فارسی
جمعه 25 آبان 1403 - الجمعة 12 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

اخلاق خوبان، ص: 276

اميرالمؤمنين عليه السلام دست بر پيشانی داشتند و از كوچه های كوفه می گذشتند، ميثم تمارِ خرما فروش او را ديد پرسيد: علی جان! ناراحتيد؟

فرمود: بلی ناراحتم. گفت: ناراحتی شما از چيست؟ فرمود: سر دردی شديد دارم. پرسيد: بی خوابی كشيده ايد؟ فرمود نه.

پرسيد: غذای تان مشكلی داشته است؟ فرمود: نه. گفت: خبری ناگوار شنيده ايد؟ فرمود: نه. پرسيد: پس چرا سر شما به درد آمده است؟ فرمود: چون سر شما درد می كند.

هر دو يك روحيم اندر دو بدن

راستی، آيا سر مردم درد می گيرد سر ما هم درد می گيرد؟

آيا با ديدن اشك مردم كه از شدت مشكلات جاری می شود، دل ما نيز می سوزد؟

آيا رنج و ناراحتی مردم، مايه ناراحتی و رنج ما نيز خواهد بود؟

راستی، چگونه ايم؟ چه می كنيم؟

مرحوم حاج ميرزا آقا كه ديدند مرحوم واله قصد خداحافظی دارد از جا برخاست، و به بيرون اتاق رفت، و خم شد و كفش های مرحوم واله را جفت كرد. و در همينجا مرحوم واله نيز خم شد و دست ايشان را بوسيد و به صورت كشيد، و گفت: اين دست متواضع و متصل به ايمان، مايه شفاست.







گزارش خطا  

^