وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي الصَّلَاةِ عَلَي أَتْبَاعِ الرُّسُلِ وَ مُصَدِّقِيهِمْ
براى يكتاپرستان
﴿1﴾
اللَّهُمَّ وَ أَتْبَاعُ الرُّسُلِ وَ مُصَدِّقُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ بِالْغَيْبِ عِنْدَ مُعَارَضَةِ الْمُعَانِدِينَ لَهُمْ بِالتَّكْذِيبِ وَ الِاشْتِيَاقِ إِلَى الْمُرْسَلِينَ بِحَقَائِقِ الْايمَانِ
(1) الها روح طيبها ز بينش
ترا يكتا شناسا و پرستش
جوار رحمت خود كرده خشنود
و هم آنان كه از پيغمبران بود
كلامى راز توحيدت شنودند
و بر يكتاپرستى لب گشودند
و هم آنان كه در راه درستى
به پيرو راه حق نى كرده سستى
كه پيشانى خود در پيشگاهت
به سجده زد به خاك از عز و جاهت
و از بدگويى دشمن نترسيد
نبودش دل هراس از كس نلرزيد
و ترديدى نيفكنده به روحش
ز ايمان استوارى در فتوحش
و هم آنان كه اندر طول اعصار
به مشتاقانه از توحيد گفتار
به پشتيبانى از پيغمبرانت
نمود سينه اسپر زان مهانت
ز تير دشمنان بهر ملامت
به خود در بردبارى زين شماتت
ز مرگ خويش كى انديشهاش بود
فقط يكتاپرستى پيشهاش بود
﴿2﴾
فِي كُلِّ دَهْرٍ وَ زَمَانٍ أَرْسَلْتَ فِيهِ رَسُولًا وَ أَقَمْتَ لِأَهْلِهِ دَلِيلًا مِنْ لَدُنْ آدَمَ إِلَى مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِنْ أَئِمَّةِ الْهُدَى ، وَ قَادَةِ أَهْلِ التُّقَى ، عَلَى جَمِيعِهِمُ السَّلَامُ ، فَاذْكُرْهُمْ مِنْكَ بِمَغْفِرَةٍ وَ رِضْوَانٍ .
(2) به امتها و ملتها كه ممتد
كه از آدم و تا عصر محمد
گواهى داده بر پيغمبرانت
بياوردند ايمان از امانت
بر آنها باد از ما زين سلامى
پذيرا و بيفزا بر مقامى
خداوندا بر اين ارواح اقدس
به تربتهاى پاكان و مقدس
كه بر تو در ستايش حال در خواب
بر اين تربت به باران رحمت ناب
و جانهاى عزيز و پارسايى
كه با جمع ملك بد آشنايى
به عليين اعلا داده امكان
قرين مرحمت فرماى احسان
﴿3﴾
أَللَّهُمَّ وَ أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ خَاصَّةً الَّذِينَ احسنوا الصَّحَابَةَ وَ الَّذِينَ أَبْلَوُا الْبَلَاءَ الْحَسَنَ فِي نَصْرِهِ ، وَ كَانَفُوهُ ، وَ أَسْرَعُوا إِلَى وِفَادَتِهِ ، وَ سَابَقُوا إِلَى دَعْوَتِهِ ، وَ اسْتَجَابُوا لَهُ حَيْثُ أَسْمَعَهُمْ حُجَّةَ رِسَالَاتِهِ .
