اخلاق خوبان، ص: 203
چه زيان استش از آن نقش نفور |
چونكه جانش غرق شد در بحر نور «1» |
|
مرواريد وجود
و تو گويی آدميان به صدف ها می مانند، كه ارزش و بهای آنها به مرواريدی است كه در درون آنها جای گرفته است.
و مرواريدِ صدف وجود آدميان، جان و روح منزه است. كه با اسف بسير به ندرت يافت می شود.
اين صدف های قوالب در جهان |
گرچه جمله زند هاند از بحر جان |
|
ليك اندر هر صدف نبود گهر |
چشم بگشا در دل هر يك نگر «2» |
|
انگيزه معرفت
اگر در آداب دينی بيش از هر چيز بر معرفت و شناخت تاكيد رفته است از اين روست كه آدمی خود را بشناسد كه چيست و جايگاه او كجاست، تا مباد خود را به فروتر از خود نفروشد.
خويشتن نشناخت مسكين آدمی |
از فزونی آمد و شد در كمی |
|
خويشتن را آدمی ارزان فروخت |
بود اطلس خويش بر دلقی بدوخت «3» |
|
______________________________ (1) مثنوی معنوی، دفتر اول، بيت 1019 تا 1023.
(2) مثنوی معنوی، دفتر دوم، بيت 1023-/ 1024.
(3) مثنوی معنوی، دفتر سوم، بيت 1000-/ 1001.