اخلاقى ، همين آثار فردى و اجتماعى است .
در روايتى از رسول اكرم صلى الله عليه وآله و سلم آمده است كه :
اءَكمل الُؤ منين اءِيمانا، اءَحسنهم خُلُقا(71).
((كاملترين مؤ منان از نظر ايمان ، خوش خلقترين آنها است )).
طبيعى است همه كسانى كه ايمان به خدا و رسول الله صلى الله عليه وآله و سلم و دين و ديانت دارند، دوست دارند در مرتبه عالى كمال ايمان باشند. حضرت راه رسيدن به آن را نشان مى دهند و مى فرمايند اگر مى خواهيد به مرتبه كمال ايمانى برسيد، حسن خلق پيشه كنيد و يكى از مصاديق آن نرم خويى است .
2 - انصاف در گفتار
و تُنصِفَهُ فى مُجَارَاةِ اللَّفظِ.
((وقتى با او سخن مى گويى ، انصاف را رعايت كن )).
اين مى تواند معانى مختلفى داشته باشد: يكى از اين معانى همان سيره رسول الله صلى الله عليه وآله و سلم است كه مقصود ما را بيان مى كند. در همان روايتى كه از هند نقل كرديم يكى از خصوصياتى كه براى رسول الله صلى الله عليه وآله و سلم نقل مى كند اين است كه :
و لا صخّاب و لا فحّاش و لا عيّاب و لا مدّاح ، يَتَغافل عمَّا لا يشتهى ، فلا يُؤ يَسُ منه و لا يُخَيِّبُ فيه مُؤَمِّليه ، قد ترك نفسه من ثلاث : المِراءِ و الاءكثارِ و ممّا لا يَعنيه (72) .
در سخن گفتن ، شديدالصوت نبود، فريادگونه سخن نمى گفت . به طورى سخن مى گفت كه موجب رنجش طرف مقابل نشود و گوش او را آزار ندهد. بدزبان هم نبود. در فرمايش هاى حضرت هرگز كلمات ركيك به كار گرفته نشد، هرگز از الفاظ زشت استفاده نمى كردند. وقتى با مردم همنشينى مى كردند دنبال عيب جويى از ديگران نبودند كه عيب طرف را پيدا كرده و به زبان جارى كنند. از سوى ديگر، اگر خوبى و خيرى هم در كسى وجود داشت در مقابل او، زبان به مدح و ثناى او نمى گشودند كه هر دو بسيار اشتباه است كه ما در حقوق زبان به تفصيل به آنها اشاره كرديم .
تعبيرات ديگرى هم در ادامه سخن از سيره حضرت صلى الله عليه وآله و سلم نقل شده است ؛ از جمله اين كه حضرت سه چيز را در معاشرت و گفتار انجام نمى دادند: اهل مراء و مجادله نبودند. ممكن است كسى سخنى بگويد كه انسان آن را نپسندد و با او به مجادله برخيزد. حضرت زياد سخن نمى گفتند و اين نهايت انصاف در گفتار است .
بعضى كنترل زبانشان در اختيارشان نيست . وقتى لب به سخن بازمى كنند ديگر هيچ چيز نمى تواند مانع آنها شود. اصلا به طرف مقابل اجازه سخن گفتن نمى دهند و بر اثر كثرت كلام ، طرف مقابل را آزار داده ، خسته مى كنند. اين يكى از مسائلى است كه بايد در مجالست و همنشينى با ديگران رعايت شود. حرف هاى بيهوده از زبان رسول الله صلى الله عليه وآله و سلم خارج نمى شد. سخنان حضرت هميشه سنجيده بود. در يك عبارت كلى ، يكى از امورى كه ضرورت دارد در معاشرت با ديگران رعايت شود انصاف در گفتار است .