(3) خداوندا به اصحاب محمد (ص)
گرامى مردمان اى حى سرمد
كه حق صحبت خود در ادايى
و ايفا كرده تكليف خدايى
بر آنها باد از ما زين تحيت
كه در پيكارها رنج و مشقت
به عزم جنگهايى از مهالك
نترسيده ز دشمن در معارك
و چون پروانه پروازى بر شمع
به پيرامون او هر لحظهاى جمع
كه بر تصديق تعظيمش ز صحت
صميمانه ز دل بگرفته سبقت
به پاسخ بر نداى حق اصولى
و بر اين حجت حق در قبولى
﴿4﴾
وَ فَارَقُوا الْأَزْوَاجَ وَ الْأَوْلَادَ فِي إِظْهَارِ كَلِمَتِهِ ، وَ قَاتَلُوا الآْبَاءَ وَ الْأَبْنَاءَ فِي تَثْبِيتِ نُبُوَّتِهِ ، وَ انْتَصَرُوا بِهِ .
(4) و بر پرهيز از كبر و عنادى
ره اعلاى توحيد و معادى
كه بر ترويج دينى بس مقدس
به امر رهنما از ذات اقدس
ز خانه خانمان ترك و ز دلبند
فرو پوشيد چشم از زن و فرزند
و حتى تيغ را بر روى بابش
و هم فرزند تا جان در ركابش
كه تا نام محمد را به عنوان
به تثبيت نبوت داده امكان
و اين دين محمد استوارى
و بر اين رسم منحوسى كنارى
كه تا بر جاهليت چيرگى را
به مردم سوق رسم زندگى را
(5) خداوندا به اصحاب محمد (ص)
درودت باداى داناى سرمد
كه اينان دوستدارش از دل و جان
از اين دنيا گذشته آنچه امكان
و بر جاى متاع اين جهانى
به كالايى ز عشق جاودانى
محبت دوستى وارد به بازار
نه هرگز در زيانى بوده نى خوار
﴿6﴾
وَ الَّذِينَ هَجَرَتْهُمْ الْعَشَائِرُ إِذْ تَعَلَّقُوا بِعُرْوَتِهِ ، وَ انْتَفَتْ مِنْهُمُ الْقَرَابَاتُ إِذْ سَكَنُوا فِي ظِلِّ قَرَابَتِهِ .
(6) به اصحابش درود ما فراوان
كه آنها خاطرى از عشق و ايمان
به رنج هجرت و غم را ز غربت
به خود هموار و بر دينش محبت
ز فاميل و قبايل با عشاير
كه بت را مىپرستيدند و زائر
به مردان خدا پيوسته خوشنام
و اين دين مبين پاك اسلام
كه آن را بر ملاك از بهر قربت
به ترجيحش شمرده بر قرابت
الهى دستگاهت را تباهى
خلل راهى نيابد چون الهى
كه ذات اقدست عالى و محمود
فراموشى نباشد بر تو موجود
به اين رنج و گرفتارى و زحمت
به ما پاداش فرمايى ز رحمت
﴿7﴾
فَلَا تَنْسَ لَهُمُ اللَّهُمَّ مَا تَرَكُوا لَكَ وَ فِيكَ ، وَ أَرْضِهِمْ مِنْ رِضْوَانِكَ ، وَ بِمَا حَاشُوا الْخَلْقَ عَلَيْكَ ، وَ كَانُوا مَعَ رَسُولِكَ دُعَاةً لَكَ إِلَيْكَ .
(7) به يادت آنچه بايد ترك مىشد
پذيرفتند راه و ترك آن شد
رضاى تو ز هر چيزى پذيرا
ز جان و دل پذيرفتند آنها
كه با پيغمبر تو گام در گام
بپيمودند ره هادى بر اين عام
﴿8﴾
وَ اشْكُرْهُمْ عَلَى هَجْرِهِمْ فِيكَ دِيَارَ قَوْمِهِمْ ، وَ خُرُوجِهِمْ مِنْ سَعَةِ الْمَعَاشِ إِلَى ضِيقِهِ ، وَ مَنْ كَثَّرْتَ فِي إِعْزَازِ دِينِكَ مِنْ مَظْلُومِهِمْ .
