وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِذَا ابْتَدَأَ بِالدُّعَاءِ بَدَأَ بِالتَّحْمِيدِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الثَّنَاءِ عَلَيْهِ ، فَقَالَ
در حمد و ستايش
﴿1﴾
الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ بِلَا أَوَّلٍ كَانَ قَبْلَهُ ، وَ الآْخِرِ بِلَا آخِرٍ يَكُونُ بَعْدَهُ
(1) به درگاه كبريا و عظمت پروردگار سپاس و ستايش مىگذارم كه ذات لايزالش از ليست و ازليت بى ابتدايش لايزال و جاويدان است.
الاول بلا اول كان قبله و الاخر بلا آخر يكون بعده
﴿2﴾
الَّذِي قَصُرَتْ عَنْ رُؤْيَتِهِ أَبْصَارُ النَّاظِرِينَ ، وَ عَجَزَتْ عَنْ نَعْتِهِ أَوْهَامُ الْوَاصِفِينَ .
(2) ديدهى كوتاه بين ما ياراى ديدارش ندارد و فكر كودك و كوچك ما از عهدهى تعريف و توصيفش برنيايد.
﴿3﴾
ابْتَدَعَ بِقُدْرَتِهِ الْخَلْقَ ابْتِدَاعاً ، وَ اخْتَرَعَهُمْ عَلَى مَشِيَّتِهِ اخْتِرَاعاً .
(3) جهان را به قدرت بىمانندش بيافريد و مشيت عظمايش بناى خلقت فروگذاشت. ابتداع كرد. اختراع كرد و در اين ابتداع و اختراع به شركت و مشورت كس نيازمند نبود.
نقش جهان را اين چنين بديع و دلارا بگذاشت و با ارادهى توانايش دستگاه خلقت را به آن سوى كه خويشتن خواست به راه گماشت.
﴿4﴾
ثُمَّ سَلَكَ بِهِمْ طَرِيقَ إِرَادَتِهِ ، وَ بَعَثَهُمْ فِي سَبِيلِ مَحَبَّتِهِ ، لَا يَمْلِكُونَ تَأْخِيراً عَمَّا قَدَّمَهُمْ إِلَيْهِ ، وَ لَا يَسْتَطِيعُونَ تَقَدُّماً إِلَى مَا أَخَّرَهُمْ عَنْهُ .
(4) كائنات را با ارادهى خويشتن به سير و سفر واداشت و هدف خلقت را محبت ذات اقدس خود قرار داد.
در پيشگاه جلالش آنچنان مقهور باشند كه نتوانند از خويشتن ارادهاى ابراز كنند.
فرمان آن است كه او فرموده و تدبير آنست كه او تقدير كرده است.
لا يملكون تاخيرا عما قدمهم الله و لا يستطيعون تقدما الى ما اخرهم عنه.
﴿5﴾
وَ جَعَلَ لِكُلِّ رُوحٍ مِنْهُمْ قُوتاً مَعْلُوماً مَقْسُوماً مِنْ رِزْقِهِ ، لَا يَنْقُصُ مَنْ زَادَهُ نَاقِصٌ ، وَ لَا يَزِيدُ مَنْ نَقَصَ مِنْهُمْ زَائِدٌ .
(5) به فراخور يكايك روزى محتوم مقرر داشته و در عين حال همه را از خوان بىدريغ خويش لقمهاى بهره فرموده است.
از آنچه مقسوم و محتوم است دست كسى يارا ندارد ذرهاى بكاهد و بر آنچه امضاء شده قدرت هيچ كس نتواند دينارى بيفزايد.
(6) بدين ترتيب مبانى اجتماع را استوار فرمود و به جامعهى بشريت در پستى و بلندى و غنا و فقر و سيرى و گرسنگى نظامى متين بخشيد و آنگاه براى هر يك دورهاى برقرار داشت و اجلى محتوم و مسلم با عمرها و ثروتها و قدرتها مقرون ساخت.
آدمىزاده خواه در مكنت و خواه در نكبت به همراه شب و روز به سوى اجل خويش گام بر همى دارد و دم به دم از ابتدا به سمت انتها پيش همى رود چه توانگرانى كه در غنا به سر مىبرند و چه تهىدستانى كه رنج بينوائى و محنت فقر مىكشند بالاخره روزى دنياى خود را بدرود خواهند گفت و به اجل مسلم و محتوم خويش خواهند رسيد.
