اخلاق خوبان، ص: 217
عاشقم بر رنج خويش و درد خويش |
بهر خشنودی شاه فرد خويش «1» |
|
و البته، كسی از اولياء نيست كه از قضا و تقدير و خواست و خواهش خداوند فرحناك و شادان و شاكر نباشد.
اين سخن مولانا علی عليه السلام است كه فرمود:
«2»
خدايا! برآنچه رفته است و می رود شاكر و سپاسگزارم.
پيام ما كه رساند به خدمتش كه رضا |
رضای توست گرَم خسته داری ار خشنود «3» |
|
و چرا خشنود و شاكر نباشد حال آنكه می داند: آنچه در اين عالم می رود بر حَسَبِ مشيت و ارادت آن محبوب جاودانه است.
هيچ برگی در نيفتد از درخت |
بی قضا و حكم آن سلطان بخت «4» |
|
پس وقتی چنين است چرا آدمی غمزده و حيران باشد؟!
هر قضايی كه رود بر جامی |
نيست غم گر تو رضا خواهی داشت «5» |
|
و اگر رضا نمی داشت كه بر آدمی نمی رفت، و همين كافی است كه آدمی شادمان باشد.
______________________________ (1) مثنوی معنوی، دفتر اول، بيت 1777، 1778.
(2) نهج البلاغه، خطبه 18.
(3) سعدی.
(4) مثنوی معنوی، دفتر سوم، بيت 1900.
(5) جامی.