در هر صورت، تبدیل روابط و اهمیّت مسئله هم در همین رنجش است، در همین کار و فعالیّت و حرکاتش است، البته اگر انسان حرکتش را در این مسیر ادامه دهد، همه رنج هاى ظاهر، شدّت ها، الم ها، دردها و ناراحتى ها یک مرتبه تبدیل به عشق مى شود، چون تجلّیات، تجلّیات نورى به انسان مى شود، کم کم انسان مى تواند عمق نماز را ببیند، عمق عالَم را کشف کند، الهاماتى را حس کند، آهسته آهسته سبک مى شود، به تدریج با اولیاى خدا حال دیگرى پیدا مى کند، از دیدن بدان متنفّر مى شود، ظواهر دنیا عمقش را نشان مى دهند که پوچ و هیچ هستند و «اَنَّمَا الْحَیَوهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَهٌ وَ تَفَاخُرُ بَیْنَکُمْ وَ تَکَاثُرٌ ...»3 مى بیند : « زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّهِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَالاْءَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَاللّه ُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَابِ »4.غرق در عشق به واقعیّات مى شود، عشق هم بر تمام رنج ها و خستگى ها حاکم است، چون آتشى است که مى سوزاند و جلو مى رود. آن جاست که انسان به مقام مع اللهى مى رسد، نفرت ها و محبّت ها و اخلاقیّات سر جاى خودش مى آیند و انسان در مقابل گناه موضع بسیار سختى خواهد گرفت. در مقابل عبادت هم سر از پا نخواهد شناخت.