با جريان زمان آن لحظه فرا خواهد آمد كه بندهاى به سوى خداوندگار خود باز گردد و در پيشگاه الوهيت از آنچه گفته و كرده باز گويد. پيداست كه نيكوكاران به نيكوكارى خويش پاداش خواهند گرفت و مردم ستم باره و گناه كرده به سزاى ستم و گناه خود خواهند رسيد.
ليجزى الذين اسائو بما عملوا و يجزى الذين احسنوا با الحسنى.
(7) روش عدالت اين چنين باشد. او كه با اسماء مقدس و نعماى پياپى خويش بر دستگاه وجود حكومت مىكند در برابر بندگان خود مسئول نيست و اين بندگان او باشند كه مسئول كردار خويشند. از او نپرسند كه چه پاداش دهى و چگونه كيفر فرمائى بلكه ما را در برابر عدالت عظماى وى باز دارند و از گفتهها و كردههاى ما باز پرسند.
﴿8﴾
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَوْ حَبَسَ عَنْ عِبَادِهِ مَعْرِفَةَ حَمْدِهِ عَلَى مَا أَبْلَاهُمْ مِنْ مِنَنِهِ الْمُتَتَابِعَةِ ، وَ أَسْبَغَ عَلَيْهِمْ مِنْ نِعَمِهِ الْمُتَظَاهِرَةِ ، لَتَصَرَّفُوا فِي مِنَنِهِ فَلَمْ يَحْمَدُوهُ ، وَ تَوَسَّعُوا فِي رِزْقِهِ فَلَمْ يَشْكُرُوهُ .
(8) به ذات اعلى و اقدس او ستايش آورم كه اگر به بندگان خويش درس ستايش و سپاس نمىآموخت و در دهان ما شكر «شكر» نمىگذاشت همه يكباره از عطيات و مواهب وى بهره مىبرديم ولى هرگز لب به شكر و ستايش وى نمىگشوديم
(9) و با چنين كفران گراميترين خصلتهاى انسانى را ترك مىگفتيم و تا حضيض بهيميت فرو مىافتاديم و شايد از بهائم نيز در مقامى فروتر مىايستاديم.
كما وصف فى محكم كتابه: ان هم الا كالانعام بل هم اضل سبيلا.
﴿10﴾
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا عَرَّفَنَا مِنْ نَفْسِهِ ، وَ أَلْهَمَنَا مِنْ شُكْرِهِ ، وَ فَتَحَ لَنَا مِنْ أَبْوَابِ الْعِلْمِ بِرُبُوبِيَّتِهِ ، وَ دَلَّنَا عَلَيْهِ مِنَ الْإِخْلَاصِ لَهُ فِي تَوْحِيدِهِ ، وَ جَنَّبَنَا مِنَ الْإِلْحَادِ وَ الشَّكِّ فِي أَمْرِهِ .
(10) بنابراين ربوبيت اقدس او را سپاس و ستايش باد كه به ما درس معرفت و كلمهى شكر آموخت. به روى ما درهاى بينش و دانش بگشاد و ما به سوى معنى توحيد و حقيقت اخلاص هدايت فرمود و نعمت دانش و بينش را از بركت اخلاص و توحيد به ما ارزانى داشت.
او را سپاس و ستايش سزاوار است كه از شقاوت الحاد و ترديد در پناهش ايمن ماندهايم و به دولت يكتاپرستى و حق بينى راه يافتهايم.
﴿11﴾
حَمْداً نُعَمَّرُ بِهِ فِيمَنْ حَمِدَهُ مِنْ خَلْقِهِ ، وَ نَسْبِقُ بِهِ مَنْ سَبَقَ إِلَى رِضَاهُ وَ عَفْوِهِ .
(11) آنچنان سپاس و ستايشش گوئيم كه عمر ما در اداى سپاس و ستايش وى به سر رسد و رضايت و عنايت او هر چه بيشتر و بيشتر بهرهى ما گردد.
(12) آنچنان به حمد و ثنايش همت گماريم كه از فروغ رضاى او ظلمات برزخ به روى ما روشن شود و مشكلات رستاخيز به ما آسان نمايد.
در آن روز كه كس را به كسى پناه و از كسى كمك نماند.
