فارسی
پنجشنبه 24 آبان 1403 - الخميس 11 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

اخلاق خوبان، ص: 72

مغرور مشو به خود كه اصل من و تو

گَردی و شَراری و نسيمی و نمی است «1»

انسان هر چه باشد از خاك است. و خاك هر چه باشد پست است.

نشايد بنی آدم خاك زاد

كه در سر كند كبر و تندی و باد «2»

و كسی تكبر نكرد مگر آنكه حقير، زبون و خوار و خفيف شد.

«الا تَرَونَ كيفَ صَغَّرَ اللَّه «ابليس» بِتَكَبُرْ» «3»

آيا نمی بينيد كه خداوند چگونه شيطان را جهت تكبری كه روا داشت تحقير ساخت.

هر كه گردن به دعوی افرازد

خويشتن را به گردن اندازد

سعدی افتاده ايست آزاده

كس نيايد به جنگ افتاده

تعلق

و البته، دور از نظر نداريم كه تكبر ريشه در تعلق و دلبستگی انسان دارد.

انسانی كه به داشته های خود التفات می كند، و می بيند كه آنچه دارد در كف ديگران نيست، آلوده به كبر می شود، و خود را بزرگتر از ديگران می انگارد.

گاه همه آنچه دارد بيش نيست اما در خيال خود، گمان باطل می برد، و بيشتر می انگارد.

اينكه در روايات ما اكيداً تاكيد می شود كه به هيچ چيز دلبسته نباشيم، خود به حقيقت توصيه ای برای نيالودنِ خويش به خصلتِ شوم و ناپسند كبر است.

از اين رو بايد گفت دل ندادن به داشته های خويش، كبر را از ميان می برد.

______________________________
(1) ابو سعيد ابو الخير.

(2) سعدی.

(3) نهج البلاغه، خطبه 2.







گزارش خطا  

^