اخلاق خوبان، ص: 204
سر بدی پيوسته خود را دُم مكن پا و دست و ريش و سبلت گم مكن «1»
شاهبار سپيد
و به شهادت كتاب خدا هر چيز جز خداوند برای انسان فروتر است، و انسان اگر خود را هزينه هر چيزی جز خداوند نمايد به شاهبازی سپيد و بی مانند می ماند كه در گوشه ای غُنوده و موشی را شكار كرده و از آن دلشاد است.
باز اگر باشد سپيد و بی نظير |
چونكه صيدش موش باشد شد حقير «2» |
|
طهارت از حقارت
و اين حقارت و كوچكی و پستی تنها در صورتی از دامان انسان دور می شود كه خود را خرج و هزينه بالاتر از خود كند، و آن همانان خداوند است.
باری، برای آدمی جز اين شايسته نيست كه از وجود خويش گُلی ساخته و آن را به خداوند هَدِيَّت داشته، و گلزار مواهب او را نصيب برد.
هين بده ای قطه خود را بی نَدَم |
تا بيابی در بهای قطره يَم |
|
هين بده ای قطره خود را اين شرف |
در كف دريا شو ايمن از تلف |
|
خود كه را آيد چنين دولت به دست |
قطره را بحری تقاضاگر شده است |
|
اللَّه اللَّه زود بفروش و بخر |
قطره ای دِه بحر پرگوهر ببر |
|
______________________________ (1) مثنوی معنوی، دفتر ششم، بيت 3935.
(2) مثنوی معنوی، دفتر ششم، بيت 136.