اخلاق خوبان، ص: 221
آتش و آبی ببايد ميوه را |
واجب آيد ابر و برق اين شيوه را «1» |
|
سجده گه را تركن از اشك روان |
كای خدا تو وارهانم زين گمان «2» |
|
و بی گمان، چنين توبه ای توفيق است، و توفيق متاعی است كه به هركس ندهندش.
ليك استغفار هم در دست نيست |
ذوق توبَه نَقل هر سرمست نيست «3» |
|
هر دلی را سجده همه دستور نيست |
مزد رحمت قسم هر مزدور نيست «4» |
|
و فرمود:
ای داود! چه كسی از همه كس بريد و به من پيوست، و او را نوميد نمودم.
بيچاره كسی كه از تو ببريد |
آسوده تنی كه با تو پيوست «5» |
|
و راستی كه با اين سخن ها هيچ جای ياس و نوميدی نمی ماند.
گفتم ای بخت بخسبيدی و خورشيد دميد |
گفت با اين همه از سابقه نوميد مشو «6» |
|
سپاس خداوندی راست كه حلم او عظيم است و می بخشايد.
______________________________ (1) مثنوی معنوی، دفتر دوم، بيت 1652.
(2) مثنوی معنوی، دفتر چهارم، بيت 386.
(3) مثنوی معنوی، دفتر دوم، بيت 143.
(4) مثنوی معنوی، دفتر دوم، بيت 51.
(5) سعدی.
(6) حافظ.