 

همان طور كه بيان شد رعايت حق همنشين مى تواند مصاديق متعددى داشته باشد: به همنشين خود اجازه سخن گفتن بدهد، در گفتار با او زياد سخن نگويد. حرف بيهوده نزند. حرف تند و زشت نگويد. عيب جويى نكند. عيوب او را به رخش نكشد. مدح و ثناى بى جا نگويد و بلند با او حرف نزند كه موجب آزردگى او بشود. اينها از مصاديق انصاف در گفتار است كه درباره آن تاءكيد فراوانى شده است .
بنابر روايتى از اهل سنت ، شخصى خدمت رسول الله صلى الله عليه وآله و سلم رسيد و گفت : يا رسول الله ! مرا به عملى راهنمايى بفرماييد كه وارد بهشت شوم ؛ يعنى كارى كنم كه بهشت براى من تضمين شود، حضرت فرمودند:
اءِنَّ مِن موجباتُ المغفرة بذل السلام و حُسنُ الكلام (73).
از چيزهايى كه موجب بخشيده شدن گناه و گذشته انسان مى شود يكى بلند سلام كردن در برخورد با ديگران است - گويا بعضى در برخورد با ديگران بخل در سلام كردن دارند - و ديگر سخن زيبا است ؛ يعنى كلمات سنجيده بگويد، حرف هاى ارزشمند به زبان جارى كند.
يا در سخن ديگرى از رسول اكرم صلى الله عليه وآله و سلم نقل شده است كه فرموده اند:
اءتَّقوا النّار و لو بشِقِّ تمرة ! فاءن لم تجدوا فبكلمة طيّبة (74).
يكى از چيزهايى كه موجب دورى انسان از آتش و عذاب مى شود، ايثار به ديگران ، به عهده گرفتن نفقه و رسيدگى به فقرا است ، گرچه اين كار با نيمى از خرما باشد. بعد مى فرمايند: حتى اگر اين نيمه خرما را هم ندارى ، مى توانى اين كار را با يك سخن زيبا انجام دهى كه اين موجب دورى تو از آتش مى شود. در روايت ديگرى از رسول اكرم صلى الله عليه وآله و سلم نقل شده است كه مى فرمايند:
اءنَّ فى الجَنَّةِ غُرَفا يُرَى ظُهُورُها مِن بُطونها و بطونها مِن ظُهُورِها قيلَ لِمَن هى قال لمَن اءَطابَ الكلامَ و اءَفشَى السَّلامَ و اءَطعَمَ الطَّعام و صلَّى باللَّيل و النَّاس نِيَام (75).
((در بهشت غرفه ها و بناهايى است كه از داخل آنها بيرون و از بيرون داخل آنها كاملا پيدا است . شخصى از حضرت پرسيد؛ اين بناها و غرفه ها براى چه كسانى است ؟ حضرت فرمودند: براى كسانى است كه كلامشان زيبا و سلامشان بلند و آشكار است . به فقرا ايثار مى كنند و شب ها را به عبادت مى پردازند، در حالى كه مردم در خواب به سر مى برند)).
شاهد بحث ما در اين روايت كسانى هستند كه هم سخن زيبا و هم زيبا سخن مى گويند، كه نتيجه كردار و گفتارشان ورود در چنين منازلى است . تعبير ديگرى از رسول الله صلى الله عليه وآله و سلم است كه مى فرمايند:
مَن اءَكرَمَ اءَخاهُ المُسلمَ بكلمَة يُلطِفُه و فرَّجَ عنه كُربتَهُ، لم يَزَل فى ظلِّ الله الممدود عليه الرَّحمةُ ما كان فى ذلك (76).
((اگر كسى حتى با گفتن كلمه اى برادر مسلمان خود را مورد لطف و مهربانى قرار داده و غمى را از دل او بردارد، مادامى كه او در اين حالت است ، در سايه لطف و رحمت الهى قرار مى گيرد)).
به هر حال اين ظرايف اخلاقى است كه فقط در دستورات متعالى اسلام مى توان يافت ؛ يعنى ما مكاتب اخلاقى زيادى در عالم سراغ داريم و آثار آنها هم موجود است ، اما تصور نمى شود در هيچ مكتبى اين مقدار به ظرايف اخلاقى توجه شود كه مورد اهتمام رهبران و پيشوايان آن مكتب قرار بگيرد و از هر اهرم و عاملى براى تشويق و هدايت پيروان خود به سيره هاى ارزشمند استفاده كرده باشند.
