اخلاق خوبان، ص: 257
تعليم قرآن
كسی بر سر ديواری بلند نشسته بود، و از عطش و تشنگی بيتاب و بيتاب تر می شد، بويژه آنكه در پايين پای خود آبی زلال، شفاف و گوارا می ديد كه در جويی روان است، و همين، تاب و توان او را بيشتر می گرفت.
بر لبِ جو بود ديواری بلند |
بر سر ديوار تشنه دردمند |
|
مانعش از آب آن ديوار بود |
از پی آب او چو ماهی زار بود «1» |
|
ولی به تدبير و عقل دريافت كه راهی جز از ميان برداشتن ديوار در پيش ندارد، از اين رو با زحمتی بسيار خشت ها را يكی پس از ديگری جدا ساخته و فرو می افكند. و در حقيقت با برداشتن هر خشتی، گامی به آب نزديكتر می شد.
______________________________ (1) مثنوی معنوی، دفتر دوم، بيت 1117، 1118.