اخلاق خوبان، ص: 131
عبادت داريم، و می خواهيم دختر پيامبر را ببينيم و حضرت به آرامی فرمود: با ايشان در ميان می گذارم و آنگاه شما را خبر می كنم. و حضرت خود را به فاطمه رسانيد و ماجرا را باز گفت.
حال ببينيد فاطمه چگونه پاسخ می گويد.
گفت: علی جان! اين خانه، خانه من نيست. و از سويی من اختيار خود را ندارم. بلكه ماموم شما هستم. و شما امام واجب الطاعه من می باشيد. بنابراين، ميل، ميل شماست. و من هيچ نظری ندارم، جز آنچه نظر شما باشد. و حضرت فرمود: بيايند. و فاطمه نيز با جان و دل پذيرفت.
نصيحت های شيطان
شيطان به نوح گفت: حال كه از كار گمراهی و ضلالت وامانده ام، و تيغم در كسی كارگر نيست می خواهم حقايقی را نصيحت وار با تو در ميان بگذارم. ولی نوح برآشفت و او را لعنت گفت و خواست كه از وی دور شود.
معرفت های تو چون بانگ صفير |
بانگ مرغانی است ليكن مرغ گير «1» |
|
آری، نبايد از هر كسی نصيحت شنيد.
ناصحی ربانی پندت دهدت
زيرا چنين نصيحتی است كه گره را از جان، و بند را از دل می گشايد.
و البته هركسی را نيز نبايد نصيحت گفت. چراكه نصيحت به مانند بذر است، و پاره ای نيز به شوره زار می مانند.
بس وصيت كرد و تخم وعظ كاشت |
چون زمينشان شوره بُد سودی نداشت |
|
______________________________ (1) مثنوی معنوی، دفتر دوم، بيت 2657.