فارسی
پنجشنبه 01 آذر 1403 - الخميس 18 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

دعای 1 ( دعا در توحید و ستایش خداوند ) ترجمه علی نقی فيض الاسلام اصفهانی


دعای 2 مطلب بعدی


نحوه نمایش

دانلود
وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِذَا ابْتَدَأَ بِالدُّعَاءِ بَدَأَ بِالتَّحْمِيدِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الثَّنَاءِ عَلَيْهِ ، فَقَالَ
از دعاهاى امام عليه‌السلام است (در حمد و سپاس خداى تعالى، و همواره روش آن حضرت چنين بوده) هنگامى كه دعاء مى‌كرد در آغاز آن ستايش خداى عزوجل مى‌نمود (به اقتداء و پيروى از قرآن كريم و عمل به فرمايش مشهور حضرت رسول- صلى الله عليه و آله- كه فرمود: كل امر ذى بال لم يبدء فيه بحمد الله فهو ابتر يعنى هر كار اهميت دارى كه در شروع به آن از خدا سپاسگزارى نشود بى‌بركت و بى‌نتيجه است) پس (درباره سپاسگزارى چنين) فرمود:
﴿1 الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ بِلَا أَوَّلٍ كَانَ قَبْلَهُ ، وَ الآْخِرِ بِلَا آخِرٍ يَكُونُ بَعْدَهُ
(1) سپاس خدائى را كه اول است و پيش از او اولى نبوده (مبدء هر موجودى است) و آخر است و پس از او آخرى نباشد (مرجع همه‌ى اشياء است)
﴿2 الَّذِي قَصُرَتْ عَنْ رُؤْيَتِهِ أَبْصَارُ النَّاظِرِينَ ، وَ عَجَزَتْ عَنْ نَعْتِهِ أَوْهَامُ الْوَاصِفِينَ .
(2) خدائى كه ديده‌هاى بينندگان از ديدنش (در دنيا و آخرت) ناتوانند (محال است او را ببينند، چون آنچه به چشم سر ديده مى‌شود بايستى در مكان و جائى باشد، و محتاج به مكان جسم است و خداى تعالى جسم نيست) و انديشه‌هاى وصف‌كنندگان از عهده‌ى وصفش برنيايند (هر چه كوشند نمى‌توانند به طوريكه شايسته است او را وصف نمايند، چنانكه حضرت سيد المرسلين «صلى الله عليه و آله» فرمود: لا احصى ثناء عليك، انت كما اثنيت على نفسك يعنى مرا توانائى مدح و ثناى تو نيست، تو خود بايد ثناگوى ذات اقدس خويش باشى، و حضرت سيد الوصيين اميرالمومنين «عليه‌السلام» فرمود: هو فوق ما يصفه الواصفون يعنى او برتر و بالاتر است از آنچه وصف‌كنندگان او را بستايند)
﴿3 ابْتَدَعَ بِقُدْرَتِهِ الْخَلْقَ ابْتِدَاعاً ، وَ اخْتَرَعَهُمْ عَلَى مَشِيَّتِهِ اخْتِرَاعاً .
(3) به قدرت و توانائى خود آفريدگان را آفريد، و آنان را به اراده و خواست خويش به وجود آورد بى‌اينكه از روى مثال و نمونه‌اى باشد (چون هميشه خداوند بوده و ديگرى جز او نبوده كه نمونه به دست داده باشد)
﴿4 ثُمَّ سَلَكَ بِهِمْ طَرِيقَ إِرَادَتِهِ ، وَ بَعَثَهُمْ فِي سَبِيلِ مَحَبَّتِهِ ، لَا يَمْلِكُونَ تَأْخِيراً عَمَّا قَدَّمَهُمْ إِلَيْهِ ، وَ لَا يَسْتَطِيعُونَ تَقَدُّماً إِلَى مَا أَخَّرَهُمْ عَنْهُ .
(4) سپس آنان را در راه اراده و خواست خويشتن روان گردانيد، و در راه محبت و دوستى به خود (كه غريزه‌ى هر موجودى است، چنانكه در قرآن كريم س 17 ى 44 فرموده: و ان من شى‌ء الا يسبح بحمده ولكن لاتفقهون تسبيحهم يعنى موجودى نيست جز آنكه ذكرش تسبيح و ستايش خدا است، ولى شما تسبيح ايشان را در نمى‌يابيد) برانگيخت، در حالى كه توانائى ندارند تاخير نمايند آنچه را كه ايشان را به آن جلو انداخته، و نمى‌توانند پيش اندازند آنچه را كه ايشان را از آن عقب خواسته (از آنچه براى آنان تعيين نموده تجاوز نمى‌توانند كرد، و اين با استطاعت و توانا بودن در انجام عمل نيك و بد منافات ندارد، زيرا معنى فرمايش امام «عليه‌السلام» در ظاهر آنست كه خداى تعالى هرگاه چيزى اراده نمود غير آن واقع نمى‌شود)
﴿5 وَ جَعَلَ لِكُلِّ رُوحٍ مِنْهُمْ قُوتاً مَعْلُوماً مَقْسُوماً مِنْ رِزْقِهِ ، لَا يَنْقُصُ مَنْ زَادَهُ نَاقِصٌ ، وَ لَا يَزِيدُ مَنْ نَقَصَ مِنْهُمْ زَائِدٌ .
(5) و از رزقى كه عطا فرموده هر جاندارى را روزى معلومى قرار داده است (چنانكه در قرآن كريم س 43 ى 32 فرموده: نحن قسمنا بينهم معيشتهم فى الحيوه الدنيا «ما روزى ايشان را در زندگانى دنيا بينشان تقسيم و پخش نموده‌ايم» به طورى كه) به هر كس از آنان فراخى و فراوانى داده كاهنده‌اى نمى‌كاهد، و هر كه را كاسته افزاينده‌اى نمى‌افزايد (جز خداوند سبحان توانا نيست كه آن را زياد و كم گرداند، بنابراين نبايد براى به دست آوردن روزى از جاده‌ى درستى و پرهيزكارى بيرون رفت و گرد حرام گشت كه آنچه قسمت و بهره است از راه حلال خواهد رسيد، و بايد دانست كه حرام روزى‌اى كه خداى تعالى قرار داده نيست، پس آنكه هميشه حرام مى‌خورد از روزى مقسوم خود چشم پوشيده و خداوند آن را حبس نموده كه اگر شكيبائى نموده گرد حرام نمى‌گشت حتما آنچه درخور حال او است به وى مى‌رسيد)
