اخلاق خوبان، ص: 83
چو خود را ز نيكان شمردی، بدی |
نمی گنجد اندر خدايی بدی |
|
اگر مردی از مردیِ خود مگوی |
نه هر شهسواری به در برد گوی «1» |
|
و در دل اين افتادگی، چه زيبايی های كه نهفته است.
نبينين كه از خاك افتاده خوار |
برويد گل و بشكفد نوبهار «2» |
|
و البته اين افتادگی را آدميان شعار خويش می سازند به شرط آنكه در سر آنان مغز باشد، و انديشه كنند. كه بی گمان ارزش انسان به همين انديشه است.
ای برادر تو همان انديشه ای «3» و با چراغ انديشه در می يابند كه با خشوع و كوچكی نمودن كوچك و حقير نمی شوند، و بهای خود را با افتادگی نمودن از دست نمی دهند.
تفاوت كند هرگز آب زلال |
گرش كوزه زرين بود يا سفال؟ «4» |
|
و اين تواضع و خشوع آنگاه شايسته تر و سزاوارتر است كه آدمی به موهبتی دست يابد.
و اين درست خلاف شيوه ما آدميان است كه تا وقتی نداريم خاضعيم، و همينكه به چيزی چنگ يافتيم، همه را در برابر خود خاضع می خواهيم.
اما «باء» اينگونه نيست، و درست همان است كه ما بايد باشيم.
باء، همينكه در آغاز كلمه ای جای می گيرد، و حرف يا حرف هايی به
______________________________ (1) سعدی.
(2) سعدی.
(3) مثنوی معنوی، دفتر دوم، بيت 278.
(4) سعدی.