3 - نگاه كردن به همنشين
و لا تُغرِقَ فى نَزغِ اللَّحظ اءِذا لَحَظتَ.
((به هنگام مجالست به ناگاه ديده از او برنگردانى )).
از ديگر حقوق همنشين اين است كه به هنگام مجالست و همنشينى نظر و نگاهش را از او برنگيرد؛ چه بسا كه در يك مجلس خصوصى يا عمومى ، كنار يكديگر نشسته اند، اما حاضر نيست نگاهى به همنشين بيندازد. اين نگاه نكردن و برگرفتن نظر، حكايت از بى اعتنايى و بى احترامى به همنشين مى كند كه بسيار مذموم و ناپسند است و اگر جنبه آزار و هتك مومن پيدا كند، به يقين حرمت شرعى دارد اگر چه نگاه كردنى كه باعث ايذا شود نيز حرمت شرعى دارد. از رسول اكرم صلى الله عليه وآله و سلم نقل شده است كه فرمودند:
لا يَحِلُّ لمؤ من آن يُشيرَ الى اءخيه بنظرة تُؤ ذيه (77).
((جايز نيست كه انسان مومن با نگاهش ديگرى را بيازارد و طورى به برادرش نگاه كند كه او اذيت شود)).
اين از مصاديق همان قاعده كلى است كه در كلمات رسول اكرم صلى الله عليه وآله و سلم به عنوان شرط مسلمانى آمده است :
المسلمُ مَن سَلِمَ المسلمونَ مِن يده و لسانِهِ(78).
((مسلمان كسى است كه مسلمانان ديگر از دست و زبان او در امان باشند)).
هر گفتار و عملى كه موجب آزار ديگران باشد جايز نيست ؛ نگاه كردن ، نگاه نكردن و يا هر عمل ديگرى كه مستلزم هتك حرمت برادر مسلمان مى شود.
4 - قابل درك و مفهوم بودن سخن
حضرت در عبارت ديگر مى فرمايند:
و تَقصِدَ فى اللَّفظِ الى اءِفهامه اءِذا لَفَظتَ.
((در حد فهم و درك او سخن بگويى )).
شايد مراد اين باشد كه گفتار و سخنان تو چنان باشد كه براى همنشين تو قابل درك و فهم باشد تا اين مجلس و مجالست حاصل مفيدى داشته باشد؛ نه اين كه اوقات را با همنشين خود، به سخنان بيهوده بگذراند بايد در حد استعداد همنشين سخن بگويد و براى فخرفروشى از اصطلاحات ثقيلى استفاده نكند كه مخاطب او اصلا متوجه نمى شود. از بيان مطالبش ، واقعا قصد فهماندن و آموزش داشته باشد. در روايتى از امام رضا عليه السلام چنين توصيه شده است كه :
مَن جَلَسَ مجلسا يُحيِى فيه اءَمرُنا لم يَمُت قلبُهُ يوم تَمُوتُ القلوبُ(79).
((اگر كسى در مجلسى بنشيند كه در آن امر ما - دين يا اهل بيت عليهم السلام - احيا مى شود، روزى كه در آن دلها مى ميرد، دل او نخواهد مرد)).
در چنين مجلسى ، سفارش بزرگان دين تحقق خواهد يافت وگرنه ثقيل سخن گفتن و استفاده كردن از اصطلاحات خاصى كه ديگران آن را نمى فهمند، ارزشى نخواهد داشت . انبياى الهى و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام طورى با مردم سخن مى گفتند كه مستمع ، سخنانشان را كاملا بفهمد. اين تعبير در سخنان رسول اكرم صلى الله عليه وآله و سلم زياد نقل شده است كه مى فرمودند:
اءنّا معاشرَ الانبياء نُكلِّمُ النّاس على قدر عقولهم (80).