﴿6 ثُمَّ ضَرَبَ لَهُ فِي الْحَيَاةِ أَجَلًا مَوْقُوتاً ، وَ نَصَبَ لَهُ أَمَداً مَحْدُوداً ، يَتَخَطَّأُ إِلَيْهِ بِأَيَّامِ عُمُرِهِ ، وَ يَرْهَقُهُ بِأَعْوَامِ دَهْرِهِ ، حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَقْصَى أَثَرِهِ ، وَ اسْتَوْعَبَ حِسَابَ عُمُرِهِ ، قَبَضَهُ إِلَى مَا نَدَبَهُ إِلَيْهِ مِنْ مَوْفُورِ ثَوَابِهِ ، أَوْ مَحْذُورِ عِقَابِهِ ، ﴿لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَسَاوا بِمَا عَمِلوا وَ يَجْزِيَ الَّذِين أَحسَنُوا بِالْحُسْنَي.
(6) پس از آن براى او (هر يك از ايشان) در زندگى مدتى معلوم تعيين و پايانى معين قرار داده (معلوم نموده هر يك از ايشان تا چه مدتى خواهد زيست) كه با روزهاى زندگيش به سوى آن پايان گام برمى‌دارد، و با سالهاى روزگارش به آن نزديك مى‌شود تا چون به پايانش نزديك شود، و حساب عمر و زندگيش را تمام بستاند، او را به آنچه خوانده از پاداش سرشار (بهشت) يا كيفر ترسناك خود (دوزخ) فراگيرد (در اينجا از قرآن كريم س 53 ى 31 اقتباس و استفاده نموده فرمود: ليجزى الذين اساوا بما عملوا و يجزى الذين احسنوا بالحسنى يعنى) تا كسانى را كه با كردارشان بد كرده و آنان را كه با رفتار شايسته نيكوئى نموده‌اند جزا دهد
﴿7 عَدْلًا مِنْهُ ، تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ ، وَ تَظاَهَرَتْ آلَاؤُهُ، ﴿لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْأَلُونَ.
(7) و اين جزا (كيفر و پاداش) با عدالت و درستى از او است (از هر عيب و نقصى) منزه و پاك است نامهاى او، و نعمتها و بخششهايش (براى همه) پى در پى است (به كسى ظلم و ستم روا ندارد، بلكه هر چه كند طبق حكمت و مصلحت است، از اينرو چنانكه در قرآن كريم س 21 ى 23 است: لايسئل عما يفعل و هم يسئلون يعنى) از او نپرسند آنچه را كه بجا مى‌آورد و از (گفتار و كردار) ديگران بازپرسند
﴿8 وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَوْ حَبَسَ عَنْ عِبَادِهِ مَعْرِفَةَ حَمْدِهِ عَلَى مَا أَبْلَاهُمْ مِنْ مِنَنِهِ الْمُتَتَابِعَةِ ، وَ أَسْبَغَ عَلَيْهِمْ مِنْ نِعَمِهِ الْمُتَظَاهِرَةِ ، لَتَصَرَّفُوا فِي مِنَنِهِ فَلَمْ يَحْمَدُوهُ ، وَ تَوَسَّعُوا فِي رِزْقِهِ فَلَمْ يَشْكُرُوهُ .
(8) و سپاس خداى را كه اگر بندگانش را از شناختن سپاسگزارى خود بر نعمتهاى پى در پى كه به ايشان داده و بخششهاى پيوسته كه براى آنها تمام گردانيده بازمى‌داشت (امر نفرموده بود كه شكر نعمتهايش بجا آورند) هر آينه نعمتهايش را صرف نموده او را سپاس نمى‌گزاردند، و در روزى كه عطا فرموده فراخى مى‌يافتند و شكرش بجا نمى‌آوردند
﴿9 وَ لَوْ كَانُوا كَذَلِكَ لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِيَّةِ إِلَى حَدِّ الْبَهِيمِيَّةِ فَكَانُوا كَمَا وَصَفَ فِي مُحْكَمِ كِتَابِهِ ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبيلاً.
(9) و اگر چنين مى‌بودند (شكر نمى‌كردند) از حدود انسانيت به مرز بهيميت (چارپايان، كه مرتبه‌ى بى‌خردى است) روى مى‌آوردند و چنان بودند كه در كتاب محكم و استوار خود (قرآن مجيد س 25 ى 44) وصف فرموده: (ان هم الا كالانعام بل هم اضل سبيلا، يعنى) ايشان (ناسپاسان) جز مانند چارپايان نيستند بلكه گمراهتراند (زيرا چارپايان هيچ يك از قواى طبيعى را تعطيل و بيكار ننموده بلكه هر يك را براى آنچه آفريده شده به كار مى‌اندازند، پس اگر گمراه باشند در طلب كمال كوتاهى ننموده‌اند به خلاف انسان كه اگر قوه‌ى عقليه را كه به معرفت حق راهنما است و امتياز او از چارپايان به همين قوه است تعطيل نموده از كار بيندازد از چارپايان گمراهتر و سزاوار كيفر است)
﴿10 وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا عَرَّفَنَا مِنْ نَفْسِهِ ، وَ أَلْهَمَنَا مِنْ شُكْرِهِ ، وَ فَتَحَ لَنَا مِنْ أَبْوَابِ الْعِلْمِ بِرُبُوبِيَّتِهِ ، وَ دَلَّنَا عَلَيْهِ مِنَ الْإِخْلَاصِ لَهُ فِي تَوْحِيدِهِ ، وَ جَنَّبَنَا مِنَ الْإِلْحَادِ وَ الشَّكِّ فِي أَمْرِهِ .