يوم تجزى كل نفس بما كسبت و هم لا يظلمون.
در آن روز كه: لا يغنى مولى عن مولى شيئا و هم لا ينصرون. ما را در بهشت برين با بندگان صالح و صادق خويش همسايه و همخانه كند و درهاى رحمت و مرحمت به روى ما گشايد.
(13) حمد و ثنايش گوئيم و مقام خويش را در سايهى اين حمد و ثنا به عليين اعلى رسانيم. فى كتاب مرقوم. يشهده المقربون.
﴿14﴾
حَمْداً تَقَرُّ بِهِ عُيُونُنَا إِذَا بَرِقَتِ الْأَبْصَارُ ، وَ تَبْيَضُّ بِهِ وُجُوهُنَا إِذَا اسْوَدَّتِ الْأَبْشَارُ .
(14) از نور اين حمد و ثنا ديدگان خويش را روشن و روى خود را سپيد و خاطر خويش را شادمان و سرشار خواهيم و چنان خواهيم در آن روز كه چهرهها سياه و ديدگان نابينا و ضميرها آشفته و پريشان باشند ما را غمى نباشد.
﴿15﴾
حَمْداً نُعْتَقُ بِهِ مِنْ أَلِيمِ نَارِ اللَّهِ إِلَى كَرِيمِ جِوَارِ اللَّهِ .
(15) او را حمد و ثنا خوانيم تا از عذاب اليم او به رحمت عميم او راه يابيم.
﴿16﴾
حَمْداً نُزَاحِمُ بِهِ مَلَائِكَتَهُ الْمُقَرَّبِينَ ، وَ نُضَامُّ بِهِ أَنْبِيَاءَهُ الْمُرْسَلِينَ فِي دَارِ الْمُقَامَةِ الَّتِي لَا تَزُولُ ، وَ مَحَلِّ كَرَامَتِهِ الَّتِي لَا تَحُولُ .
(16) آنچنان در حمد و ثنايش بكوشيم كه فرشتگان ملكوت اعلى از زبان ستايش گو و دل سپاسگذار ما در حيرت فرو افتند و به دل و زبان ما رشك برند.
حمد او گوئيم و ثناى او خوانيم و از او خواهيم تا ما را با پيامبران پارسا و پرهيزكار خويش در جوار خود جاى فرمايد و به نعمت جاويدانمان پاداش دهد.
﴿17﴾
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي اخْتَارَ لَنَا مَحَاسِنَ الْخَلْقِ ، وَ أَجْرَى عَلَيْنَا طَيِّبَاتِ الرِّزْقِ .
(17) الهى حمد و ثناى بى پايان ما سزاوار توست و اين تويى كه حمد و ثناى ازلى و ابدى را سزاوارى. ما را در زيباترين اسلوبها به صورتى زيبا آفريدهاى و نعمت بىدريغ خويش را به ما ارزانى داشتى.
﴿18﴾
وَ جَعَلَ لَنَا الْفَضِيلَةَ بِالْمَلَكَةِ عَلَى جَمِيعِ الْخَلْقِ ، فَكُلُّ خَلِيقَتِهِ مُنْقَادَةٌ لَنَا بِقُدْرَتِهِ ، وَ صَائِرَةٌ إِلَى طَاعَتِنَا بِعِزَّتِهِ .
(18) اين توئى كه به انسان ناچيز قدرت عظمى بخشيدهاى و موجودى ناتوان را بر تواناترين موجودات خويش سيطره و سلطنت دادهاى. هم اكنون ابر و باد و مه و خورشيد و فلك را در اختيار خود مىبينيم و مىدانيم كه تسلط قادر و قاهر تو ما را بر نواميس طبيعت برترى و چيرگى داده است.
﴿19﴾
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَغْلَقَ عَنَّا بَابَ الْحَاجَةِ إِلَّا إِلَيْهِ ، فَكَيْفَ نُطِيقُ حَمْدَهُ أَمْ مَتَى نُؤَدِّي شُكْرَهُ لَا ، مَتَى.