((ما پيامبران با مردم به اندازه درك و فهمشان سخن مى گوييم )).
اگر فوق درك و فهم انسان ها سخن بگويند، گفتارشان خريدار نخواهد داشت ، چون قابل فهم نخواهد بود. اين مهم نيز مى تواند يكى از مصاديق انصاف در گفتار باشد.
5 - با تمايل همنشين از او جدا شدن
حق ديگرى كه در بيان امام عليه السلام براى همنشين ذكر شده ، اين است :
و اءِن كُنتَ الجَليسَ اءِليهِ كُنتَ فى القيامِ عنهُ بالخِيارِ و اءِن كانَ الجالِسَ اءِليكَ كانَ بالخِيَارِ و لا تَقُومَ اءِلَّا باءِذنِهِ.
((هرگاه همنشين او شدى مى توانى هر وقت خواستى برخيزى ؛ و اگر او آمد و با تو نشست اختيار برخواستن با اوست و تو بدون اجازه او برنخيز كه اين رفتار و منشى كريمانه است )).
روايتى را مرحوم فيض كاشانى در محجة البيضاء نقل مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمودند:
اءَنَّ اءَميرَالمؤ منين عليه السلام صاحَبَ رجُلا ذِمِّيّا فقال له : الذِّمِّىُّ اءَينَ تُريدُ يا عبدالله ؟ فقال : اءُريدُ الكوفَةَ، فلَمَّا عَدَلَ الطَّريقُ بالذِّمِّىُّ عدَلَ معه اءَميرالمؤ منين عليه السلام فقال له الذِّمِّىُّ: اءَلَستَ زَعَمتَ اءَنَّكَ تُريدُ الكوفَةَ؟ قال : فقال له : بلى ، فقال له الذِّمِّىُّ: فقد تَرَكتَ الطَّريقَ؟ فقال له : قد علمتُ، قال : فلِمَ عَدَلتَ معى و قد علمتَ ذلك ؟ فقال له اميرالمؤ منين عليه السلام : هذا مِن تَمامِ حُسنِ الصُّحبَةِ اءَن يُشَيِّعَ الرَّجلُ صاحِبَه هُنَيئَة اذا فَاَقَهُ، و كذلك اءَمَرَنا نبيُّنا صلى الله عليه وآله و سلم : فقال له الذِّمِّىُّ: هكذا قال ؟ قال : نعم ، قال الذِّمِّىُّ: لاجَرَمَ اءَنَّما تَبِعَه مَن تبعَه لاءَفعالِهِ الكريمَةِ، فَاءَنا اءُشهدُكَ اءَنِّى على دِينكَ، و رجَعَ الذِّمِّىُّ مع اءَميرالمؤ منين عليه السلام فلمَّا عرَفَه اءَسلَمَ(81) .
((اميرمؤ منان على عليه السلام با يك مرد ذمّى همسفر شدند. آن شخص - بدون آن كه حضرت را بشناسد - از ايشان سؤ ال كرد: شما كجا تشريف مى بريد؟ حضرت فرمودند: مسير من كوفه است . به دو راهى رسيدند و بايد از حضرت جدا مى شد، ديد كه حضرت او را همراهى مى كنند و به سمت كوفه تشريف نبردند. خطاب به حضرت گفت : مگر شما قصد كوفه نداشتيد؟ - چطور شما به كوفه تشريف نبرديد؟ - حضرت فرمودند: مى دانم - ولى من تو را همراهى مى كنم . او سؤ ال كرد: چطور مى گويى راه را بلدم در حالى كه دارى دنبال من مى آيى ؟ حضرت فرمودند: - اين دستور دين ما است كه انسان وقتى با ديگرى همراه مى شود، به هنگام جدا شدن ، چند قدم او را همراهى كند. اين دستور رسول ما است . ذمى پرسيد: واقعا پيغمبر شما اين طور گفته است ؟ حضرت فرمودند : بله ، مرد ذمى گفت : علت همراهى و متابعت مردم از او، همين رفتار و منش كريمانه اش بود. همراه ايشان بازگشت و وقتى حضرت را شناخت اسلام آورد)).
