اخلاق خوبان، ص: 85
مقام، ما را به دوزخ می برد اما خود نمی آيد. ما را می سوزاند اما خود نمی سوزد.
كلمه استان، چشم سلمان را پر نكرد و با شتاب و اشتها و وَلَع نگفت:
می پذيرم. آرزو داريم. بلكه با دنيايی متانت و تامل فرمود: كمی بعد خبر خواهم داد. و به راه افتاد.
تو مرا چون بره ديدی بی شبان |
تو گمان بردی ندارم پاسبان «1» |
|
حارسی دارم كه ملكش می سزد |
داند او بادی كه آن بر من وزد «2» |
|
و خود را با شتاب به بيرون شهر مدينه رسانيد. و ديد كه مولا به كار كشت مشغول است، و زمين خدا را سبز می كند، تا از اين راه دسترنجی بيابد، و امرار معاش كند.
علی عليه السلام مرد حاجت و نياز نبود. و نان از عمل خويش می خورد. و منتِ هيچكس را بر خود نمی خريد.
بار خود بر كس منه بر خويش نه |
سروری را كم طلب درويش به |
|
بنده باش و بر زمين رو چون سمند |
چون جنازه نه كه بر گردن برند |
|
جمله را حمال خود خواهد كفور |
چون سوار مرده آرندش به گور |
|
بر جنازه هر كه را بينی به خواب |
فارسِ منصب شود عالی ركاب |
|
______________________________ (1) مثنوی معنوی، دفتر چهارم، بيت 228.
(2) مثنوی معنوی، دفتر چهارم، بيت 233.