اخلاق خوبان، ص: 263
اين دعوت صورت گرفت. و ايشان كه بی خبر از ماجرا بود نيز حضور يافت.
در اين ميان ناصر قاجار برخاست و ايشان را به عنوان شخصيت اول در ميان عالمان دين ستود، و آنگاه به عنوان پادشاه ايران از وی خواست كه در پيش چشم ديگران قليان كشيده، و آن را مجاز و مباح اعلام كند. و مرحوم آشتيانی برخاست، و بی آنكه ناصر قاجار را ستايش كند، فرمود: من، غلامی از غلامان حضرت ميرزای شيرازی هستم، از اين رو مرا نيامده است كه در برابر سخن مولايم سخنی بگويم بلكه در برابر ايشان سراپاگوش و اطاعتم.
آفرين بر اين افتادگی و تواضع.
آفرين بر او كه انديشيد و با خود گفت: حال كه مقبوليتی به من افزوده شده است پس چه بهتر كه من نيز همچون باء كوچكی كنم، و فخر و بزرگی نفروشم.
باری، الان كه می توانم خود را ببينم و خود را بزرگ جلوه دهم اگر كوچكی نموده و خود را ناديده بگيرم شيرين است و لذت خواهد داشت.
از مردمك ديده ببايد آموخت |
ديدن همه كس را و نديدن خود را |
|
و به دنبال همين اتفاق و اتحاد بود كه انگليس از پای درآمد.
حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت |
آری به اتفاق جهان می توان گرفت |
|
تمام اختلافات و نزاع ها و درگيری ها از آنروست كه ما از كتاب خدا درسی نياموخته ايم.
درسی درسی ز كتاب خدا |
رهبر نشدت به طريق هُدی |
|