(19) درهاى حاجت را از همه سمت به روى ما فرو بستى و در عوض از خزانهى لايزال خويش درهاى غنا به روى ما گشودى. چگونه سپاس تو توانيم گفت؟ با كدام دست توانا و زبان سخنگو از عهدهى شكر تو توانيم برآمد؟ هرگز، هرگز، دستهاى خسته و زبانهاى درمانده ما حق شكر تو را ادا نخواهد كرد و هرگز آن يارا در نفس و نفس ما نيست كه به ستايش تو برخيزيم و تو را آنچنان كه شايستهاى بستائيم.
﴿20﴾
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي رَكَّبَ فِينَا آلَاتِ الْبَسْطِ ، وَ جَعَلَ لَنَا أَدَوَاتِ الْقَبْضِ ، وَ مَتَّعَنَا بِأَرْوَاحِ الْحَيَاةِ ، وَ أَثْبَتَ فِينَا جَوَارِحَ الْأَعْمَالِ ، وَ غَذَّانَا بِطَيِّبَاتِ الرِّزْقِ ، وَ أَغْنَانَا بِفَضْلِهِ ، وَ أَقْنَانَا بِمَنِّهِ .
(20) در وجود ما ودائعى نهاد كه ضمان زندگانى ما باشند و وجود ما را در عين ضعف و مسكنت تا حدى نيرو بخشيد كه بتوانيم با بيماريها و رنجوريهاى گوناگون جهاد كنيم و از خويشتن حمايت بجاى آوريم. ركب فينا الات البسط و جعل لنا ادوات القبض و متعنا بارواح الحيوه.»
از آسايش زندگى به كام ما لذت و تمتع فرو ريخت و دست و پاى ما را در محيط كار به تلاش واداشت، نيرويمان داد كه بتوانيم با استغنا و استبداد طبيعت بجنگيم و از پاى درش بياوريم.
لقمهى پاك در كف ما نهاد و زلال حيات در حلق ما فشرد. به فضل خويش بى نيازمان ساخت و بر ما منت تفاهم و تقرب نهاد
﴿21﴾
ثُمَّ أَمَرَنَا لِيَخْتَبِرَ طَاعَتَنَا ، وَ نَهَانَا لِيَبْتَلِيَ شُكْرَنَا ، فَخَالَفْنَا عَنْ طَرِيقِ أَمْرِهِ ، وَ رَكِبْنَا مُتُونَ زَجْرِهِ ، فَلَمْ يَبْتَدِرْنَا بِعُقُوبَتِهِ ، وَ لَمْ يُعَاجِلْنَا بِنِقْمَتِهِ ، بَلْ تَأَنَّانَا بِرَحْمَتِهِ تَكَرُّماً ، وَ انْتَظَرَ مُرَاجَعَتَنَا بِرَأْفَتِهِ حِلْماً .
(21) و آن گاه ما را به محيط آزمايش و امتحان كشيد تا چگونه از اين محيط به در آئيم.
فرمان داد كه اطاعت كنيم و نهى فرمود تا از معاصى مناهى خويشتن بداريم و راه خودسرى و خودرائى نپوئيم.
آيا بندهاى باشيم كه شكر خداوند بگذاريم و پاس نعمتها و موهبتهايش بداريم؟
چنين مىنگرم كه از فرمان جهان آرايش سر باز زدهايم و كوركورانه در دنبال شهوت و غضب خويش روى به منهيات نهادهايم، سر عصيان و طغيان برافراشتيم.
مخالفنا عن طريق امره و ركبنامتون زجره.
معهذا از عقوبت ما اغماض فرمود و در انتقام از مشتى تبهكار و بزه پيشه شتاب روا نداشت.
نه تنها بلاى عقاب و انتقام را از جان ما بگردانيد بلكه ديگر باره دست رحمت و مرحمت خويش به سوى ما پيش آورد و نه تنها به جرم معصيتها لقمهى احسان خود را از دهان ما نكشيد، بلكه بر عطايا و مواهب خويش نسبت به گناهكاران بيفزود تا باشد كه هم خويشتن به صلاح و صواب خويش پى بريم و در برابر ملكوت اعلى پيشانى استغفار و انابت بر زمين گذاريم.