اين نكته بسيار مهمى است كه ما حتى در راه رفتن نيز بايد مراعات كنيم ؛ چه رسد به مجالست و همنشينى .
اين نكته در باب رعايت حقوق همنشين قابل توجه است كه دعوت به حسن اخلاق و عمل به كرامت هاى اخلاقى موجب مى شود كسانى كه به يك مكتب پايبندند، به موازين و قواعد اخلاقى آن ، التزام پيدا كنند.
سيره و سلوك اخلاقى و روش معاشرت انسان براى هر صاحب عقل و شعورى يك پيام دارد و آن اين كه رفتار و منش كريمانه و بزرگوارانه و حسن سيرت و روش و عمل انسان ، بيانگر حسن سليقه و باطن نيكوى او است . روايتى از اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده است كه مى فرمايند:
حسنُ السّيرةِ عنوانُ حسنِ السريرةِ(82).
((خوبى و زيبايى رفتار، دليل بر زيبايى باطن و درون انسان است )).
انسان خبيث و بدطينت هر چه تلاش كند، به طور موقت و مقطعى مى تواند خود را خوب ، نيك و صالح جلوه دهد، اما به هر حال روزى ، باطن و واقعيت ناپاك او تجلى خواهد كرد و در اعمال و رفتارش بروز خواهد نمود. در تعبير ديگر از امام صادق عليه السلام آمده است كه مى فرمايند:
فسادُ الظاهرِ مِن فسادِ الباطنِ، و مَن اءصلحَ سريرتَه اءصلح الله علانيته (83).
همانطور كه خوبى و زيبايى رفتار و اخلاق ، حكايت از خوبى و زيبايى باطن مى كند، مفسده و زشتى در عمل و قبح در اخلاق هم حكايت از فساد درون و خبث طينت انسان مى كند و هر كه باطن خود را اصلاح كند، خداوند ظاهر او را اصلاح مى كند.
در آخر روايت آمده است كه اگر كسى اقدام به پاكيزه كردن باطن كند؛ يعنى سعى كند درون را به پاكيزگى و طهارت روح تربيت و اصلاح كند، خود به خود اثر نهايى و وضعى اين اقدام آن است كه در عمل نيز جلوه هاى پاكيزگى و زيبايى درون بروز و ظهور مى يابد.
مهم اين است كه وقتى انسان به يك مكتب ، ملتزم مى شود سيره و روش ‍ آورنده و بنيان گذار آن مكتب و مبتكر آن انديشه و تفكر را نيز ارج مى نهد؛ چرا كه قرآن مى فرمايد:
لقد كان لكم فى رسولِ الله اءُسوَة حسَنَة (84).
((مسلما براى شما در زندگى ، رسول خدا سرمشق نيكويى بود)).
اگر واقعا ما پيرو پيغمبريم ، بايد اسوه و الگوى ما و سمبل حركت عملى ما در زندگى دنيا، همان روش و منش رسول بزرگوار اسلام باشد.
6 - فراموش نمودن اشتباهات و لغزش ها
حق بعدى كه امام عليه السلام براى همنشين ذكر مى كنند اين عبارت است :
و تَنسَى زَلَّاتِهِ(85).
لغزش ها و اشتباهات همنشين خود را گرچه در يك همنشينى كوتاه باشد، فراموش كند، ممكن است انسان در مجلسى كوتاه ، همنشين ديگرى شود و در همان مجلس كوتاه ، بر يكى از لغزشها و خطاهاى او وقوف پيدا كند.
يكى از حقوقى كه همنشين بر انسان دارد، اين است كه خطاى او را به دست فراموشى بسپارد، چرا كه عدم فراموشى خطاى ديگران ، آثار سوء فردى و اجتماعى دارد. از آثار سوء فردى آن ، اين است كه وقتى انسان خطايى را از كسى ديد، نسبت به او تكدر و دل زدگى پيدا مى كند و اگر اين خطا و اشتباه را فراموش كند، به طور طبيعى آن تكدر و نگرانى هم فراموش ‍ مى شود و موجب مى شود كه انسان هم در دوست يابى و هم در نگهدارى دوست موفق باشد.