(10) و سپاس خداى را كه (با آفرينش آسمانها و زمين و آنچه در آنها است و فرستادن كتابها و پيغمبران و نصب ائمه‌ى معصومين- عليهم‌السلام-) خويشتن را (وجود، علم، قدرت و حكمتش را) به ما شناساند و شكر و سپاس (از نعمتهاى) خود را به ما الهام نمود (گفته‌اند: الهام چيزى است كه در قلب افاضه مى‌شود، و فرق بين الهام و وحى آن است كه الهام بى‌واسطه‌ى ملك است و وحى به واسطه‌ى او است، و وحى از خواص رسالت است و الهام از خواص ولايت، و وحى مشروط به رساندن است و الهام مشروط نيست، و در لغت الهام و وحى هر دو به معنى تلقين و فهماندن است، مرحوم سيد عليخان در شرح بر صحيفه مى‌فرمايد: روايت شده چون خداوند سبحان در آدم- عليه‌السلام- روح دميد هنگامى كه راست شد و نشست عطسه كرد، به او الهام شد گفت: الحمد لله رب العالمين «سپاس خداى را كه پروردگار جهانيان است» خداوند فرمود: يرحمك الله يا آدم «اى آدم خدا تو را بيامرزد» پس نخستين حمد و سپاس او از بشر به طور الهام واقع شده است) و درهاى علم به ربوبيت و پروردگاريش را بر ما گشود (ائمه‌ى معصومين- عليهم‌السلام- را راهنمايان ما گردانيد تا به وسيله‌ى آنان به شهر علم رسيده خدا را بشناسيم، رسول اكرم- صلى الله عليه و آله- فرمود: انا مدينه العلم و على بابها يعنى منم شهر علم و على باب آن) و بر اخلاص (بى رياء و خودنمائى) در توحيد و يگانگيش راهنمائيمان فرمود، و از عدول و كجروى و شك و دودلى در امر خود (معرفت ذات و صفات يا دين و احكامش) دورمان ساخت‌
﴿11 حَمْداً نُعَمَّرُ بِهِ فِيمَنْ حَمِدَهُ مِنْ خَلْقِهِ ، وَ نَسْبِقُ بِهِ مَنْ سَبَقَ إِلَى رِضَاهُ وَ عَفْوِهِ .
(11) چنان سپاسى كه با آن زندگى كنيم بين كسانى از خلقش كه او را سپاسگزارند، و با آن پيش افتيم بر هر كه به رضا و خوشنودى (پاداش) او و عفو و گذشتش پيش‌ افتاده (مراد از سبقت در اينجا بر مانند آن خودمان است، نه بر انبياء و اوصياء ايشان- عليهم‌السلام- زيرا بر آنان نمى‌توان سبقت گرفت)
﴿12 حَمْداً يُضِي‌ءُ لَنَا بِهِ ظُلُمَاتِ الْبَرْزَخِ ، وَ يُسَهِّلُ عَلَيْنَا بِهِ سَبِيلَ الْمَبْعَثِ ، وَ يُشَرِّفُ بِهِ مَنَازِلَنَا عِنْدَ مَوَاقِفِ الْأَشْهَادِ ، ﴿يَوْمَ تُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَ هُمْ لَا يُظْلَمُونَ، ﴿يَوْمَ لَا يُغْنِي مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئاً وَ لَا هُمْ يُنْصَرُونَ.
(12) سپاسى كه تاريكيهاى برزخ (قبر) را بر ما روشن سازد (مراد از تاريكيها شدت و سختى آن است، يا آنكه به اعتبار تاريكى قبر و تاريكى ترس و تاريكى عمل تعبير به تاريكيها فرموده است، و مراد از حمد و سپاسى كه تاريكيهاى برزخ را روشن مى‌گرداند تجسم اعمال و اعتقادات بعد از مرگ است، و در قرآن و اخبار بسيار هست كه اعمال صالحه و اعتقادات صحيحه به صور نورانيه درآيند و دارنده‌ى آن از نور آنها بهره‌مند گردد، چنانكه خداى تعالى «س 57 ى 12» فرموده: يوم ترى المومنين و المومنات يسعى نورهم بين ايديهم و بايمانهم يعنى يادآور روزى را كه مردان و زنان باايمان نورشان پيش رو و سمت راست آنها بشتابد، و اعمال سيئه و اعتقادات باطله بصور تاريك درآيند كه به جا آورنده‌ى آن در تاريكيهاى آنها سرگردان است، چنانكه خداى تعالى «س 57 ى 13» فرموده: يوم يقول المنافقون و المنافقات للذين امنوا انظرونا نقتبس من نوركم قيل ارجعوا وراءكم فالتمسوا نورا يعنى ياد كن روزى را كه مردان و زنان اهل نفاق و دوروئى به اهل ايمان گويند مشتابيد تا از نور شما روشنائى گيريم، به ايشان گويند واپس بگرديد «به دنيا بازگرديد» و نور طلبيد) و راه رستخيز را (راهى كه همه‌ى مردم را پس از زنده گردانيدن براى رسيدگى به حساب از آن راه به محشر مى‌فرستند) براى ما آسان نمايد، و منازل و جاهاى ما را در جايگاه گواهان (فرشتگان و پيغمبران و ائمه‌ى اطهار- عليهم‌السلام- كه روز قيامت بر مردم گواهى مى‌دهند) آبرومند گرداند، روزى كه (در قرآن كريم «س 45 ى 22» است: و لتجزى كل نفس بما كسبت و هم لايظلمون يعنى) هر كسى به سزاى آنچه كرده مى‌رسد و به ايشان ستم نمى‌شود (اينكه امام- عليه‌السلام- در اينجا بجاى و لتجزى كه در قرآن كريم است فرمود: تجزى براى آنستكه گفته‌اند: اقتباس از قرآن در حقيقت قرآن نيست بلكه كلامى است شبيه و مانند آن پس اندك تغيير در آن زيان‌آور نمى‌باشد. و در قرآن مجيد «س 44 ى 41» است: يوم لايغنى مولى عن مولى شيئا و لا هم ينصرون يعنى) روزى كه دوستى از دوستى چيزى (عذاب و كيفرى) را دفع نكند و ايشان كمك نمى‌شوند (توانائى ندارند كه يكديگر را كمك نمايند)