(8) خدايا سعى اين قوم وفادار
ز لطف خويشتن مشكورشان دار
ز محروميت رنج و مشقت
به پاداشى عطا از لطف رحمت
كه آنان در وطن خوش زندگى را
و اما در رضايت بندگى را
شده دور از وطن با ناخوشيها
به غربت ساختندى در بديها
عزيز و محترم در موطن خويش
ز مهرت ذلت غربت رهى پيش
كه زيرا خواستندى زان ره تو
عزيز و محترم در درگه تو
و آنان در ديار خود غرورى
كسى يارا نبوده تا كه جورى
و هم اين قوم نى بودش رضايت
محيط كفر سر برده به راحت
كه رو سوى بلادى هجرت خويش
و از آن زير دست و قوم در نيش
ستم بر خاطرت ديدند آنان
ولى لذت همى برده فراوان
الهى روح اصحاب پيمبر
ز رحمت كن عطا اى حى داور
(9) و هم بر پيروان صلح جويش
كه صالح بوده از خلق نكويش
خدايا روح آنان در كتابت
تحيت با صلاتى كن عنايت
به نيكوتر ز پاداشى كه دانى
سزاوار است بر اين بندگانى
ز پاداشى عطا كن تابعين را
كه آنها تابع حق اينچنين را
كه سر را بر عبوديت عبادت
بياورده فرو از بهر طاعت
﴿10﴾
الَّذِينَ قَصَدُوا سَمْتَهُمْ ، وَ تَحَرَّوْا وِجْهَتَهُمْ ، وَ مَضَوْا عَلَى شَاكِلَتِهِمْ .
(10) و پا بر جاى پاى آن كسانى
كه اصحاب پيمبر آن زمانى
به آن آيين اسلام و پيمبر
كه بر آن زيسته تا عمر شد سر
﴿11﴾
لَمْ يَثْنِهِمْ رَيْبٌ فِي بَصِيرَتِهِمْ ، وَ لَمْ يَخْتَلِجْهُمْ شَكٌّ فِي قَفْوِ آثَارِهِمْ، ، وَ الْاِئْتَِمامِ بِهِدَايَةِ مَنَارِهِمْ .
(11) نه ترديدى به ايمان نى كه در دل
دلى چون كوه نى ترس ز مشكل
كه شهوتها و لذتهاى دنيا
و بر اين كاروان راهپيما
نكرده منحرف راهش ز بيراه
كه خود تشخيص داده راه از چاه
و بر دنبال اصحاب پيمبر
كه مومن بوده ره بر سوى داور
﴿12﴾
مُكَانِفِينَ وَ مُوَازِرِينَ لَهُمْ ، يَدِينُونَ بِدِينِهِمْ ، وَ يَهْتَدُونَ بِهَدْيِهِمْ ، يَتَّفِقُونَ عَلَيْهِمْ ، وَ لَا يَتَّهِمُونَهُمْ فِيما أَدَّوْا إِلَيْهِمْ .
(12) از اين مشكل كه بد راه هدايت
به تشخيص درستى راه صحت
و بر آن پيروى از قلب و از جان
به شكر نعمت از آن حى سبحان
ز حق پيشوايان در ادايش
قدم در راه حق بهر رضايش
﴿13﴾
اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى التَّابِعِينَ مِنْ يَوْمِنَا هَذَا إِلَى يَوْمِ الدِّينِ وَ عَلَى أَزْوَاجِهِمْ وَ عَلَى ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ عَلَى مَنْ أَطَاعَكَ مِنْهُمْ .
(13) الهى همچنان بر خانمانى
كه از جد و پدر در دودمانى
كمر بر طاعتت در پارسايى
كه چون بگذشتگانش در ندايى
به درگاه تو آنها در عبادت
بر آنان روسپيدى در اطاعت
﴿14﴾
صَلَاةً تَعْصِمُهُمْ بِهَا مِنْ مَعْصِيَتِكَ ، وَ تَفْسَحُ لَهُمْ فِي رِيَاضِ جَنَّتِكَ ، وَ تَمْنَعُهُمْ بِهَا مِنْ كَيْدِ الشَّيْطَانِ ، وَ تُعِينُهُمْ بِهَا عَلَى مَا اسْتَعَانُوكَ عَلَيْهِ مِنْ بِرٍّ ، وَ تَقِيهِمْ طَوَارِقَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ إِلَّا طَارِقاً يَطْرُقُ بِخَيْرٍ .