چه بسا كسى كه دچار خطا و اشتباه مى شود، در شرايط ويژه اى بوده و يا دچار مشكلى بوده كه ناخواسته لغزشى از او صادر شده است ؛ اگر انسان اين لغزش را فراموش نكند، موجب مى شود به خاطر يك خطا، از دوستى با انسان مومنى صرف نظر كند و يا اگر دوست ديرينه او بوده اين دوستى از بين برود، در حالى كه ما براى صلاح معيشت و زندگى ، دستور به تغافل داريم ؛ يعنى انسان اگر خطايى را هم مى بيند، خود را به تغافل بزند، يعنى ابتدا چشم خود را بر خطاى ديگران ببندد و اگر ناخواسته چشمش به خطايى افتاد، تغافل و تجاهل كند. در روايتى از اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده است كه حضرت مى فرمايند:
تغافَل يُحمَد اءمرُك (86).
((از لغزشهاى مردم ، تغافل كن تا كار معيشت و زندگى تو سامان گيرد)).
در سخن ديگرى از امام صادق عليه السلام وارد شده است كه حضرت مى فرمايند:
صلاح حالِ التعايشِ و التعاشرِ مِل ءُ مكيال ثلثاه فطنة و ثلثُه تغافل (87).
((صلاح زندگى و آميزش با مردم مانند يك پيمانه سرشارى است كه دو سوم اين پيمانه ، فهم و زيركى و يك سوم آن تغافل و بى اعتنايى به بسيارى از مسائلى است كه در كنار انسان اتفاق مى افتد)).
اگر انسان بخواهد هر خطا و لغزش ديگران را در ياد نگه دارد، ممكن است نتواند در عالم ، دوستى براى خود بيابد و يا دوست خود را نگاه دارد؛ بنابراين ، بهترين راه تغافل است . در سخن ديگرى از اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده است كه فرمودند:
مِن اءشرفِ اءفعال الكريم تغافلُه عما يعلم (88).
((يكى از زيباترين و شريف ترين اعمال براى انسان هاى كريم ، تغافل نسبت به چيزهايى است كه مى دانند)).
يكى از مصاديق كرامات اخلاقى تغافل از خطاهاى ديگران و ناديده گرفتن آن است . اين صفت از ارزشهاى اخلاقى انسان ها است ؛ چرا كه به خصوص ‍ در تربيت فرزندان آثار زيادى بر آن مترتب است . طبيعى است كه فرزندان دچار خطا مى شوند، اگر هر پدر و مادرى بخواهد نسبت به آنها سخت گير و ريزبين باشد و خطاهايشان را به رخ آنها بكشد، اين فرزندان هرگز رشد صحيح اخلاقى نخواهند كرد. از ارزشمندترين روشهاى تربيتى والدين ، براى تعليم و رشد و تعالى فرزندانشان تغافل از خطاهاى آنها است . اميرالمؤ منين عليه السلام توصيه مى فرمايند:
عَظِّموا اءَقدارَكم بالتَّغافل عنِ الدَّنىِّ مِن الاُمورِ(89).
((با تغافل از امور پست ، مرتبه و ارزش خود را بالا نگه داريد)).
به طور طبيعى هر امر زشتى ، حقير و پست است ، وقتى انسان از اين امور پست تغافل كرد، طبعا قدر و منزلتش در انظار بالا مى رود. اما در اجتماع انسانهايى كه همواره به امور زشت و حقير و پست اجتماعى مى پردازند و ديگران را به اين امور ناپسند متهم مى كنند و يا امور ناپسندى را كه از ديگران صادر شده به رخ آنها مى كشند، به يقين از ارزش و اعتبار اجتماعى خود مى كاهد.