﴿13 حَمْداً يَرْتَفِعُ مِنَّا إِلَى أَعْلَى عِلِّيِّينَ فِي ﴿كِتَابٍ مَرْقُومٍ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ.
(13) سپاسى كه از ما با على عليين (جاهاى بلند بهشت يا ديوان خير يعنى كتابى كه اعمال فرشتگان و صلحاء و نيكوكاران در آن نوشته مى‌شود) بالا رود، در نامه نوشته شده‌اى كه مقربين آن را مشاهده نموده نگهدارى مى‌نمايند (يا روز قيامت به آنچه در آن است گواهى مى‌دهند)
﴿14 حَمْداً تَقَرُّ بِهِ عُيُونُنَا إِذَا بَرِقَتِ الْأَبْصَارُ ، وَ تَبْيَضُّ بِهِ وُجُوهُنَا إِذَا اسْوَدَّتِ الْأَبْشَارُ .
(14) سپاسى كه چشمهاى ما به آن روشن گردد آن هنگام كه ديده‌ها (ى مردم) خيره و دوخته شود (به طورى كه از سختى عذاب بر هم نتوانند زد) و چهره‌هاى ما به آن سفيد گردد آن هنگام كه روها (يا پوست اندام) سياه شود (اين جمله اشاره است به فرمايش خداى تعالى «س 3 ى 106» يوم تبيض وجوه و تسود وجوه يعنى روزى كه چهره‌ها«ى مومنين» سفيد و روها«ى كافرين و منافقين» سياه گردد، و سفيد و سياه بودن روها در آن روز «چنانكه سيد نعمت‌الله جزائرى عليه الرحمه در شرح صحيفه‌ى خود مسمى به نورالانوار فرموده:» يا آنست كه حقيقتا روها سفيد و سياه مى‌شود و يا آنكه سفيد و سياهى آنها كنايه از نيكى و زشتى كردار است)
﴿15 حَمْداً نُعْتَقُ بِهِ مِنْ أَلِيمِ نَارِ اللَّهِ إِلَى كَرِيمِ جِوَارِ اللَّهِ .
(15) سپاسى كه به آن از آتش دردناك خدا رسته به جوار رحمتش رهسپار شويم (و اينكه آتش را به خدا نسبت داده و فرموده: من اليم نار الله چنانكه در قرآن كريم «س 104 ى 6» است: نار الله الموقده «آتش برافروخته شده‌ى خدا» براى شدت و سختى آن است كه كسى نتواند آن را خاموش كرده يا از آن رهائى يابد)
﴿16 حَمْداً نُزَاحِمُ بِهِ مَلَائِكَتَهُ الْمُقَرَّبِينَ ، وَ نُضَامُّ بِهِ أَنْبِيَاءَهُ الْمُرْسَلِينَ فِي دَارِ الْمُقَامَةِ الَّتِي لَا تَزُولُ ، وَ مَحَلِّ كَرَامَتِهِ الَّتِي لَا تَحُولُ .
(16) سپاسى كه به آن شانه به شانه‌ى مقربين از فرشتگان رفته جا را بر آنها تنگ سازيم، و به آن، در سراى جاودانى و جايگاه پربركت هميشگى (بهشت) با پيغمبران فرستاده‌اش گردآئيم (و اينكه انبياء را به مرسلين وصف فرموده براى آن است كه هر نبى و پيغمبرى رسول نيست، و اينكه بسيارى از مفسرين گفته‌اند: رسول كسى است داراى كتاب باشد و نبى كتاب ندارد و از جانب خدا خبر مى‌دهد، در اين گفتار بحث و گفتگو است چون حضرت لوط، اسمعيل، ايوب، يونس و هرون «عليهم‌السلام و چنانكه در قرآن كريم به آن اشاره شده» از جمله‌ى مرسلين هستند و بالاستقلال داراى كتاب نبوده‌اند، و گفته شده: رسول كسى است كه به شريعت جديده و دين تازه مبعوث شده باشد و مردم را به آن دعوت نمايد و نبى اعم از آنست يعنى هم چنين كسى و هم كسى كه شريعت سابقه و دين پيش از خود را به مردم تبليغ نمايد مانند انبياء بنى‌اسرائيل كه بين موسى و عيسى «عليهماالسلام» بودند، و بر اين سخن دلالت دارد فرمايش پيغمبر اكرم به ابى‌ذر «رحمه الله در مجلد پنجم بحارالانوار»: انبياء يكصد و بيست و چهار هزار و رسول از ايشان از مهتر و كهتر سيصد و سيزده تن بودند، و «نيز در مجلد پنجم بحارالانوار» حضرت امام محمد باقر عليه‌السلام به زراره فرمود: نبى كسيست كه در خواب مى‌بيند و صدا مى‌شنود و ملك را به چشم نمى‌بيند، و رسول كسى است كه صدا مى‌شنود و در خواب مى‌بيند و ملك را به چشم مى‌بيند، و اينكه امام عليه‌السلام ملائكه را پيش از انبياء بيان فرموده براى مراعات ترتيب است چون ايشان بين خداى تعالى و پيغمبرانش در تبليغ شريعت واسطه هستند، نه از آن جهت كه آنها برتر از انبياء باشند، زيرا اجماع شيعه‌ى اماميه است كه انبياء و ائمه‌ى معصومين «عليهم‌السلام» افضل از ملائكه مى‌باشند و اجماع ايشان حجت است چون معصوم «عليه‌السلام» داخل در ايشان مى‌باشد)
﴿17 وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي اخْتَارَ لَنَا مَحَاسِنَ الْخَلْقِ ، وَ أَجْرَى عَلَيْنَا طَيِّبَاتِ الرِّزْقِ .
(17) و سپاس خداى را كه نيكوئيهاى آفرينش را براى ما برگزيد (زيرا انسان چون خلاصه و نتيجه‌ى مخلوقات است خداى تعالى او را در نيكوترين صورت آفريده، چنانكه «س 40 ى 64» فرموده: و صوركم فاحسن صوركم يعنى شما را آفريد و صورتهاتان را نيكو گردانيد) و روزيهاى پاكيزه (حلال و روا) را براى ما روان (فراوان) گردانيد
