فارسی
چهارشنبه 23 آبان 1403 - الاربعاء 10 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه


اخلاق خوبان، ص: 285

مرد الهی ببرم. مادربزرگم عصبانی شد و فرياد كرد: دخترم از دست می رود و تو در فكر شام ديگری هستی؟! و من چيزی نگفتم. چند لحظه ای بعد به خود آمد و مقداری غذا در ظرفی ريخت و با بی ميلی به من داد و من برد. ولی آن مرد نپذيرفت و فرمود: اين غذا ناهموار است، چون با عصبانيت و ناراحتی و بی ميلی همراه بوده است.

ما كجاييم و ملامتگر بيكار كجاست؟

مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حايری می گويد: در نجف در مسجدی درس می گفتم، و از همان ابتدا پينه دوزی نيز به درس می آمد، و هرچه می گفتم او سر تكان می داد! تا اينكه چند روزی گذشت و پينه دوز نيامد. و چند روزی بعد دوباره آمد. بعد از درس حال او را پرسيدم. گفت: شيخ! برای تو متاسفم. گفتم:

برای من؟ برای چه؟ گفت: مگر رسول خدا نفرمود: اگر رفيق و يار هم مسجدی تو چند روزی غايب شد و از احوال او بی خبر بودی، از حال او جويا شو، من چند روزی نيامدم، چرا از حال من نپرسيدی؟ اين خلاف اخلاق پيامبر است.

پس كَی می خواهی ادب بشوی؟ گفتم: ببخشيد. گفت: بخششی در كار نيست اگر می خواهی تو را ببخشم بايد يك نهاد بدهی. گفتم: چشم، فردا مهمان ما باش. و فردای همان روز بعد از درس به راه افتاديم و به خانه رفتيم. خانمم كه مرا با مهمان ديد گفت: چرا از پيش مرا خبر نكردی، ما كه جز مقداری ماست و كمی نان خشك چيزی نداريم. گفتم: فراموش كردم، ولی مانعی ندارد مقداری پول به امانت پيش من است، با همان خريد كرده و نهار را فراهم می كنيم. همين كار را هم كردم و با آن پول چند سيخی كباب گرفتم و بر سر سفره آوردم ولی پينه دوز هرگز به آن لب نزد و تنها نان و ماست را می خورد. به او تعارف كردم و گفتم: اين كباب را تنها بخاطر شما خريدم. گفت: كبابی كه با پول مردم خريداری شود ما را خط خطی می كند، و آيينه روح ما را كدر و تار خواهد ساخت.




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^