اخلاق خوبان، ص: 82
چو گردن كشيد آتش هولناك |
به بيچارگی تن بينداخت خاك |
|
چو آنا سرفرازی نمود، اين كمی |
از آن ديو كردند ازين آدمی «1» |
|
باری؛ جايی كه خداوند غنی و بی نياز است، و جز او كسی بی نياز و غنی نيست، پس بايد در برابر او به حرمت او خاشع و افتاده بود.
و كجاست كه خدا نيست؟
«2»
پس، در همه جا بايد افتاده بود، و افتادگی كرد. و در برابر همه كس بايد خاضع بود و خضوع كرد. زيرا كه خداوند با همگان است، حتی نزديكتر از خود ايشان به ايشان.
بنابراين، خضوع و خشوع در برابر آدميان نيز در حقيقت نوعی افتادگی و كُرنش در برابر خداوند بزرگ و غنی است، كه جز افتادگی و بيچارگی در بارگاهش، هيچ چيز ديگر منزلت و بهايی ندارد.
ندانست در بارگاه غنی |
كه بيچارگی به ز كبر و منی |
|
كرا جامه پاكست و سيرت پليد |
در دوزخش را ببايد كليد |
|
برين آستان عجز و مسكينيت |
به از طاعت و خويشتن بينيت |
|
______________________________ (1) سعدی.
(2) بقره/ 115.