اخلاق خوبان، ص: 72
مغرور مشو به خود كه اصل من و تو |
گَردی و شَراری و نسيمی و نمی است «1» |
|
انسان هر چه باشد از خاك است. و خاك هر چه باشد پست است.
نشايد بنی آدم خاك زاد |
كه در سر كند كبر و تندی و باد «2» |
|
و كسی تكبر نكرد مگر آنكه حقير، زبون و خوار و خفيف شد.
«3»
آيا نمی بينيد كه خداوند چگونه شيطان را جهت تكبری كه روا داشت تحقير ساخت.
هر كه گردن به دعوی افرازد |
خويشتن را به گردن اندازد |
|
سعدی افتاده ايست آزاده |
كس نيايد به جنگ افتاده |
|
تعلق
و البته، دور از نظر نداريم كه تكبر ريشه در تعلق و دلبستگی انسان دارد.
انسانی كه به داشته های خود التفات می كند، و می بيند كه آنچه دارد در كف ديگران نيست، آلوده به كبر می شود، و خود را بزرگتر از ديگران می انگارد.
گاه همه آنچه دارد بيش نيست اما در خيال خود، گمان باطل می برد، و بيشتر می انگارد.
اينكه در روايات ما اكيداً تاكيد می شود كه به هيچ چيز دلبسته نباشيم، خود به حقيقت توصيه ای برای نيالودنِ خويش به خصلتِ شوم و ناپسند كبر است.
از اين رو بايد گفت دل ندادن به داشته های خويش، كبر را از ميان می برد.
______________________________ (1) ابو سعيد ابو الخير.
(2) سعدی.
(3) نهج البلاغه، خطبه 2.