﴿18 وَ جَعَلَ لَنَا الْفَضِيلَةَ بِالْمَلَكَةِ عَلَى جَمِيعِ الْخَلْقِ ، فَكُلُّ خَلِيقَتِهِ مُنْقَادَةٌ لَنَا بِقُدْرَتِهِ ، وَ صَائِرَةٌ إِلَى طَاعَتِنَا بِعِزَّتِهِ .
(18) و با تسلط و توانائى ما را بر همه‌ى آفريدگان برترى داد، و از اين رو به قدرت و توانائى او همه‌ى مخلوقاتش فرمانبر ما بوده و به نيرو و زورش به اطاعت ما درمى‌آيند (چنانكه در قرآن كريم «س 31 ى 20» فرموده: ان الله سخر لكم ما فى السموات و ما فى الارض يعنى البته خداوند آنچه در آسمانها و زمين است رام شما گردانيده)
﴿19 وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَغْلَقَ عَنَّا بَابَ الْحَاجَةِ إِلَّا إِلَيْهِ ، فَكَيْفَ نُطِيقُ حَمْدَهُ أَمْ مَتَى نُؤَدِّي شُكْرَهُ لَا ، مَتَى.
(19) و سپاس خداى را كه در نيازمندى را جز به سوى خود به روى ما بست (چون ما را نيازمند به غير خود نيافريده و اين سخن منافات ندارد با احتياج به يكديگر كه نظام عالم بسته‌ى به آن است براى آنكه حاجت به غير خدا در حقيقت حاجت به او است كه مالك و منعم حقيقى است) پس (با اين همه نيازمنديها) چگونه سپاس او را توانائى داريم؟ يا كى مى‌توانيم حمدش را به جا آوريم؟ نمى‌توانيم، كى توانيم؟ (شايسته است كه خواننده‌ى دعاء بر هر يك از كلمه‌ى لا و متى وقف نموده درنگ نمايد تا دانسته شود كه جمله‌اى حذف شده است)
﴿20 وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي رَكَّبَ فِينَا آلَاتِ الْبَسْطِ ، وَ جَعَلَ لَنَا أَدَوَاتِ الْقَبْضِ ، وَ مَتَّعَنَا بِأَرْوَاحِ الْحَيَاةِ ، وَ أَثْبَتَ فِينَا جَوَارِحَ الْأَعْمَالِ ، وَ غَذَّانَا بِطَيِّبَاتِ الرِّزْقِ ، وَ أَغْنَانَا بِفَضْلِهِ ، وَ أَقْنَانَا بِمَنِّهِ .
(20) و سپاس خداى را كه ابزار بسط و گشاد را در (بدن) ما به هم پيوسته، و افزارهاى قبض و درهم كشيدن را در (كالبد) ما قرار داد (رگ، پى، استخوان، گوشت، پيه، خون و سائر اندام را با كيفيت و حركات مخصوصه در پيكر ما نهاد تا به واسطه‌ى آنها اندامها گشاده و درهم شود، و گفته شده: مراد از بسط و قبض قوه‌ى دافعه و ماسكه است كه در هر عضوى نهاده شده، و گفته‌اند: مراد از آنها شادى و اندوه است) و ما را از روانهاى زندگى بهره‌مند نمود (اين جمله اشاره است به حديث جابر از امام محمد باقر عليه‌السلام كه فرموده: پنج روح براى مقربين «اولياء خدا» است: و روح قدس كه با آن همه چيزها را مى‌دانند، و روح ايمان كه با آن خدا را عبادت و بندگى مى‌نمايند، و روح قوه كه با آن با دشمن جهاد و زد و خورد كرده و معاش و زندگانى را آماده مى‌سازند، و روح شهوه كه با آن از طعام و نكاح لذت و بهره مى‌برند، و روح بدن كه با آن به آهستگى و نرمى راه مى‌روند، و چهار روح براى اصحاب يمين «مومنين» است چون روح قدس در ايشان نيست، و سه روح براى اصحاب شمال «كفار و منافقين» است چون داراى روح ايمان نمى‌باشند، و گفته شده: ارواح در فرمايش امام عليه‌السلام: و متعنا بارواح الحيوه جمع روح به فتح راء است كه به معنى آسايش مى‌باشد يعنى ما را از آسايشهاى زندگى بهره‌مند نمود) و اندام كردارها را در ما استوار گردانيد، و ما را با روزيهاى پاكيزه (انواع غذاهاى حيوانى و نباتى) پرورش داد، و به بخشش خود توانگرمان ساخت، و به نعمت خويش سرمايه‌ى (زندگانى) به ما بخشيد (اين جمله اشاره است به فرمايش خداى تعالى «س 53 ى 48»: و انه هو اغنى و اقنى يعنى و او است آنكه «بندگانش را» بى‌نياز كند و سرمايه بخشد)
﴿21 ثُمَّ أَمَرَنَا لِيَخْتَبِرَ طَاعَتَنَا ، وَ نَهَانَا لِيَبْتَلِيَ شُكْرَنَا ، فَخَالَفْنَا عَنْ طَرِيقِ أَمْرِهِ ، وَ رَكِبْنَا مُتُونَ زَجْرِهِ ، فَلَمْ يَبْتَدِرْنَا بِعُقُوبَتِهِ ، وَ لَمْ يُعَاجِلْنَا بِنِقْمَتِهِ ، بَلْ تَأَنَّانَا بِرَحْمَتِهِ تَكَرُّماً ، وَ انْتَظَرَ مُرَاجَعَتَنَا بِرَأْفَتِهِ حِلْماً .