اميرالمؤ منين عليه السلام در تعبير ديگرى مى فرمايند:
مَن لم يَتَغافل و لا يَغُضَّ عن كثير من الاءمور تَنَغَّصَت عيشته (90).
((اگر انسان از بسيارى از وقايع و امورى كه در زندگى رخ ميدهد تغافل و چشم پوشى نكند، عيشش ناقص مى شود)).
بنابراين ، بهترين راه براى معاشرت صحيح و سالم در جامعه اين است كه انسان خطاها و اشتباهات ديگران را فراموش كند. آنچه بيان شد در باب آثار فردى و اغماض نكردن از اشتباهات ديگران بود. اما اثر سوء اجتماعى پرداختن به بدى هاى ديگران و نقل آنها، آلوده كردن اجتماع است .
امام عليه السلام توصيه مى كنند كه هرگز در بيان عيوب ديگران برنياييد كه اين خود نوعى آلوده كردن اجتماع است . نقل عيوب ديگران ، باعث اشاعه فحشا در اجتماع مى شود و زشتى آن بستگى به زشتى عملى دارد كه ديده است . هر مقدار كه آن عمل زشت تر باشد، نقل آن نيز زشت تر خواهد بود. قرآن توصيه اى دارد كه :
اءِنَّ الَّذينَ يحبُّون اءَن تشيعَ الفاحِشَةُ فى الَّذينَ آمنوا لهم عذاب اءَليم (91).
((كسانى كه دوست دارند زشتى ها در ميان مردم با ايمان شيوع يابد، عذاب دردناكى براى آنان است )).
خداوند در اين آيه ، كسانى را كه دوست دارند منكرات و فواحش در ميان مردم مومن شيوع پيدا كند، به عذاب اليم وعده مى دهد. كسانى كه دوست دارند فحشا شيوع پيدا كند، نه اين كه اقدام كنند؛ چرا كه اگر اقدام كنند، به يقين جرم و گناه سنگين ترى را مرتكب شده اند و وعده عذاب نيز قطعى تر است . پس از آثار سوء عدم اغماض از گناهان ديگران و نقل گناه انجام شده ، اين است كه قبح و زشتى گناه را در جامعه توسعه مى دهد.
اثر سوء ديگرى كه عدم اغماض زشتى ها در اجتماع دارد، اين است كه باعث نقل زشتى ها و قبايح شده ، سپس موجب مى شود كه قبح و زشتى گناه ، در جامعه كم شود و ديگران به سمت و سوى گناه سوق داده شوند و عفت عمومى جامعه لكه دار شود. كسى كه در خفا و پنهان ، مرتكب خطايى مى شود، اگر گناه او نقل شود و شيوع پيدا كند، علاوه بر لكه دار كردن عفت عمومى ، پرده حياى او نيز دريده مى شود. وقتى انسان احساس كرد همه مردم او را به عنوان يك گناهكار و خطاكار مى شناسند، پرده عصمت و حياى او دريده مى شود و دست به هر نوع كار زشتى مى زند.
نتيجه اين عمل آن است كه مومنى را از پرده عفاف و حيا بيرون مى كشد و حرمت او را از بين مى برد كه آن نيز گناه بزرگ ديگرى است كه بايد در جاى خود بحث شود.
7 - حفظ نمودن ارزشها و خوبى ها
حق ديگرى كه امام سجاد عليه السلام براى همنشين ذكر مى فرمايند، اين تعبير است :
و تَحفَظَ خَيراتِهِ(92).
((خوبى هاى او را حفظ كند)).
هرگز خوبى هاى او را فراموش نكند. اين نكته ، درست نقطه مقابل مطلب قبل است كه فرمودند: زشتى هاى او را فراموش كند. انسان ها به طور طبيعى ممكن است دچار خطا، لغزش و اشتباه شوند، ولى آن جنبه غالب در انسان ها، افعال خير و خوبى ها، محاسن ، زيبايى ها و كرامت هاى اخلاقى و عملى آنها است .
