فارسی
چهارشنبه 23 آبان 1403 - الاربعاء 10 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

ارزش ها و لغزشهای نفس، ص: 62

رفيق و هم راز و همراه، به كمال می رساند. خواجه نصير طوسی وقتی داشت در كاظمين جان می داد، به ايشان گفتند: شما را به نجف ببريم يا نه؟ گفت: اگر مرا به نجف ببريد، بی احترامی به موسی بن جعفر عليه السلام است. مرا در همين جا دفن كنيد و بر سنگ قبرم فقط اين آيه از قرآن را بنويسيد:

«وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ» «1»

من سگی گرسنه هستم كه دو دست خود را در خانه ايشان دراز كرده ام.

يك دو سه يار همدم و هم راز

هم دو تا هم سه تا دگر همه هيچ

ظرافت عمل

من به درس ميرزا جواد آقا می رفتم. سبزی فروش نزديك خانه ايشان می گفت كه ايشان با قدِ خميده آمد و يك كيلو سبزی خريد. ايشان خيلی با ادب حرف می زدند. پس از مدتی برگشتند. ديدم كه بسته سبزی دست ايشان است. نگران شدم كه آيا اشتباهی كرده ام؟ ايشان فرمودند: خودتان گِره سبزی را باز كنيد و هر بخشی از آن را در بخش معيّن خودش بگذاريد، ريحان و تَره و ... گفتم: مگر سبزی خراب بود؟ فرمود: نه، عالی بود؛ اما وقتی به خانه بردم و گره را باز كردم تا سبزی را پاك كنم، ديدم ميان سبزی ها يك مورچه است. لانه اين مورچه، يا در مغازه شما و يا همين اطراف است. ديدم اين مورچه، در خانه من لانه اش را پيدا نمی كند و از همسرش و بچه هايش جدا می ماند و من در قيامت نمی توانم جواب خداوند را بدهم. سبزی هايی را كه به من می دهی، دقت كن كه در آن مورچه نباشد.

اگر انسان به اين حد می رسد، به اين علت است كه آينده را باور كرده است. اين

______________________________
(1)- كهف (18): 18؛ «و سگشان دو دستش را در آستانه غار گسترانيده است.»







گزارش خطا  

^