(21) پس از آن ما را (به رفتار طبق احكام خود) فرمان داده تا طاعت و پيرويمان را بيازمايد (معنى آزمايش خداى تعالى آنست كه با ما رفتار نمايد چون كسى كه مى‌خواهد ديگرى را امتحان كند وگرنه آشكار و نهان بر او يكسان است) و نهى نموده تا شكر و سپاسگزاريمان را آزمايش نمايد (و اينكه شكر فرموده طاعت نفرموده براى آنست كه شكر در اصطلاح به كار بردن هر نعمتى است در آنچه خداى تعالى براى آن قرار داده و با ارتكاب معاصى جور نمى‌آيد، پس نهى براى آزمايش سپاسگزارى است، حضرت صادق عليه‌السلام فرموده: شكر النعمه اجتناب المحارم يعنى شكر نعمت دورى گزيدن از حرامها است) پس از راه فرمانش پا بيرون نهاديم (خلاف امرش رفتار كرديم) و بر پشتهاى (مركبهاى) نهيش سوار شديم (گناهانى كه نهى فرموده بود به جا آورديم، و اينكه فرموده: راه فرمانش و پشتهاى نهيش، يكى را مفرد و ديگرى را جمع براى آنست كه راه امر او راه هدايت و رستگارى يكى است ولى نهى او گمراهى است كه داراى راههاى بسيار مى‌باشد، چنانكه در قرآن كريم «س 6 ى 153» فرموده: و ان هذا صراطى مستقيما فاتبعوه، و لا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله «و محققا اين راه من راست است آن را پيروى كنيد، و از راههاى ديگر نرويد كه شما را از راه حق دور مى‌سازد» و روايت شده: پيغمبر صلى الله عليه و آله خطى كشيده فرمود: اين راه رشد و هدايت است، پس از آن به سمت راست و چپ خطهائى كشيد و فرمود: اين راههائى است كه بر هر يك از آنها شيطانى است كه به آن دعوت مى‌نمايد) پس (با اين رفتارمان) به كيفر ما شتاب نكرد و در انتقام ما تعجيل ننمود بلكه بر اثر رحمتش از روى كرم و بزرگوارى با ما همراهى نمود، و به سبب مهربانيش از روى حلم و بردبارى بازگشت ما را (به راه راست) انتظار كشيد (با ما رفتار نمود مانند رفتار كسى كه ديگرى را چشم به راه است، و گفته‌اند: اطلاق بعضى از صفات مانند رحمت كه به معنى رقت قلب و نرمى دل است و آن مقتضى احسان و نيكى مى‌باشد بر خداى تعالى به اعتبار غايات و مقاصد است يعنى به اعتبار نتيجه‌ى آن است كه همان احسان باشد، نه به اعتبار مبادى و اصول افعال كه همان رقت قلب است، و يكى از محققين رحمه الله فرموده: اطلاق آن بر خداى متعال بر وجه اعلى و اشرف است، زيرا صفات هر موجودى بر حسب وجود او است، پس صفات جسم مانند وجودش جسمانيه و صفات نفس نفسانيه و صفات عقل عقلانيه و صفات خداى تعالى الهيه است، خلاصه عوالم با يكديگر اتفاق داشته برابر هم هستند پس آنچه از صفات كماليه در عالم ادنى يافت شود در عالم اعلى بر وجه ارفع و اشرف است)
﴿22 وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي دَلَّنَا عَلَى التَّوْبَةِ الَّتِي لَمْ نُفِدْهَا إِلَّا مِنْ فَضْلِهِ ، فَلَوْ لَمْ نَعْتَدِدْ مِنْ فَضْلِهِ إِلَّا بِهَا لَقَدْ حَسُنَ بَلَاؤُهُ عِنْدَنَا ، وَ جَلَّ إِحْسَانُهُ إِلَيْنَا وَ جَسُمَ فَضْلُهُ عَلَيْنَا
(22) و سپاس خداى را كه ما را به (حقيقت) توبه و بازگشت (از گناه) راهنمائى نمود، توبه‌اى كه آن را نيافته‌ايم جز به فضل و احسان او، پس اگر از فضل و بخشش او جز همان (نعمت) توبه را به شمار نياوريم نعمت او در حق ما نيكو و احسانش درباره‌ى ما بزرگ و فضلش بر ما عظيم مى‌باشد (توبه گناهان را مى‌برد و زشتيها را مى‌شويد و خدا را خوشنود مى‌گرداند، حضرت اميرالمومنين عليه‌السلام فرموده: لا شفيع انجح من التوبه يعنى هيچ شفيع و خواهشگرى پيروزتر و رهاننده‌تر از توبه و بازگشت نيست، و حضرت باقر عليه‌السلام فرموده: التائب من الذنب كمن لا ذنب له يعنى توبه‌كننده‌ى از گناه مانند كسى است كه گناه ندارد، و حضرت صادق عليه‌السلام فرموده: ان الله تعالى يفرح بتوبه عباده المومنين اذا تابوا كما يفرح احدكم بضالته اذا وجدها يعنى خداى تعالى به توبه‌ى بندگان با ايمانش هرگاه توبه كنند شاد مى‌شود چنانكه يكى از شما گمشده‌ى خود را كه بيابد شاد مى‌شود)
﴿23 فَمَا هَكَذَا كَانَتْ سُنَّتُهُ فِي التَّوْبَةِ لِمَنْ كَانَ قَبْلَنَا ، لَقَدْ وَضَعَ عَنَّا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ ، وَ لَمْ يُكَلِّفْنَا إِلَّا وُسْعاً ، وَ لَمْ يُجَشِّمْنَا إِلَّا يُسْراً ، وَ لَمْ يَدَعْ لِأَحَدٍ مِنَّا حُجَّةً وَ لَا عُذْراً .
