اخلاق خوبان، ص: 132
گرچه ناصح را بُوَد صد داعيه |
پند را اذنی ببايد واعيه |
|
تو به صد تلطيف پندش می دهی |
او ز پندت می كند پهلو تهی |
|
يك كس نامستمع استيز ورد |
صد كس گوينده را عاجز كند |
|
ز انبيا ناصح تر و خوش لهجه تر |
كی بود كه گرفت دَمْشان در حجر |
|
ز آنچه كوه و سنگ در كار آمدند |
می نشد بدبخت را بگشاده بند |
|
آنچنان دل ها كه بُدشان ما و من |
نَعْتِشان شد بل اشد قَسْوةً «1» |
|
و شيطان، هيچ مقاومت نكرد و راه خود را گرفت و رفت.
و جبرئيل فرود آمد. و نوح را گفت: خداوند فرموده است به نصايح شيطان گوش فرا داده و به كار بند.
از اين رو، نوح شيطان را صدا كرد، و او نيز باز آمد، و از وی نصيحت خواست، و او نصيحت های خود را بازگفت، و نخست از وی خواست كه دامن را به كبر و تكبر نيالايد، زيرا از بارگاه رحمت حق دور و رانده می شود همچنانكه خود شد.
از منی بودی منی را واگذار |
ای اياز آن پوستين را ياد دار «2» |
|
______________________________ (1) مثنوی معنوی، دفتر پنجم، بيت 1530 تا 1536.
(2) مثنوی معنوی، دفتر پنجم، بيت 1856.