اخلاق خوبان، ص: 261
اگر اين است فضل اهل هنر |
خُنُكا آن كسی كه بی هنر است |
|
حال چند حكايتی، از فروتنی و انكسار و افتادگی اهل دل بشنويد:
راستی كه چگونه درس گرفتند، و رشد كردند.
و چگونه با رشد خود، انسانيت، ملت و جامعه و آبروها را حفظ كردند.
حادثه ای به وسيله استعمار انگليس در عراق اتفاق افتاد. كه به دنبال آن جان بزرگان شيعه تهديد می شد، و چاره ای جز اين نبود كه به ايران مهاجرت كنند. از اين رو، شهر قم را مقصد قرار داده و عزيمت نمودند. و در قم نيز مرجع وقت حضرت آية اللَّه العظمی شيخ عبدالكريم حايری ايشان را به گرامی استقبال نمود، و در منزل خود، با همه هويت و شان و جايگاهی كه داشت همچون خادمی مشتاق، پروانه وار، به گِرد ايشان بود، و خدمت و پذيرايی می كرد.
چون ازحرف «باء» درس آموخته بود كه حال كه دانش و دانايی و مقام و مرجعيت و اقبال عموم به من افزوده شده است پس بايد كوچك باشم و كوچكی كنم. و بدانم كه اين مقام و موقعيت و صندلی از آنِ من نيست. بلكه مالك آن خداوند است كه به عنوان ابزار در دست من قرار داده است تا برای بندگان او كاری كنم.
در همان ايام يكی از تاجران قم، روزی به محضر آية اللَّه العظمی حايری می رسد، و می گويد: قدری سهم امام دار.
اين خود يك ادب است كه انسان يك سال بر سفره خدا باشد، و آنچه می خواهد خرج و هزينه كند، و در پايان سال نيز آنچه زياد بوده است محاسبه كرده، و اندكی از آن به عنوان حق دين خدا و نبوت و ولايت پرداخت كند.
و تاجر قمی كه خود را مقلد مرحوم آية اللَّه حايری می دانست، از ايشان اجازه می خواهد كه سهم را نه به ايشان بلكه به مرحوم آية اللَّه اصفهانی كه يكی از مراجع مهاجر نجف بود، تقديم كند.