(23) و روش او در توبه براى پيشينيان (بنى‌اسرائيل) چنين نبوده (سنت و روش خداى تعالى در توبه براى بنى‌اسرائيل كشتن يكديگر بوده، نه بس پشيمانى، چنانكه در قرآن كريم «س 2 ى 54» فرموده: و اذ قال موسى لقومه يا قوم انكم ظلمتم انفسكم باتخاذكم العجل فتوبوا الى بارئكم فاقتلوا انفسكم ذلكم خير لكم عند بارئكم فتاب عليكم انه هو التواب الرحيم يعنى و ياد كنيد هنگامى را كه موسى به قوم خود «آنانكه گوساله پرستيدند» گفت: اى قوم شما بر اثر گرفتنتان گوساله را «به خدائى» به خود ستم روا داشتيد، اكنون به سوى آفريننده‌ى خويش بازگرديد و خود «يكديگر» را بكشيد كه اين كشتن نزد آفريننده‌ى شما برايتان «از زندگانى در دنيا» بهتر است پس خدا توبه‌ى شما را «پيش از آنكه همگى كشته شويد» پذيرفت، زيرا او بسيار توبه‌پذير و بسيار مهربان است) و آنچه به آن توانائى نداريم از ما برداشته، و به ما جز به آنچه طاقت داريم تكليف نفرموده، و جز كار آسان از ما نخواسته (چنانكه در قرآن كريم «س 22 ى 78» فرموده: و ما جعل عليكم فى الدين من حرج يعنى و خدا بر شما در دين تنگى و رنج قرار نداده است) و براى هيچ يك از ما برهان و بهانه‌اى جا نگذاشته (چنانكه حضرت صادق عليه‌السلام فرموده: هرگاه در همه‌ى چيزها بنگرى كسى را در تنگى و سختى نمى‌يابى، و كسى را نمى‌يابى جز آنكه خدا را بر او حجت و برهانى است، و به كمتر از طاقتشان امر و فرمان داده، و آنچه به مردم امر شده طاقت آن را دارند، و هر چه طاقت و توانائيش را ندارند از آنها برداشته شده ولى نيكى در مردم نيست «تا اين حقائق را بفهمند»
﴿24 فَالْهَالِكُ مِنَّا مَنْ هَلَكَ عَلَيْهِ ، وَ السَّعِيدُ مِنَّا مَنْ رَغِبَ إِلَيْهِ
(24) پس بدبخت (زيانكار و شايسته‌ى عذاب) از ما كسى است كه او را نافرمانى نمايد، و نيكبخت از ما كسى است كه به او روآورد (طبق اوامر و نواهيش رفتار نمايد)
﴿25 وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بِكُلِّ مَا حَمِدَهُ بِهِ أَدْنَى مَلَائِكَتِهِ إِلَيْهِ وَ أَكْرَمُ خَلِيقَتِهِ عَلَيْهِ وَ أَرْضَى حَامِدِيهِ لَدَيْهِ
(25) و سپاس خداى را به هر چه كه او را نزديكترين فرشتگانش و گرامى‌ترين آفريدگانش و پسنديده‌ترين ستايش‌كنندگانش ستوده‌اند (گرچه من نتوانم به آن اندازه و به آن جور سپاسگزار باشم، ولى چنين مى‌گويم تا شايد خداى تعالى به فضل و احسانش مرا در زمره‌ى ايشان داخل نمايد)
﴿26 حَمْداً يَفْضُلُ سَائِرَ الْحَمْدِ كَفَضْلِ رَبِّنَا عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ .
(26) سپاسى كه بر سپاسهاى ديگر برترى داشته باشد مانند برترى پروردگار ما بر همه‌ى آفريدگانش‌
﴿27 ثُمَّ لَهُ الْحَمْدُ مَكَانَ كُلِّ نِعْمَةٍ لَهُ عَلَيْنَا وَ عَلَى جَمِيعِ عِبَادِهِ الْمَاضِينَ وَ الْبَاقِينَ عَدَدَ مَا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ مِنْ جَمِيعِ الْأَشْيَاءِ ، وَ مَكَانَ كُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهَا عَدَدُهَا أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً أَبَداً سَرْمَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.
(27) پس او را است سپاس به جاى هر نعمتى كه بر ما و بر همه‌ى بندگان گذشته و مانده‌اش دارد به شماره‌ى همه‌ى چيزها (از كلى و جزئى) كه علم او به آنها احاطه دارد و همه را فراگرفته، و بجاى هر يك از نعمتها بشماره‌ى چندين برابر هميشه و جاويد تا روز قيامت
﴿28 حَمْداً لَا مُنْتَهَى لِحَدِّهِ ، وَ لَا حِسَابَ لِعَدَدِهِ ، وَ لَا مَبْلَغَ لِغَايَتِهِ ، وَ لَا انْقِطَاعَ لِأَمَدِهِ
(28) سپاسى كه حد آن را انتهاء و عدد آن را شمارش و به پايان آن دسترس و مدت آن بريدنى نيست (سپاس ابدى و هميشگى)
﴿29 حَمْداً يَكُونُ وُصْلَةً إِلَى طَاعَتِهِ وَ عَفْوِهِ ، وَ سَبَباً إِلَى رِضْوَانِهِ ، وَ ذَرِيعَةً إِلَى مَغْفِرَتِهِ ، وَ طَرِيقاً إِلَى جَنَّتِهِ ، وَ خَفِيراً مِنْ نَقِمَتِهِ ، وَ أَمْناً مِنْ غَضَبِهِ ، وَ ظَهِيراً عَلَى طَاعَتِهِ ، وَ حَاجِزاً عَنْ مَعْصِيَتِهِ ، وَ عَوْناً عَلَى تَأْدِيَةِ حَقِّهِ وَ وَظَائِفِهِ .
(29) سپاسى كه موجب رسيدن به فرمانبرى، و گذشت او، و سبب خشنودى، و وسيله‌ى آمرزش، و راه به بهشت، و پناه از عذاب، و آسودگى از خشم، و پشتيبان طاعت، و جلوگير از معصيت، و مدد بر انجام حق (اوامر) او و شرائط آن باشد
﴿30 حَمْداً نَسْعَدُ بِهِ فِي السُّعَدَاءِ مِنْ أَوْلِيَائِهِ ، وَ نَصِيرُ بِهِ فِي نَظْمِ الشُّهَدَاءِ بِسُيُوفِ أَعْدَائِهِ ، إِنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيدٌ
(30) سپاسى كه به وسيله‌ى آن در بين نيكبختان دوستان او كامروا گرديم و به سبب آن در رشته‌ى كشتگان به شمشيرهاى دشمنانش درآئيم، كه خدا يارى دهنده‌ى (مومنين) و (در خوشى و سختى) ستوده شده است (زيرا سختى نيز مانند خوشى نعمتى است كه صبر و شكيبائى بر آن موجب ثواب و پاداش است كه باعث حمد و سپاس مى‌شود).

