اخلاق خوبان، ص: 111
چو زن راه بازار گيرد بزن |
وگرنه تو در خانه بنشين چو زن |
|
چو در روی بيگانه خنديد زن |
دگر مرد گو لاف مردی مزن «1» |
|
و فرمود: از سگ وفا را بياموزيد، زيرا به گونه ای است كه حتی اگر كسی، روزی، استخوانی ناچيز پيش روی او افكنده باشد، فراموش نمی كند، و هرگز از ياد نمی برد.
آيا آنچه خداوند تا كنون به فرد فردِ ما انسان ها كرامت و موهبت فرموده است، كمتر از استخوانی است؟
پس كمتر از سگ نبايد بود. و وفاداری را از ياد نبايد برد.
بر فلك پرهاست از اشجار وفا |
اصلها ثابت و فرعُه فی السما «2» |
|
آيا آنكه بی وفاست، و از آدميت و انسانيت خويش می گويد لافی گزاف و خلاف، سر نمی دهد؟
چون وفايت نيست باری دم مزن |
كه سخن دعويست اغلب ما و من «3» |
|
شيخ بهايی نقل می كند كه عابدی در كوه لبنان پيوسته به عبادت خداوند گرم و مشغول بود، و حتی دمی از طاعت وی، غفلت نمی ورزيد.
رو نگردانيم از فرمان تو |
كفر باشد غفلت از احسان تو «4» |
|
و خداوند نيز از احوال وی غافل نبود، و به وقت گرسنگی و نياز،
______________________________ (1) سعدی.
(2) مثنوی معنوی، دفتر سومو، بيت 4388.
(3) مثنوی معنوی، دفتر پنجم، بيت 1174.
(4) مثنوی معنوی، دفتر ششم، بيت 3664.