اخلاق خوبان، ص: 120
وقتی كه پيامبر را از مكه بيرون راندند به دهستان قبا رسيد، و از آنجا كه تصميم بر توقف كوتاه و چند روزه ای داشت از مردم خواست قطعه زمينی در اختيار وی گذارند، تا مسجدی را بنا كند. زيرا كه تمام دلخوشی خويش را در بندگی خدا می ديد، و مسجد را رفيع ترين جايگاه برای بندگی خداوند می دانست.
و سرانجام مسجد را ساخت.
مسجدی كه درب و پنجره يا طاق و ستونی را با خود نداشت، و تنها و تنها، چهار ديواری كوتاه و نيمه تمام بود، و ديگر هيچ.
اما خداوند پيرامون اين مسجد، در كتاب خود اينگونه داد سخن داده است:
«1»
شما ببينيد بر اين كره زمين چقدر كاخ وجود داشته و دارد، اما خداوند هرگز از آنها ياد نكرد، بلكه از انبيا نيز خواست كه آنها را بر سر كاخ نشينان تخريب كنند.
چراكه در اين كاخ ها كسی جهت پاكی و پاكدامنی وارد نمی شود.
بر خلاف مسجد، آنهم مسجدی كه به دست عبد پاك خداوند، بنيان شود و هركس بر آن پای می نهد جز پاكی و طهارت، تمنايی ديگر ندارد.
و در آن مسجد چه چهره هايی پاك به نماز ايستادند.
يكی از ايشان عمار بود. كه در تمام طوفان های سهمگين حيات سالم و صالح و سرفراز بيرون آمد.
خدا می داند، عمار چه تندبادهايی سخت و سنگين پشت سر نهاد، اما
______________________________ (1) توبه/ 108.