وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي الرِّضَا إِذَا نَظَرَ إِلَي أَصْحَابِ الدُّنْيَا
هنگامى كه به دنياداران مىنگريست مىگفت
﴿1﴾
الْحَمْدُ لِلَّهِ رِضًى بِحُكْمِ اللَّهِ ، شَهِدْتُ أَنَّ اللَّهَ قَسَمَ مَعَايِشَ عِبَادِهِ بِالْعَدْلِ ، وَ أَخَذَ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ بِالْفَضْلِ
(1) سپاس تو گذارم كردگارم
سر تسليم و فرمان تو آرم
گواهى مىدهد اين جان به صحت
كه روزى را خدا كرده است قسمت
عدالت كرده قسمت بر صوابى
ز عبد خويش بر روى حسابى
﴿2﴾
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ لَا تَفْتِنِّي بِمَا أَعْطَيْتَهُمْ ، وَ لَا تَفْتِنْهُمْ بِمَا مَنَعْتَنِي فَأَحْسُدَ خَلْقَكَ ، وَ أَغْمَطَ حُكْمَكَ .
(2) الهى بر محمد (ص) هم ز اولاد
درودت باد روح او در آن شاد
و چشمانم به دارايى هر كس
تو مگشايى به حسرت رزق من بس
و در قلبم اميد مال و ثروت
ميفكن بر فساد مال و نكبت
و بر ارباب ثروت از فسادش
تو ايمن دار از راه عنادش
كه تا با مال دنيا از سرورش
فريب او نخورده از غرورش
مدار اين را روا اى كردگارم
به دنيا دار بر او رشك آرم
كه در رنج و حسد از امر و فرمان
فراموشتت كنم سرپيچم از آن
﴿3﴾
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ طَيِّبْ بِقَضَائِكَ نَفْسِي ، وَ وَسِّعْ بِمَوَاقِعِ حُكْمِكَ صَدْرِي ، وَ هَبْ لِيَ الثِّقَةَ لِأُقِرَّ مَعَهَا بِأَنَّ قَضَاءَكَ لَمْ يَجْرِ إِلَّا بِالْخِيَرَةِ ، وَ اجْعَلْ شُكْرِي لَكَ عَلَى مَا زَوَيْتَ عَنِّي أَوْفَرَ مِنْ شُكْرِي إِيَّاك عَلَي مَا خَوَّلْتَنِي
(3) الهى بر محمد هم ز آلش
درودت باد بر صدق كمالش
چنان كن تا كه با خرسندى خويش
به تقديرت پذيرا سر نهم پيش
چنان كن قلب من آسوده آرام
گشوده سينه بر اجراى احكام
در انجام وظايف بوده مشتاق
تو در تحكيم آن فرماى ارفاق
و توفيقى عنايت كن كه بر آن
به تقديرت صميمانه در ايمان
كه بر آن اعترافم در قضايت
و در اصلاح من مقرون رضايت
هر آن چيزى كه بر كامم تو تعيين
گورا ناگوار تلخ و شيرين
تو خواهى خير من باشد صلاحم
صواب من ز تقديرت رفاهم
الهى آن كسان از خودپرستان
نبرده پى به لطف تو كما كان
ندانندى كه منع و يا قبولت
كه هر دو عين لطف تو اصولت
كه زيرا مصلحت از بهر آنان
قرين بر خير خواهيت كما كان
الهى از تو مىخواهم من آنسان
كه شكرم در مقام منع و حرمان
و يا شكرم مقام كامرانى
به پيروزى بيفزا آنچنانى
و توفيقم دهى از فعل و كارم
به وقت مستمندى روزگارم
كه بيش از كل وقتم بر درودت
سپاس و شكر گويم بر وجودت
﴿4﴾
وَ اعْصِمْنِي مِنْ أَنْ أَظُنَّ بِذِي عَدَمٍ خَسَاسَةً ، أَوْ أَظُنَّ بِصَاحِبِ ثَرْوَةٍ فَضْلًا ، فَإِنَّ الشَّرِيفَ مَنْ شَرَّفَتْهُ طَاعَتُكَ ، وَ الْعَزِيزَ مَنْ أَعَزَّتْهُ عِبَادَتُكَ
(4) الهى بر ضميرم سازگارى
ز ناهنجار آن را بازدارى
و مگذارى در انديشه مرا پست
خفيف خوار بشمارم تهيدست
و دنيادار را عنوان دارا
بينديشم فضيلت را بر آنها
كه زيرا ويژهى قومى فضيلت
عبادت كرده بر ذات جميلت
شرف بر طاعت تو در عبادت
فضيلت يافته در آن سعادت
عزيز آن كس بود در درگه تو
جبين او بود خاك ره تو
و خود را در مقام بندگيش
ذليل و پست بر شرمندگيش
﴿5﴾
فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ مَتِّعْنَا بِثَرْوَةٍ لَا تَنْفَدُ ، وَ أَيِّدْنَا بِعِزٍّ لَا يُفْقَدُ ، وَ اسْرَحْنَا فِي مُلْكِ الْأَبَدِ . إِنَّكَ الْوَاحِدُ الْأَحَدُ الصَّمَدُ ، الَّذِي لَمْ تَلِدْ وَ لَمْ تُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَكَ كُفُواً أَحَدٌ .
(5) الهى بر محمد هم ز اولاد
درودت باد روح او در آن شاد
به ما ثروت عطا فرما ز رحمت
كه كاهش ناپذيرد او ز نعمت
تفضل كن به ما بخشاى حرمت
كه همواره بجا ماند ز عزت
عنايت كن به ما زان سلطنت را
كه تا باشد ابد اين مرتبت را
كه زيرا تو خداوندى يگانه
نظيرى چون تو نبود در زمانه
نزاييدى ز كس نى يك كسى را
كه تو زاييده باشى آن كسى را
و نه در ما سوايت كس برابر
نه همتايى كه شايسته ز همسر