اخلاق خوبان، ص: 228
خرد مشمار گنه را كه گياهی است بزرگ |
گندمی كرد ز فردوس برون آدم را «1» |
|
بيماری دل
و البته، گناه از همان آغاز دل را تباه و هلاك و نابود و منهدم نمی سازد، بلكه نخست بيماری دل را سبب می شود، اگرچه اين بيماری خود سخت ترين و تلخ ترين بيماری ها است.
نيست بيماری چو بيماری دل «2» «3»
بدانيد كه تنگدستی يكی از بلاها در زندگی است و خطرناكتر از آن بيماری بدن و بدتر از بيماری بدن، بيماری دل است.
تيرگی
و بيماری دل به تيرگی آنست. و تيرگی دل همچون تار شدن آينه می باشد. و آينه تار يا چيزی نمی نمايد يا آنگونه كه بايد نمايان نمی سازد.
روی آئينهه را چو كرده سياه |
گشت رنگ سپيد رنگ سياه «4» |
|
و آئينه دل نيز وقتی كه با تيرگی های گناه تار شود، قادر به تشخيص زشت از زيبا، و سره از ناسره نخواهد بود.
______________________________ (1) صائب.
(2) عمان سامانی.
(3) نهج البلاعه، حكمت 388.
(4) شيخ محمود شبستری.