اخلاق خوبان، ص: 90
تو هرگز رسيدی به فرياد كس |
كه می خواهی امروز فريادرس؟ |
|
كه بر جان ريشت نهد مرهمی |
كه از دردِ دلها نبودت غمی؟ «1» |
|
سلمان از اين دست داستان ها بسيار دارد.
روزی كسی او را صدا كرد، و به او گفت: قيمت ريش تو بيشتر است يا دم سگ؟!
سلمان با دنيايی از آرامش و خشوع فرمود: پاسخ درست را نمی دانم. و نمی توانم.
گفت: اينكه توانستن ندارد، پاسخ من يك كلمه است، سلمان فرمود: ولی اين كلمه بايد راست باشد. و اين جز در قيامت و كنار پل صراط دانسته نمی شود.
پرسيد قيامت؟ پل صراط؟
فرمود: آری، اگر از پل صراط گذشتم ريشِ من بهتر است، وگرنه دم سگ از تمام وجود من بهتر خواهد بود.
و آن مرد شرمنده شد، و به خود آمد، و گفت: مرا ببخشيد.
فرمود: خطايی نكرده ای، شما تنها از من قيمت يك جنس را پرسيديد و من نيز پاسخ گفتم.
افتادگی آموز اگر طالب فيضی |
هرگز نخورد آبی زمينی كه بلند است |
|
______________________________ (1) سعدی.