اخلاق خوبان، ص: 213
(يا داوُد مَنْ احَبَّ حَبِيْبًا صَدَّقَ قَولَه»
ای داود كسی كه كسی را عاشق است بر سخن او صحه می گذارد، و بر خط و فرمان وی سر می نهد، و از سر چاكری و جان سپاری تلخی ها را متحمل شده تا به جان شيرين محبوب دست يابد.
بر خط و فرمان او سر می نهيم |
جان شيرين را گروگان می دهيم |
|
تا خيال دوست در اسرار ماست |
چاكری و جان سپاری كار ماست «1» |
|
قبول معشوق
باری، عاشق خواستِ معشوق را، نه به اجبار و كراهت بلكه با دنيايی از حال و حلاوت، دنبال می كند. و تا اين حال در ميان نباشد قبول معشوق نيز در پی نيست.
زيرك و داناست اما نيست نيست |
تا فرشته لا نشد اهريمنی است |
|
او به قول و فعل يار ما بود |
چون به حكم حال آيی لا بود |
|
و اساساً اگر عشق، عشق باشد هر تلخ را شهد و شيرين خواهد ساخت.
تلخ از شيرين لبان خوش می شود |
خار از گلزار دلكش می شود |
|
حنظل از معشوق خرما می شود |
خانه از هم خانه صحرا می شود |
|
______________________________ (1) مثنوی معنوی، دفتر دوم، بيت 2572 تا 2573.