﴿22﴾
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي دَلَّنَا عَلَى التَّوْبَةِ الَّتِي لَمْ نُفِدْهَا إِلَّا مِنْ فَضْلِهِ ، فَلَوْ لَمْ نَعْتَدِدْ مِنْ فَضْلِهِ إِلَّا بِهَا لَقَدْ حَسُنَ بَلَاؤُهُ عِنْدَنَا ، وَ جَلَّ إِحْسَانُهُ إِلَيْنَا وَ جَسُمَ فَضْلُهُ عَلَيْنَا
(22) سپاس و ستايش ما بر ذات اقدس او شايسته است كه به زبان ما لغت استغفار آموخت و جان بزهكار ما را به توبت و انابت هدايت فرمود.
هم خود به ما درس استغفار مىدهد و هم خود استغفار ما را مىپذيرد و موهبت مغفرت را به ما ارزانى مىدارد.
آنچنان است كه اگر عطايا و نعماى وى به تنها استغفار ما و مغفرت او انحصار داشت باز هم عطيت و نعمتى بسيار عظيم و گرانمايه بود
﴿23﴾
فَمَا هَكَذَا كَانَتْ سُنَّتُهُ فِي التَّوْبَةِ لِمَنْ كَانَ قَبْلَنَا ، لَقَدْ وَضَعَ عَنَّا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ ، وَ لَمْ يُكَلِّفْنَا إِلَّا وُسْعاً ، وَ لَمْ يُجَشِّمْنَا إِلَّا يُسْراً ، وَ لَمْ يَدَعْ لِأَحَدٍ مِنَّا حُجَّةً وَ لَا عُذْراً .
(23) زيرا امتهاى گذشته بدين آسانى از مغفرت الهى برخوردار نبودند.
فما هكذا كانت سنته فى التوبه لمن كان قبلنا.
امتهاى گذشته تا دامان به گناه مىآلودند بىدرنگ كيفر مىديدند، اين ما هستيم كه در پناه رحمت و مرحمت وى همواره درهاى غفران را به روى خويش گشاده مىبينيم و توبه صد بار شكسته بار ديگر تجديد مىكنيم و بار ديگر به تشريف آمرزش افتخار مىيابيم.
بر ضعف و مسكنت ما ترحم فرمود و بار سنگين وظايف را بر گردن ما سبكتر گذاشت و ما را از تحمل آنچه درخور طاقت ما نبود معاف فرمود.
امضاء فرمود كه بيش از وسع خويش به اداى تكليف نپردازيم و به رنج و مشقت فرو نيفتيم.
ولى در برابر اين تخفيف دهان ما را از بهانهگوئى و عذرخواهى فرو بست.
از فروغ خورشيد عقل و عرفان راه را از چاه بر چشم ما آشكار كرد تا آن كس كه با سر به چاه فرو مىافتد بيهوده لب به بهانه و معذرت نگشايد.
﴿24﴾
فَالْهَالِكُ مِنَّا مَنْ هَلَكَ عَلَيْهِ ، وَ السَّعِيدُ مِنَّا مَنْ رَغِبَ إِلَيْهِ
(24) با اين همه هدايت و ارشاد اگر نفسى به هلاكت درمىافتد جز لجاج و عناد خويش مسئول ديگرى ندارد و جانى كه در شاهراه علم و استقامت به سوى سعادت عليا مىگرايد به پاداش كردار نيك خود مىرسد.
فا الهالك منا من هلك عليه و السعيد منا من رغب اليه.
از او روى برتافتن با دست خود در هلاك خويش كوشيدن است. و به سوى او شتافتن سعادت ابدى يافتن.
﴿25﴾
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بِكُلِّ مَا حَمِدَهُ بِهِ أَدْنَى مَلَائِكَتِهِ إِلَيْهِ وَ أَكْرَمُ خَلِيقَتِهِ عَلَيْهِ وَ أَرْضَى حَامِدِيهِ لَدَيْهِ
(25) تو را سپاس و ستايش مىآورم با آن لغت كه فرشتگان مقرب و معصوم به درگاه تو سپاس و ستايش مىآورند.
تو را تمجيد و تقديس مىكنم با آن دل و زبان كه بندگان پارسا و آفريدگان منزه و مقدس تو در پيشگاه تو تقديس و تمجيدت كنند.
﴿26﴾
حَمْداً يَفْضُلُ سَائِرَ الْحَمْدِ كَفَضْلِ رَبِّنَا عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ .
(26) همى خواهم كه حمد و ثناى من ديگران افزايش يابد و از ديگران مقبولتر و محمودتر افتد.