برچسب:

دعای یک صحیفه سجادیه

-

دعای یکم صحیفه سجادیه

-

دعای اول صحیفه سجادیه

-

دعای 1 صحیفه سجادیه

-

دعای ۱ صحیفه سجادیه

-

اولین دعای صحیفه سجادیه

-

شرح صحیفه سجادیه

-

ترجمه صحیفه سجادیه

-

انتخاب ترجمه:
- استاد حسین انصاریان - سید كاظم ارفع - حسین استاد ولی - سید رضا آل ياسین - محیی الدين مهدی الهی قمشه ای - عبدالمحمد آيتی - صدرالدین بلاغی - تقدسی نيا - حسن ثقفی تهرانی - محمد مهدی جلالی - سید علیرضا جعفری - محمد تقی خلجی - لطیف راشدی - باقر رجبی نژاد - محمد رسولی - محمد مهدی رضايی - محمد حسین سلطانی لرگانی کجوری - داریوش شاهین - ابوالحسن شعرانی - غلامعلی صفايی - محمود صلواتی - عباس عزيزی - حسین عماد زاده اصفهانی - محسن غرویان - عبدالجواد ابراهیمی - جواد فاضل - محمد مهدی فولادوند - علی نقی فيض الاسلام اصفهانی - فیض الاسلام (تصحیح جامعه مدرسین) - جواد قيومی اصفهانی - اسدالله مبشری - محمد علی مجاهدی - محسن محمود زاده - عبدالحسین موحدی
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^