اخلاق خوبان، ص: 240
می نشيند، و با خود می گويد: دين از صابون سخن نگفته، اما به شستن توصيه نموده است. در حالی كه شستن، حداقلِ نظافت و بهداشت است و دين حداقل را گفته است. و آنگاه بيشتر می انديشد، و در آداب عبادی گشتی زده و تفحصی می كند و می بيند كه دين روزانه بيش از هفده ركعت نماز نخواسته، و يا در طول سال افزون بر سی روز روزه را واجب ننموده، و يا در طی تمام عمر بيش از يكبار حج را طلب نمی كند، حال آنكه روزانه می توان هزاران ركعت نماز گذارئ، و يا تمام طول سال، به استثنای چند روزی، می توان روزه گرفت، و يا هر ساله می توان به حج تشرف يافت، و اينجاست كه اذعان می كند: خواسته دين از انسان حداقلِ ممكن است، يا به ديگر سخن آنچه دين خواسته و يا گفته است، حداقل می باشد. و نه حداكثر. و نتيجه می گيرد كه دين در هر وادی كه وارد می شود، و چيزی خواسته و يا می گويد حداقل می باشد، و دينی كه حداقل را می گويد ناقص است، و آن را بايد تكميل و تتميم ساخت، و آنانكه می توانند مكمل و متمم دين باشند انديشمندان هر زمان خواهند بود، و آنگاه به صراحت ياد می كند كه انديشمندان نوعی ديگر از پيامبرانند، و در حقيقت امتداد پيامبری می باشند!
بنابراين، می بينيد كه هر انديشه ای ارزش بازگويی را ندارد، و نبايد عجولانه آن را بازگفت، همچنانكه ردّ پای تعجيل در همين انديشه پيداست. لذا اگر اين بزرگوار بر همين نمونه ها و مثال هايی كه خود ياد كرده است تامل می نمود دقيقاً نتيجه ای عكس می گرفت، زيرا او با مثال هايی همچون: نماز، روزه، و حج، به اين نتيجه رسيد كه دين حداقل ها را بازگفته است و نه حداكثرها. حال آنكه همين نمونه ها گواهی می دهند كه دين حداكثرها را خواسته و حداكثرها را گفته است. زيرا حداكثرِ نمازِ واجبی كه از انسان خواسته اند هفده ركعت است و نه بيشتر. و اگر كسی بيشتر از آن به قصد وجوب اقامه كند البته بدعت و حرام است. ولی نمازهای مستحب آنچه می خواهد می تواند بخواند. و يا حداكثر