(14) الهى اين نژاد از سرنوشتى
چنان فرخنده سازى بر سرشتى
كه همواره كناره از مفاسد
و از هر معصيت دور از معاند
و چون اسلاف خود در پارسايى
شود او پاكدامن در ادايى
چنان بنما كه اين درهاى جنت
بر اين قومى گشوده از محبت
كه بر وسعت ز عظماى بهشتى
به پيش پايشان افزوده گشتى
و از افسون اهريمن ز نيرنگ
از او ايمن نگردد كارشان لنگ
كمك از هر شدايد بر تو اميد
در اين مورد نگشته از تو نوميد
حوادث وحشتانگيز شب و روز
خدايا در پناهت كن تو محفوظ
بجز خير و بركت در زمانه
نبينندى به خود در اين ميانه
﴿15﴾
وَ تَبْعَثُهُمْ بِهَا عَلَى اعْتِقَادِ حُسْنِ الرَّجَاءِ لَكَ ، وَ الطَّمَعِ فِيما عِنْدَكَ وَ تَرْكِ التُّهَمَةِ فِيما تَحْوِيهِ أَيْدِي الْعِبَادِ
(15) خدايا آنچنان بنما كه اينان
به تو چشم اميدى را ز احسان
كه بر چشم و دل آنها مناعت
طمع نى از كسى بل خود قناعت
و جز بر درگهت راز و نيازى
نه بر درگاه كس دستى درازى
﴿16﴾
لِتَرُدَّهُمْ إِلَى الرَّغْبَةِ إِلَيْكَ وَ الرَّهْبَةِ مِنْكَ ، وَ تُزَهِّدَهُمْ فِي سَعَةِ الْعَاجِلِ ، وَ تُحَبِّبَ إِلَيْهِمُ الْعَمَلَ لِلآْجِلِ ، وَ الِاسْتِعْدَادَ لِمَا بَعْدَ الْمَوْتِ
(16) كه همواره به سوى تو شتابان
و بر غير تو بگريزند آنان
و از آنچه كه بر ناپايدارى
از او دل كنده از لطف تو يارى
و بر آنچه كه او جاويد و سرمد
به آن دل بسته از دين محمد (ص)
و بر خود توشعه راهى به عقبا
بيفزايند نزد حق والا
و محنتها گذر از زندگانى
به كوچك در نظر چون هست فانى
﴿17﴾
وَ تُهَوِّنَ عَلَيْهِمْ كُلَّ كَرْبٍ يَحُلُّ بِهِمْ يَوْمَ خُرُوجِ الْأَنْفُسِ مِنْ أَبْدَانِهَا
(17) از اين تلخى مرگيرا كه در پيش
به كامشان گورانوش نى نيش
﴿18﴾
وَ تُعَافِيَهُمْ مِمَّا تَقَعُ بِهِ الْفِتْنَةُ مِنْ مَحْذُورَاتِهَا ، وَ كَبَّةِ النَّارِ وَ طُولِ الْخُلُودِ فِيهَا
(18) و از هر فتنه در اين دين به دنيا
برآشوبد نما تو دور از آنها
و مگذارى كه آنها در عذابى
فتاده تا ابد اندر عقابى
﴿19﴾
وَ تُصَيِّرَهُمْ إِلَى أَمْنٍ مِنْ مَقِيلِ الْمُتَّقِينَ .
(19) بدانسانى كه آن پرهيزگاران
به نعمت در امن سر برده آنان