﴿27﴾
ثُمَّ لَهُ الْحَمْدُ مَكَانَ كُلِّ نِعْمَةٍ لَهُ عَلَيْنَا وَ عَلَى جَمِيعِ عِبَادِهِ الْمَاضِينَ وَ الْبَاقِينَ عَدَدَ مَا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ مِنْ جَمِيعِ الْأَشْيَاءِ ، وَ مَكَانَ كُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهَا عَدَدُهَا أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً أَبَداً سَرْمَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.
(27) تو را بدانسان كه تو باشى و بدانسان كه سزاوار تو باشد ستايش باد و به نعمتهاى بى پايان تو كه قطرههاى باران و ريگهاى بيابان شمارهاش نكنند سپاس بى پايان گويم و آرزو دارم كه از عهدهى شكرت به در آيم و در صف بندگان شكرگذار تو قرار گيرم.
همچنان تو را حمد و ثنا گويم به شمارى كه بندگان تو از گذشتگان و آيندگان در مقام عبوديت خويش حمد و ثناى تو گويند.
همچنان تو را شكر و سپاس گذارم به شمار نعمتهائى كه بر آفريدگان خويش از گذشتهها و آيندهها ارزانى داشتهاى و ارزانى خواهى داشت.
بر هر نعمت از نعماى تو نسبت بهر بنده از بندگان تو به ميزان آن وسعت و عظمت كه ذات اقدس و علم و اعلاى تو را سزاست به درگاه تو شكر و سپاس آورم.
﴿28﴾
حَمْداً لَا مُنْتَهَى لِحَدِّهِ ، وَ لَا حِسَابَ لِعَدَدِهِ ، وَ لَا مَبْلَغَ لِغَايَتِهِ ، وَ لَا انْقِطَاعَ لِأَمَدِهِ
(28) حمدى كه حد محدود و حساب معدود و ميزان معين و زمان انتهاپذير ندارد.
﴿29﴾
حَمْداً يَكُونُ وُصْلَةً إِلَى طَاعَتِهِ وَ عَفْوِهِ ، وَ سَبَباً إِلَى رِضْوَانِهِ ، وَ ذَرِيعَةً إِلَى مَغْفِرَتِهِ ، وَ طَرِيقاً إِلَى جَنَّتِهِ ، وَ خَفِيراً مِنْ نَقِمَتِهِ ، وَ أَمْناً مِنْ غَضَبِهِ ، وَ ظَهِيراً عَلَى طَاعَتِهِ ، وَ حَاجِزاً عَنْ مَعْصِيَتِهِ ، وَ عَوْناً عَلَى تَأْدِيَةِ حَقِّهِ وَ وَظَائِفِهِ .
(29) آن ستايش كه ما را به طاعت تو هدايت فرمايد و بر طومار جرائم ما قلم بخشش و بخشايش فرا كشد.
آن ستايش كه رضاى تو را تامين كند و دريچهى مغفرت و رحمت به روى ما بگشايد.
ستايشى كه سرنوشت ما را به سوى بهشت بكشاند و جان سر گشتهى ما را به جوار رحمت تو راه بنمايد.
ستايشى كه ما را از غضب و انتقام تو به پناه گيرد و در وحشتكدهها مايهى امان و ايمنى ما باشد.
ستايشى كه در اداى تكاليف بندگى كمك و پشتيبان ما گردد و از معاصى و مناهى به دورمان دارد.
تو را آن چنان حمد و ثنا گويم كه حق حمد و ثناى تو ادا شود و وظيفهى حمدگوئى و ثناخوانى من انجام پذيرد.
﴿30﴾
حَمْداً نَسْعَدُ بِهِ فِي السُّعَدَاءِ مِنْ أَوْلِيَائِهِ ، وَ نَصِيرُ بِهِ فِي نَظْمِ الشُّهَدَاءِ بِسُيُوفِ أَعْدَائِهِ ، إِنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيدٌ
(30) تو را حمد و ثناى گويم تا به همراه نيك بختان روى نيك بختى بينم و در شمار دوستان تو درآيم و با شهدائى كه در راه رضاى تو به خاك و خون غلطيدهاند همسايه و همخانه باشم.
حمد و ثناى بىپايان و شكر و سپاس بىدريغ سزاوار ذات بىهمتاى اوست.
انه ولى حميد.