به صورت كلى بايد گفت آيا اگر مثلا ده سال با ديگرى ارتباط داشته ، يا در مجلس كوتاهى با او همنشين شده است ، آيا انصاف است همه خوبى ها او را فراموش كند و يك حرف يا عمل زشت را كه به طور تصادفى از او سرزده است در خاطرش ثبت كند و نگاه دارد؟! به يقين ، اين عمل كريمانه نيست . عمل كريمانه آن است كه زشتى ها را فراموش و خوبى ها را در ياد نگه دارد. در مباحث قبل هم به اين سخن اميرالمؤ منين عليه السلام اشاره كرديم كه حضرت فرموده اند:
اذا صَنَعَ اليك معروفا فانشُره (93).
((اگر كسى نسبت به تو كار خيرى انجام داد، آن را نشر بده )).
همان طور كه نشر بدى ها ممنوع است ، به نشر خوبى ها توصيه شده است . درباره ذات ذوالجلال الهى در دعاها آمده است كه :
يا مَن اءظههر الجميل ، و سَتَرَ القبيح (94).
((اى كسى كه خوبى هاى انسان را ظاهر مى كند و بدى هاى او را مى پوشانى )).
يا در دعاى كميل مى خوانيم :
كم مِن قبيح سترتَه ، و كم مِن ثناء لست اهلا نشَرتَه (95).
((چه بسيار از زشتى هاى ما را پوشاندى و چه بسيار از خوبى ها را براى ما نشر دادى كه ما واقعا اهليت و شايستگى آن را نداشتيم )).
8 - سخن نيك و نيكو سخن گفتن
نكته ديگرى كه امام عليه السلام به عنوان حق آخر براى همنشين بيان مى فرمايند، اين است كه :
و لا تُسمِعَهُ الَّا خيرا(96).
((اگر با همنشينت سخنى مى گويى ، جز سخن خير، به زبان جارى مكن )).
اگرچه اين جا به عنوان يك مصداق و به عنوان يك دستور خاص ذكر شده است ، اما اساسا ما ماموريم زبان را به هر سخن و حرفى بازنكنيم ؛ مخصوصا درباره كسى كه با انسان همنشين شده است . با همين همنشينى براى ما نسبت به خود حقوقى ايجاد كرده است . روايتى را مرحوم فيض در محجة البيضاء از كافى نقل مى كند كه :
مَن كان يُؤ من بالله و اليوم الآخرِ فلا يُؤ ذِى جارَهُ، و مَن كان يُؤ منُ بالله و اليوم الآخرِ فليُكرِمُ ضَيفَه ، و مَن كان يُؤ منُ بالله و اليوم الآخرُ فليَقُل خيرا اءَو لِيَسكُت (97).
((هر كه به خدا و قيامت ايمان دارد، به همسايه اش آزار نرساند؛ و هر كه به خدا و قيامت ايمان دارد، مهمانش را اكرام كند؛ و هر كه به خدا و قيامت ايمان دارد، سخن خير بگويد يا سكوت كند)).
شرط ايمان اين است كه انسان ، سخن خير بگويد، يا سكوت كند و راه سومى ندارد. اگر حرف خير ندارد بزند، توصيه به سكوت شده است .

0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

حیا، شرط وجود ایمان
آیا امام سجاد (ع) هنگام شهادت امام حسین(ع) هنوز به ...
چرا امام سجاد(ع) آشكارا از قیام مختار حمایت نكرد؟
مجاهد سازش ناپذیر
امام سجاد (ع) فاتح قلبها
دو دستی كه به هم چسبیده بود
سادات حسینی به چه كسانی می گویند؟
مكارم وفضایل امام زین العابدین
كرامات امام
برخورد با مخالف

بیشترین بازدید این مجموعه

آیا امام سجاد (ع) هنگام شهادت امام حسین(ع) هنوز به ...
مجاهد سازش ناپذیر
چرا امام سجاد(ع) آشكارا از قیام مختار حمایت نكرد؟
حیا، شرط وجود ایمان

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^