ترجمه نهج البلاغه، ص: 509
و دشمن متجاوز از حد. (تكرار شماره 117).
حكمت 470
از توحيد و عدل از آن حضرت سؤال شد، فرمود: توحيد آن است كه خدا را در وهم نياوری، و عدل آن است كه او را متّهم نكنی.
حكمت 471
و آن حضرت فرمود: در خاموشی از سخن حكيمانه خيری نيست، چنانكه در گفتار جاهلانه خيری وجود ندارد. (تكرار شماره 182).
حكمت 472
در دعايی كه با آن طلب باران نمود، فرمود: خداوندا، ما را به ابرهای رام سيراب كن، نه ابرهای سركش.
اين سخنی عجيب رسا، چه اينكه آن حضرت عليه السلام ابرهای دارای رعد و برق و طوفان و صاعقه را به شترهای سركشی كه بار را از پشت خود می اندازند، و سواران خود را به زمين می زنند، و ابرهای خالی از اين امور وحشتزا را به شترهای رامی كه شيرشان را می دوشند و آنها هم فرمان می برند، و بر آنها سوار می شوند و آنها هم خوشرفتاری می كنند تشبيه نموده.
حكمت 473
به حضرت گفتند: ای اميرمؤمنان، چه می شد اگر مويت را خضاب می كردی؟ آن حضرت فرمود: خضاب آرايش است و ما در عزا هستيم. منظور آن حضرت مصيبت وفات رسول خدا صلّی اللَّه عليه و آله است.
حكمت 474
و آن حضرت فرمود: مجاهد شهيد در راه خدا پاداشش بيشتر از كسی نيست كه قدرت برگناه داشته ولی خودداری نموده. چنين انسان با عفّتی نزديك است فرشته ای از فرشتگان باشد.
حكمت 475
و آن حضرت فرمود: قناعت گنجی است كنه تمام نمی شود.
تكرار شماره 57).
حكمت 476
[به زياد بن ابيه هنگامی كه او را جانشين عبداللَّه بن عباس در سرزمين فارس و قلمرو آن قرار داد، در سخنی طولانی كه او را از گرفتن ماليات پيش از موعد آن نهی نمود، فرمود:]